در تاریخ ۲۴ ژانویه ۱۹۳۳، کاریکاتوری در یک روزنامه آلمانی منتشر شد که آدولف هیتلر را در قبرستان جنبش سیاسی شکستخورده خود به تصویر کشیده بود. او جمجمه اش را در میان جنگلی از سنگ قبرهایی به شکل صلیب شکسته در دست گرفته و به آن خیره شده بود.
به گزارش روزیاتو، آلمانیهایی که طرفدار نازیها نبودند، خود را متقاعد کرده بودند که خطر از بین رفته است. علیرغم اینکه هیتلر در طول کمپین انتخاباتی خود ۴۰ هزار مایل با هواپیما سفر کرده و تمام ترفندهای سخنوری خود را در سالنهای شلوغ سراسر کشور به نمایش گذاشته بود، حزب ناسیونال سوسیالیست او به ۵۱ درصد آرای لازم برای کسب اکثریت پارلمانی نزدیک نشده بود.
در انتخابات رایشتاگ در تاریخ ۶ نوامبر، دو سوم رایدهندگان آلمانی حزب هیلتر را رد کردند. او نسبت به انتخابات قبلی در ماه ژوئیه دو میلیون رای از دست داد و حزبش با ۹۰ میلیون رایشمارک بدهی ورشکست شد.
حتی گوبلز، شاگرد فداکار هیتلر، در دفتر خاطرات مختصر خود اعتراف کرد که «سال ۱۹۳۲ دورهای از بدشانسیهای بی پایان بوده است».
با این حال، تنها شش روز پس از انتشار آن کاریکاتور تمسخرآمیز، فیلد مارشال فون هیندنبورگ، رئیسجمهور رایش، هیتلر را به عنوان صدراعظم جدیدش منصوب کرد. هیندنبورگ با هیتلر مخالف بود، پس چگونه این اتفاق افتاد؟
حتی در تاریخ ۲۸ ژانویه ۱۹۳۳، روزنامههای آلمان همچنان به ائتلافهای قریبالوقوعی اشاره میکردند که هیچکدام شامل هیتلر نبودند. اما این همه ماجرا نیست.
هیچ یک از مفسران تاریخ این واقعیت اساسی که ما اکنون به صحت آن اذعان داریم را در نظر نمیگرفتند: هیچ چیزی نمیتواند هیتلر را متوقف کند. او مانند یک کودک عصبانی، جیغ میکشید و غر میزد، تا جایی که به هدفش برسد. او مانند فولاد مقاوم بود، با شکستهایش نیرو میگرفت و تمامی بازیهای سیاسی را به خوبی انجام میداد تا به هدفش دست یابد: قدرت کامل و دیکتاتوری.
با توجه به یادآوری دوره کودکی ناخوشایند هیتلر در کتاب Mein Kampf، حتی شدیدترین تنبیههای پدرش نیز نتوانست عزم او را متزلزل کند.
هیندنبرگ در ماه آگوست سال ۱۹۳۲ مؤدبانه، اما با قاطعیت با هیتلر مخالفت کرد. هیتلر با کسب ۳۷ درصد آرا، اصرار داشت که این موضوع حق او را برای برگزیده شدن به عنوان رهبر کشور اثبات میکند.
اما هیندنبورگ به او گفت که هرگز نمیتواند حکومت را به حزبی بسپارد که اعضای آن تا این اندازه متعصب، بی انضباط و خشن هستند.
پنج روز قبل، سربازان هیتلر به خانه کنراد پیتزوچ، عضو اتحادیه تجارت کمونیستی نفوذ کرده و او را در مقابل چشمان مادرش به قتل رسانده بودند.
هیتلر گفت:.
اما آقای رئیسجمهور رایش، لطفاً این موضوع را درک کنید که سربازان من گاهی کمی هیجانزده میشوند.
هیندنبورگ با پذیرفتن اینکه ناسیونال سوسیالیستها اکنون حزبی با حمایت ملی قوی هستند، از هیتلر پرسید که آیا ممکن است با مشارکت در دولت موافقت کند. هیتلر با قاطعیت مخالفت کرد. او قصد نداشت که در درجه دوم قدرت قرار گیرد.
سیاستمداران چندین بار سعی کردند به هیتلر رشوه دهند یا او را وادار کنند که با آنها دولت ائتلافی تشکیل دهد. پاسخ تحقیرآمیز هیتلر این بود:
من ترجیح میدهم یک قلعه را محاصره کنم تا اینکه در آن زندانی باشم.
هیتلر اصرار داشت که حکومت تکحزبی تنها راه حل ممکن برای مشکلات بی شمار آلمان است. او به یک روزنامهنگار آمریکایی گفت:
دیکتاتوری تنها آینده قابل دوام برای آلمان است.
در واقع، سیستم پارلمانی آلمان به دلیل هرج و مرج ائتلافهای کوتاهمدت از بین رفته بود.
هیندنبورگ بیش از پیش به استفاده از اختیارات «ماده ۴۸» خود برای صدور احکام اضطراری دیکتاتوری بدون تأیید پارلمان متوسل میشد.
در پایان آن جلسه در ماه اوت سال ۱۹۳۲، تصمیم گرفته شد که هیتلر به اپوزیسیون بپیوندد. صدراعظم فعلی، فون پاپن، در سمت خود باقی ماند و هیتلر قسم خورد که زندگی را برای هر دوی آنها دشوار کند؛ پارلمان را به بنبست رسانده و بذر هرج و مرج سیاسی و اجتماعی را بکارد و به قولش عمل کرد. از این رو، نازیها در انتخابات نوامبر نتوانستند نتایج مطلوبی را بدست آورند.
اما هیچ یک از احزاب دیگر هم عملکرد خوبی نداشتند. فون پاپن استعفا داد، زیرا میدانست که نمیتواند بر اختلافات حزبی پل زده و راهی برای حکومت پیدا کند. به نظر میرسید که هیچ کس نمیتواند این کار را انجام دهد.
هیندنبورگ، کورت فون شلایشر را به عنوان صدراعظم جدید جمهوری وایمار منصوب کرد. به این امید که او بتواند با نازیها برای ایجاد یک دولت کارآمد همکاری کند. دیگران مشتاقانه امیدوار بودند که آلفرد هوگنبرگ، غول تجاری ملیگرا بتواند با گرگور اشتراسر، سیاستمدار نازی که کمی محبوبتر از هیتلر بود، وارد ائتلاف شود.
در اواسط ژانویه ۱۹۳۳، فلجشدگی ساختاری و بنیادین به وجود آمد. شلایشر که سعی در اداره دولت بدون دستور دیکتاتوری داشت، از این وضعیت ناراضی بود. هیندنبورگ هم از او عصبانی بود و در نهایت شلایشر که خود را منزوی میدید، استعفا داد.
فون پاپن که دشمن شلایسر بود، فرصت را به دست آورد. او همواره با هیندنبورگ در ارتباط بود و پیشنهاد داد تا دولتی جدید با رهبری هیتلر تشکیل شود.
هیندنبورگ گفت:
میخواهی به من بگویی که این وظیفه ناخوشایند را برعهده دارم که هیتلر را به عنوان صدراعظم بعدی منصوب کنم؟
پاپن سری تکان داد.
هوگنبرگ پس از آن که هیتلر قول داد بعد از انتخابات جدید به تمامی نظرات گوش داده و برای جلب حمایت اکثریت تلاش کند، نرم شد و عقبنشینی کرد.
آنها به دفتر رئیس جمهور رفتند و قرارداد امضا شد. هیتلر صدراعظم جدید بود. روز بعد، هوگنبرگ به یکی از دوستانش گفت:
من بزرگترین اشتباه زندگیم را مرتکب شدم.
حق با او بود. در عرض سه هفته پس از انتخابات جدید مارس ۱۹۳۳، مجلس آلمان، بدون توجه به جلب حمایت اکثریت، قانونی را تصویب کرد که موضع دولت هیتلر را به عنوان یک نظام دیکتاتوری تثبیت میکرد.