یک اقتصاددان، گفت: اقتصاد ما مریض است اقتصاد ما سرطان دارد و سرطان اقتصاد ما این است که «آزادی» وجود ندارد.
موسی غنی نژاد اقتصاددان نوشت: توجه متولیان امر صرفا بر آسانترین شیوه مالیات گرفتن متمرکز شده است. این شیوه معنایی جز فشار آوردن بر بخش شفاف اقتصادی یعنی حقوقبگیران و تولیدکنندگان کالاها و خدمات ندارد. اگرچه رفتن به سمت مالیاتستانی بهعنوان عمدهترین منبع تامین مالی هزینههای دولت اقدامی معقول و قابل دفاع است. اما باید در سازوکار مالیاتستانی دقت کافی به عمل آورد که نقض غرض نشود. تا زمانی که نظام مالیاتی کنونی اصلاح نشود؛ افزایش فشار مالیاتی بر اقتصاد ملی نتیجه مطلوب به بار نخواهد آورد.
موسی غنی نژاد نوشت: وابستگی مالی دولت به درآمدهای نفتی که از سالهای پیش از انقلاب اسلامی آغاز شده بود با وجود شعارهای برخی سیاستمداران تا همین سالهای اخیر با تمام مضرات آن ادامه یافت. درست است که در برخی سالهای بعد از انقلاب اسلامی هر گاه که درآمدهای نفتی به هر دلیلی کاهش مییافت، رفتار دولتها بعضا نسبتا معقولتر میشد، اما قاعده کلیتر این بود که هر زمان این درآمدها افزایش مییافت دولتها رفتارهای نامعقولتری از خود نشان میدادند یعنی ریخت و پاشها، اتلاف منابع و سرکوب بازارها از سوی دولت بیشتر میشد. اما آنچه در چند سال اخیر در اقتصاد ایران اتفاق افتاده از سنخ متفاوتی است.
در گفتگو با موسی غنینژاد بررسی شد؛ مسئولیت دولت در برابر جامعه چیست؟
موسی غنینژاد گفت: اقتصاددانان زیادی در کشور ما هستند که به این نتیجه رسیدهاند که باید اصلاحات در جهت اقتصاد بازار صورت بگیرد؛ اما چون مساله را صرفا فنی و تکنیکال دیدهاند و از این زاویه مطرح میکنند بحث تنها در چارچوب تکنیکی باقی میماند و به فضای فکری و روشنفکری راه پیدا نمیکند.
قیمتگذاری دستوری از سوی دولت سراسر اقتصاد ایران را فرا گرفته است. کمتر بازاری را میتوان در کشور ما سراغ گرفت که دولت بهطور مستقیم یا غیرمستقیم در آن چنین سیاستی را اعمال نکرده باشد.
محمد مهاجری نوشت: تا اینجای کار، نه فقط غنینژاد که لیبرالیسم هم قسر در رفته. او شانس بزرگی یافته که طرفهایش بازی ساده او را پیشبینی نکرده بودند و درعین حال، او دست طرف مقابل را خوانده و با علم کافی وارد بازی شده است. با این حال به نظر میآید متفکرانی هم در کشور ما و هم در غرب وجود دارند که لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی مورد قبول غنینژاد را به چالش کشیدهاند
کیهان نوشت: غنینژاد در مناظره قبلی هم ضمن ترور شخصیت شهید مظلوم دکتر بهشتی (ره)، انگ «چپ مصدقی» به آن شهید زد و حال آنکه گروهکهای چپ التقاطی در اوایل انقلاب، برای ترور شخصیت مشابه، شهید بهشتی را لیبرال جا میزدند و سرانجام هم آن شهید والامقام را در بمبگذاری جنایتکارانه ۷ تیر ترور کردند.
درباره موسی غنینژاد که با دو مناظره تلویزیونی به اصلیترین سخنگوی لیبرالیسم تبدیل شد
داوود سوری گفت: این مناظرهها از این نقطهنظر اهمیت ویژهای دارند که در ابعاد بسیار زیادی دیده شدند. مردم از شعارهای توخالی دولتمردان خسته شدهاند و وضعیت اقتصادی به مردم فشار میآورد. در این شرایط مردم باید با نظرات و عقاید مختلف اقتصادی آشنا شوند. همین شرایط اقتصادی باعث شده تا یک مناظره آکادمیک در رابطه با شیوه حکمرانی اقتصادی به کوچه و خیابان و میان مردم راه پیدا کند. این مناظرهها به مردم نشان میدهد که در داخل کشور حرفهایی وجود دارد که تا بهحال به آن توجه نشده است.
دیروز برای دومین بار موسی غنینژاد، اقتصاددان شناخته شده ایرانی در مناظرهای شرکت کرد تا از مبانی لیبرالیسم دفاع کند.
درباره مسعود درخشان و مناظره اش با موسی غنی نژاد
مسعود درخشان، استادتمام اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی است. او در سال ۱۳۲۸ در تهران متولد شد و در سال ۱۳۵۰ پس از اخذ مدرک کارشناسی اقتصاد از دانشگاه تهران با استفاده از بورسیه تحصیلی به انگلستان رفت تا کارشناسی ارشدش را در رشته اقتصادسنجی و دکتری اقتصاد ریاضی و بهینهسازی از دانشگاههای آکسفورد و لندن دریافت کند. او موسس دانشکده معارف اسلامی و اقتصاد دانشگاه امام صادق (ع) است و از سال ۱۳۶۱ تا ۱۳۷۱ ریاست آن را برعهده داشته است.
با توجه به ترکیب اعضای شورای پول و اعتبار، بهراحتی میتوان حدس زد اکثریت اعضای این نهاد تمایلی به اصلاح نرخ بهره نشان نخواهند داد؛ مگر اینکه قدرت بالادستی آنها را وادار به این کار کند. دو موردی که به آن اشاره شد، یعنی اصلاح قیمت سوخت و نرخ بهره، بهعنوان مشت نمونه خروار راهکارهایی برای خروج از بنبستی است که نظام تدبیر و سیاستگذاری در کشور ما با آن روبهروست.
موسی غنی نژاد ، اقتصاد دان میگوید: عمده مسائل امروز اصلا اقتصادی نیست؛ مساله عقل سلیم است و من شرم دارم که اینها را توضیح بدهم. اگر امروز در دنیا روابط تجاری رسمی نداشته باشید، نمیتوانید تجارت کنید، نمیتوانید اقتصاد مملکت را اداره کنید. تمام شد و رفت!
او در مدت چهار سال زمامداریاش، سیاستی خطرناک و مخرب هم برای منافع عمومی مردم آمریکا و هم برای صلح جهانی دنبال میکرد. ادامه زمامداری وی میتوانست دستاوردهای جهانی در جهت گسترش تجارت آزاد و روابط صلحآمیز ناشی از آن را به جد دچار مخاطره کند.
رئیس دانا قلبش برای ایران میتپید و آرزوی بزرگ او توسعه ایران و رفاه ایرانیها بود. من رئیس دانا را از نظر شخصیت، بسیار کاریزماتیک میدانم. کسی که به راحتی میتوانست دیگران را تحتتأثیر شخصیت برجسته خود قرار دهد و دوست بسیار وفادار و بااخلاقی بود.
نگاهی به تجربه آلمان پس از جنگ جهانی دوم برای سیاستمداران و سیاستگذاران امروز ما میتواند بسیار درسآموز باشد؛ چراکه مسوولان اقتصادی آلمان آن روز نیز در برابر دوراهی ادامه وضع موجود با نتایج اقتصادی اسفناک قابل پیشبینی و انجام اصلاحات اقتصادی شجاعانه متکی بر اصول علمی با نتایج اجتماعی-سیاسی کوتاهمدت غیرقابل پیشبینی مواجه بودند.
صاحبنظران در یک نشست بررسی کردند
سرمایهداری رفاقتی، تیولداری و سرمایهداری دولتی سهگانهای هستند که بستر فعلی اقتصاد ایران را شکل دادهاند. در این مناسبات، اقتصاد رانتی، نیروهای اقتصادی را بهجای رقابت برای تولید باکیفیتتر به سمت رقابت جهت دسترسی به رانت بیشتر تشویق کرده است. در چنین وضعی، برآیند نیروهای اقتصادی به اینجا ختم شده که اغلب مردم بازنده این اقتصاد میشوند و پدیده «فرسایش امید» پدید میآید. اشتباه بزرگتر این است که به جای مطالبه اقدام درست با بیتوجهی زمینه بازتولید اشتباهات فراهم شود.
همچنان که بارها در گذشته تجربه کردهایم و تجربه این چند ماه گذشته نیز نشان میدهد سرکوب قیمتها هیچ کمکی به حل مساله تورم نمیکند؛ اما در عوض توان تولیدی باقیمانده جامعه ما را به شدت کاهش میدهد و بر رانتخواری، فساد و اتلاف منابع کمیاب در چرخ دندههای اقتصاد دولتی میافزاید.
غنینژاد: اقتصاددانان معتقد به اقتصاد آزاد همواره به همه سیاستگذاران توصیههای مشخصی داشتهاند که اولاً از سرکوب قیمتها بویژه سرکوب قیمت ارز دست بردارند و ثانیاً اجازه دهند که ساز و کار بازار، قیمتها را تعیین کند. ضمن آنکه اصول اقتصاد آزاد در همه جای دنیا ثابت است و بدین گونه نیست که به یک بال آن اجازه پرواز دهیم و بال دیگر را محکم بگیریم و بگوییم پرواز کن.
«متاسفانه تاکنون گفتوگوی سازنده و مفیدی میان این دو گروه صورت نگرفته که علت آن به جرات میتوان گفت: وجود فضای بیاعتمادی و تهمت در این میان بوده است. در هر صورت در این نوشته تلاش میشود با بررسی مضامین این دو نامه، تحلیلها و راهکارهای ارائه شده در آنها در مقایسه با آنچه طرفداران اقتصاد بازار میگویند مورد ارزیابی قرار گیرد. البته این ارزیابی نظر شخصی نویسنده این سطور است، نه بیشتر».
ابوالحسن ابتهاج که هیچ سنخیتی با مصدق نداشت، با شعار «شکستن دور باطل فقر به کمک برنامهریزی متمرکز» و با تأکید بر نقش دولت بهعنوان موتور اصلی رشد، کار خود را از ١٣٣٣ به بعد پیگرفت. درحالیکه در شرایط مالی دشوار در دهه ١٣٤٠، بزرگانی مانند سمیعی، عالیخانی، یگانه، اصفیا و... تحولی عمدتا خارج از مدار اقتصاد دولتی بهوجود آوردند، این پهلوی دوم بود که در پی افزایش عظیم درآمد نفت در ١٣٥٢، همه رشتههای آن بزرگان را پنبه کرد و کشور را به مدار اقتصاد دولتی برگرداند.