وقتی هیتلر در ۳۰ اوریل ۱۹۴۵ به شقیقه خود شلیک کرد، معنا و مفهوم آن یک چیز بود؛ امپراتوری رایش سوم شکست خورده بود و به باد هوا رفته بود. هیتلر این را میدانست و طاقت این را نداشت تا در برابر فاتحان جنگ همچون یک اسیر سرافکنده باشد.
به گزارش راهنماتو، هیتلر هر حسی که در ان روزها داشت در این نوشته از آن صرف نظر میکنیم، اما ژنرالها و افسران ارشد بازمانده او نیز بی شک منتظر چنین صحنهای بودند که همچون اسیران سرافکنده باید بازخواست میشدند و احتمالا در نهایت به جوخه اعدام سپرده میشدند و البته چنین هم شد.
در این میان، اما یکی از این افسران همچون هیتلر طاقت این خفت و خواری را نداشت و البته به اندازه هیتلر آنقدر شجاع نبود که خود را بکشد. شاید هم آنقدر عاقل بود که راه سومی برای رهایی از این خفت و خواری بیابد.
آدولف آیشمن، مسئول «اداره امور مربوط به یهودیان» در «اداره اصلی امنیت رایش» بود. همین سمت خاص او باعث شد تا بیش از نگرانی از متفقین و اسارت در دست آنها، میبایست نگران یهودیانی باشد که تشنه خون او بودند.
آدولف آیشمن اگر چه درجه بالایی نداشت، اما سرهنگ دوم نیروهای اس اس در ارتش آلمان نازی بود و سمت او در «اداره امور مربوط به یهودیان» خواه و ناخواه او را به ماجرای نسل کشی یهودیان بدست آلمان نازی در جنگ جهانی دوم مربوط میکرد.
اتو آدولف آیشمن در سال ۱۹۰۶ در آلمان متولد شد، اما زندگی خود را در اتریش سپری کرد. اسناد و مدارک موجود از زندگی او ظاهرا نشان میداد که آیشمن فرد چندان باهوشی نبوده به نحوی که حتی نتوانسته بود دوران تحصیل خود را با موفقیت به اتمام برساند.
آیشمن پس چند تغییر کار از منشی گری گرفته تا کارمند شرکت نفت، سرانجام در سال ۱۹۳۲ به حزب نازی اتریش و دو سال بعد به عضویت نیروهای اس اس درآمد. بررسیها نشان میدهد آیشمن در دوران جوانی تلاش زیادی میکرد تا زندگی خود را رو به راه کند و برای همین از شغلی به شغل دیگری میپرید.
در زمانی که او به حزب نازی پیوست، دقیقا زمانی بود که این حزب در آلمان در حال پیشرفت فوق العاده و تبدیل شدن به یک جریان اصلی در آلمان بود. شاید از این جهت بتوان آیشمن را فردی موقعیت شناس تلقی کرد که شرایط زمانه خود را درک میکرد.
آیشمن در همان سالهای نخستین به آلمان رفت و در نخستین تجربیات خود در نیروهای اس اس به بخش امور یهودیان منتقل شد. او جدیتی تمام در کارهای خود نشان داد و برای همین به اتریش فرستاده شد تا امور یهودیان این کشور را سر و سامان دهد. او در اتریش اداره مرکزی مهاجرت یهود را در سال ۱۹۳۸ بنا نهاد و پیش از آن ایده جالب برای «راه حل نهایی مسئله یهود» ارائه کرد که خلاصه آن مهاجرت دادن بیش از یک میلیون یهودی به جزیره ماداگاسکار در جنوب شرقی آفریقا بود که مورد توجه سران نازی از جمله خود هیتلر قرار گرفت.
عکسی که ادعا میشود آیشمن (نفر دوم سمت راست) را در حال تحقیر یک اسیر یهودی نشان میدهد
با شروع جنگ جهانی دوم به آلمان بازگشت و با توجه به جدیت بالایی که در کارهای محوله از خود نشان میداد به سرعت تا درجه سرهنگی ارتقا پیدا کرد. وی متهم است که صدها هزار نفر از یهودیان اروپا را به زور مهاجرت داده و حتی بسیاری را نیز روانه اردوگاههای کار اجباری کرده است. مشخصا گفته میشود در سال ۱۹۴۴ و زمانی که مجارستان هنوز در دست نیروهای آلمانی بود، آیشمن صدها هزار یهودی را از طریق ارسال به اردوگاههای اجباری و حتی اتاقهای گاز به کام مرگ کشانده است.
در آوریل ۱۹۴۵ که شکست آلمان بیش از پیش نمایان میشد، آیشمن به همراه خانواده خود از پراگ به سمت آلمان بازمیگردند، اما خود آلمان نیز به تصرف نیروهای متفق درآمد و خود او نیز در ماه مه همان سال به اسارت نیروهای آمریکایی افتاد.
نکته جالب توجه آنجاست که آیشمن به هنگام اسارت و فرستاده شدن به اردوگاه اسیران اس اس، هویتی جعلی به نام اتو اکمن داشت. از اینجا میتوان فهمید که آیشمن از اینکه با هویت واقعی خود به اسارت در بیاید بیم داشت برای همین برای خود هویت جدیدی درست کرد تا مبادا به اتهام نسل کشی او را بکشند.
با این همه خیلی زود هویت او فاش شد و آیشمن هم به دنبال این موضوع از اردوگاه اسیران فرار میکند. جالب اینجاست که به نظر میرسد آیشمن از قبل هم توانایی فرار از این اردوگاه را داشته، اما ترجیح داده به عنوان اسیری معمولی درنظر گرفته شود که احتمالا پس از مدتی آزاد خواهد شد. در واقع این نخستین گزینه آیشمن برای رویارویی با وضعیت جدید پس از جنگ بود، اما نقشه او درست پیش نرفت و او هم ناچار به فرار شد.
زندگی آیشمن پس از فرار نیز جالب توجه بود، زیرا او به خوبی توانسته بود در این مدت با جعل اسناد هویتی به زندگی در نقاط مختلف آلمان ادامه دهد و حتی زمینی را نیز اجاره کند. به نظر میرسد آیشمن برای دوران بعد از جنگ برنامه ریزیهای دقیقی انجام داده بود و توانست تا سال ۱۹۵۰ بدون شناخته شدن به زندگی ادامه دهد. در همین زمان بود که در دادگاه نورمبرگ که از سال ۱۹۴۶ شروع شده بود، فرمانده سابق آشویتس رودولف هوس و دیگر افسران به نقش آیشمن در نسل کشی یهودیان اشاره کردند.
آیشمن که دیگر پنهان شدن در آلمان و حتی اروپا را خطرناک میدید، در این زمان به کمک یک کشیش هوادار نازیها توانست پاسپورت بشر دوستانهای به نام «ریکاردو کلمنت» تهیه و در سال ۱۹۵۰ از طریق بندر جنوا ایتالیا و با کشتی راهی آرژانتین شود. جابجایی آیشمن در این مدت و انتقال از خانهای امن به خانهای دیگر هم نشان از روابط و برنامه ریزیهای دقیق او برای دوران بعد از جنگ بود.
آیشمن در آرژانتین
آیشمن در آرژانتین در ابتدا یک کار دولتی پیدا کرد و در سال ۱۹۵۲ خانواده اش را نیز به پیش خود آورد. مدتی بعد در شرکت مرسدس بنز مشغول به کار شد و حتی به پستهای مدیریتی رسید و وضع زندگی او و خانوادهش رو به بهبودی رفت. جالب اینجاست که ایشمن در این مدت با یک خبرنگار نازی مهاجر به نام ویلم ساسن همکاری میکرد تا زندگی نامه او را بنویسد. او در این مکاتبات و صداهایی که ضبط میشد به صراحت اشاره میکرد که اهمیتی به سرنوشت یهودیان نمیداده است.
برخلاف نیروهای متفق، یهودیان به سختی به دنبال یافتن نازیها و از جمله آیشمن بودند. در سال ۱۹۵۷ دختر یک آلمانی یهودی که با پسر آیشمن ارتباط داشت به هویت او مشکوک میشود این موضوع را به پدرش اطلاع میدهد. از اینجا بود پای موساد و شین بت، سازمانهای اطلاعاتی اسرائیل به میان میآید تا هویت او را شناسایی کنند. از آنجایی که دولت آرژانتین پیش از این نیز علاقهای به تحویل دادن افسران المان نازی نداشت، دولت اسرائیل تصمیم گرفت این عملیات شناسایی و احیانا دستگیری را به صورت مخفیانه انجام دهد.
یک مامور ارشد شین بت در سال ۱۹۶۰ راهی بونس آیرس میشود که هویت آیشمن را تایید میکند و سپس به دستور بن گوریون، نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی تیمی ۸ نفره برای دستگیری وی به رهبری موساد به آرژانتین میرود.
این تیم آیشمن را در ۱۱ مه ۱۹۶۰ در نزدیکی خانه اش در خیابان گاریبالدی در سن فرناندو بوئنوس آیرس، یک محله صنعتی که در ۲۰ کیلومتری (۱۲ مایلی) شمال مرکز بوئنوس آیرس قرار دارد، دستگیر کردند. او را به یکی از خانههای امن موساد بردند و مدت ۹ روز انجا بود تا اینکه هویت او دوباره تایید شود. در تاریخ ۲۲ ماه مه آیشمن وارد اسرائیل شد و بن گوریون روز بعد خبر این شکار بزرگ را در کنست اعلام کرد.
آیشمن در دادگاه
در آرژانتین، خبر این آدم ربایی با موج خشونت آمیزی از یهودی ستیزی که توسط عناصر راست افراطی، از جمله جنبش ملی گرای تاکوارا انجام شد، مواجه شد. آرژانتین در ژوئن ۱۹۶۰ پس از مذاکرات ناموفق با اسرائیل، درخواست تشکیل جلسه فوری شورای امنیت سازمان ملل را کرد، زیرا آنها دستگیری را نقض حقوق حاکمیت خود میدانستند. در نشستهای بعدی، نماینده اسرائیل (و بعداً نخست وزیر) گلدا مایر ادعا کردند که آدم ربایان عوامل اسرائیلی نبودند بلکه افرادی با انگیزههای بودند.
با این همه، شورای امنیت قطعنامه ۱۳۸ را تصویب کرد که در آن نقض حاکمیت آرژانتین تایید و از اسرائیل درخواست غرامت میکرد. اسرائیل و آرژانتین در ۳ اوت، پس از مذاکرات بیشتر، بیانیه مشترکی را صادر کردند که نقض حاکمیت آرژانتین را میپذیرفت، اما با پایان دادن به اختلاف موافقت کردند.
انعکاس حکم اعدام آیشمن در روزنامه کیهان ایران به تاریخ دوشنبه ۲۷ آذر ۱۳۴۰
از طرف دیگر، اسناد سازمان اطلاعات مرکزی ایالات متحده (سیا) که در سال ۲۰۰۶ از طبقه بندی خارج شدند، نشان میدهد که دستگیری آیشمن باعث ایجاد نگرانی در سازمان سیا و Bundesnachrichtendienst آلمان غربی شده است. هر دو سازمان حداقل به مدت دو سال میدانستند که آیشمن در آرژانتین مخفی شده است، اما آنها اقدامی نکردند، زیرا این امر به منافع آنها در جنگ سرد ضربه میزد. هر دو نگران بودند که آیشمن ممکن است در شهادتش در مورد هانس گلوبکه، مشاور امنیت ملی آلمان غربی، که نگارش چندین قانون یهودی ستیزانه نازیها در کارنامه خود داشت، لو دهد. همچنین هر دو آژانس از برخی از همکاران نازی سابق آیشمن برای جاسوسی از کشورهای کمونیستی اروپایی استفاده میکردند و آیشمن ممکن بود آنها را نیز لو دهد.
آیشمن در زندان
پس از ۹ ماه بازجویی و تدوین ۳۵۰۰ صفحه مطلب، محاکمه آیشمن با ۱۵ اتهام در دادگاه ویژه اورشلیم (بیت المقدس) در ۱۱ آوریل ۱۹۶۱ آغاز شد. این دادگاه ۵۶ روز به طول کشید و ۱۱۲ نفر در آن شهادت دادند. آیشمن در دادگاه تاکید میکرد که سمتی در زمینه طراحی دستورات نداشته و صرفا فقط مجری دستورات بوده است. با این همه ادعاهای او توسط دادگاه پذیرفته نشد و در نهایت در ۱۵ دسامبر ۱۹۶۱، آیشمن به اعدام با دار زدن محکوم شد. آیشمن بلافاصله از اسحاق بن زوی، رئیس جمهور اسرائیل درخواست بخشش کرد، اما پذیرفته نشدو حکم اعدام او تایید شد.
آیشمن در حال پیاده روی در محوطه زندان
آیشمن در بامداد روز ۱ ژوئن ۱۹۶۲ در زندان رملا در سرزمین اشغالی به دار آویخته شد. آخرین سخنان او این بود: