bato-adv
کد خبر: ۷۶۸۱۰۲

ثبات استراتژیک؛ میوه تنش‌های اخیر منطقه‌ای

ثبات استراتژیک؛ میوه تنش‌های اخیر منطقه‌ای
عضو هیات علمی مرکز ابتکار خاورمیانه، گفت: در این یک سال حمله غافلگیرکننده حماس، جنگ ویرانگر اسرائیل علیه غزه و تبادل آتش محدود، اما شدید منطقه‌ای بین اسرائیل و «محور مقاومت» به رهبری ایران به ویژه با حزب الله لبنان در راس خط مقدم را شاهد بوده‌ایم.
تاریخ انتشار: ۱۱:۳۸ - ۰۵ شهريور ۱۴۰۳

با گذشت نزدیک به یک سال از هفت اکتبر و حمله حماس به اسرائیل، محیط استراتژیک اسرائیل و در واقع چشم‌انداز استراتژیک خاورمیانه در مقیاس گسترده‌تر عمیقا تغییر کرده است.

به گزارش دنیای اقتصاد، دانیل سوبلمن، عضو هیات علمی مرکز ابتکار خاورمیانه برای علوم و امور بین‌الملل مدرسه هاروارد در مطلبی برای موسسه خاورمیانه نوشت: در این یک سال حمله غافلگیرکننده حماس، جنگ ویرانگر اسرائیل علیه غزه و تبادل آتش محدود، اما شدید منطقه‌ای بین اسرائیل و «محور مقاومت» به رهبری ایران به ویژه با حزب الله لبنان در راس خط مقدم را شاهد بوده‌ایم.

جنگ جاری، جنگی چند جانبه، چند وجهی، پویا و در حال حاضر با پیامد‌های بسیار بوده است. در حالی که خط پایانی روشن برای آن وجود ندارد، کاوش در منشأ اولیه و تکامل جنگ، شاخص‌های مفیدی را ارائه می‌دهد. یکی از نکات کلیدی این است که رویداد‌های اخیر خطراتی را که یک جنگ منطقه‌ای ایجاد می‌کند، برجسته کرده است و در نتیجه بر اهمیت دیپلماسی تاکید می‌کند. به این ترتیب، اسرائیل و ایالات متحده باید حل و فصل مناقشه مربوط به اسرائیل و حزب الله را در اولویت قرار دهند.

تفکر حماس و حزب الله در آستانه ۷ اکتبر

۱۰ ماه پیش، حمله حماس برای از بین بردن تباهی منطقه‌ای و وارد کردن ضربه‌ای بی سابقه به اسرائیل طراحی شد. این حمله با نام رمز «طوفان الاقصی»، نقطه اوج تغییر تدریجی در موازنه قدرت بین اسرائیل و نوار غزه بود. حماس، همراه با چند جناح مقاومت کوچک‌تر مستقر در غزه، زرادخانه عظیمی از راکت‌ها را جمع آوری کرده بود و شبکه وسیعی از تونل‌های زیرزمینی و سیستم‌های فرماندهی و کنترل قابل بقا را ساخته بود.

ترکیبی از ظرفیتی برای تضعیف انعطاف‌پذیری و تداوم عملیات اسرائیل، مختل کردن شدید زندگی روزمره و تهدید پایتخت تجاری اسرائیل تل‌آویو؛ همه این‌ها در حالی که حماس تجهیزات نظامی خود را تامین می‌کند، به تدریج اهرم اجباری قابل‌توجهی را علیه اسرائیل به دست حماس داده بود. در سال‌های قبل از جنگ، به‌ویژه از سال ۲۰۱۸، حماس از قدرت نظامی رو به رشد خود در تلاشی موفقیت آمیز برای وادار کردن اسرائیل به رعایت آستانه‌ها و «قوانین بازی» استفاده کرد.

علاوه بر این، حماس فعالانه اسرائیل را وادار کرد که سیاست و امتیازات اقتصادی محدود، اما اساسی را به آن اعطا کند؛ مساله‌ای که حس قدرت حماس را تقویت کرد و به ایجاد شرایطی کمک کرد که حمله ۷ اکتبر را امکان‌پذیر کرد. تا ماه مه ۲۰۲۱، حماس همچنین توانست بازدارندگی خود را از نوار غزه به قدس شرقی و کرانه باختری گسترش دهد، موشک شلیک کند و به عاملی تبدیل شود که اسرائیل مجبور است در هر زمان که تنش در دو منطقه اخیر ایجاد می‌شود، با آن مقابله کند.

به طور عینی، روابط اسرائیل و حماس به شدت نامتقارن باقی ماند. اما از نظر حماس، قدرت نظامی نسبی آن به نقطه اوج رسیده بود. واضح است که حماس تحولات اسرائیل را که از اوایل سال ۲۰۲۳ آغاز شد یعنی بحران داخلی حاد اسرائیل، ظهور یک کابینه راست افراطی، و عادی‌سازی قریب‌الوقوع روابط بین اسرائیل و عربستان سعودی را به عنوان فرصت و زمان ضروری برای اقدام می‌دید.

ارزیابی تا حدی مشابه از آسیب‌پذیری و ریسک‌گریزی اسرائیل به تدریج موقعیت حزب‌الله را نیز شکل می‌داد. پس از جنگ ۲۰۰۶ لبنان، روابط اسرائیل و حزب‌الله با بازدارندگی متقابل تعریف و تنظیم شد. اما حزب‌الله نیز به طور فزاینده‌ای جسورتر می‌شد. در سال ۲۰۲۲، کمپین دیپلماسی اجباری بی سابقه و در نهایت موفقیت آمیز را به راه انداخت که در آن، اسرائیل را به جنگ تهدید کرد، مگر اینکه لبنان و اسرائیل در مورد مرز‌های دریایی مورد مناقشه خود به توافق برسند.

در اوت ۲۰۲۲، از فردی که به عنوان «فرمانده ارشد جهادی» توصیف می‌شود - ظاهرا فؤاد شکر، فرمانده ارشد نظامی حزب الله- نقل شد که حزب الله تمرکز خود را روی «قابلیت‌های کیفی که قادر به نابود کردن ارتش اسرائیل و اهداف آن است و نه صرفا پیشگیری از آن، معطوف کرده است. شکر تا زمان ترور بر دستیابی حزب‌الله به مهمات هدایت شونده دقیق نظارت داشت. حزب الله پس از ایجاد بازدارندگی در برابر اسرائیل در حوزه لبنان، شروع به افزایش فشار کرد: از جمله، به حماس در خصوص استقرار نظامی و عملیات از جنوب لبنان مجوز داد. جبهه‌های متمایز از نظر نظامی و استراتژیک در هم تنیده شدند، در حالی که اسرائیل به طور فزاینده‌ای از تحولات جدید بازداشته می‌شد.

ادغام حماس در محور مقاومت و ایران

افزون شدن اعتماد به نفس حماس و در نهایت کمک به تصمیم آن برای جنگ، نه تنها به دلیل هم افزایی فزاینده آن با حزب‌الله بلکه تحکیم محور مقاومت و ادغام حماس در آن بود. در واقع حماس، حزب الله و ایران روابط خود را در حدود سال ۲۰۲۰ به سطح جدیدی رساندند. یکی از نویسندگان مرتبط با حزب الله خاطرنشان کرد، تا سال ۲۰۲۲، حماس از قبل «در قلب محور مقاومت» بود. در حالی که این محور یک اتحاد رسمی و کلاسیک نیست، یک شبکه استراتژیک هماهنگ از بازیگران دولتی و غیردولتی تحت حمایت ایران را تشکیل می‌دهد که با نفوذ غرب در خاورمیانه مخالفت می‌کنند و هدفشان تغییر شکل نظم منطقه است.

بنابراین، در حالی که در دو دهه گذشته بیشترین توجه به برنامه هسته‌ای ایران معطوف شده است، نگرانی منطقه‌ای در رابطه با صعود ژئوپلیتیک ایران از نفوذ متعارف رو به رشد آن در خاورمیانه ناشی می‌شود. در چند ماه گذشته، یگان‌های نیرو‌های نظامی اسرائیل (IDF) در غزه به اسناد حماس دست یافته اند که نشان می‌دهد این محور می‌تواند در خدمت آنچه رهبران حماس به طور مخفیانه از آن به عنوان «تعهد بزرگ» یاد می‌کنند، تحت کنترل درآید.

ارزیابی حماس تا حد زیادی از تجربه درگیری با اسرائیل در ماه مه ۲۰۲۱ ناشی می‌شود. آن درگیری که ارتش اسرائیل رمز آن را عملیات «نگهبان دیوارها» نامید، اما حماس آن را «شمشیر قدس» نامید، اولین مشارکت هماهنگ، هر چند پراکنده محور مقاومت در درگیری و ایجاد اتاق عملیات مشترک در لبنان بود.

دو سال بعد، در آوریل ۲۰۲۳، پس از تشدید تنش‌ها در عرصه کاملا متفاوت یعنی مسجدالاقصی، اسرائیل بار دیگر مورد حملات راکتی هماهنگ شده از نوار غزه و جنوب لبنان قرار گرفت. ماه بعد، جهاد اسلامی فلسطین (PIJ) بیش از ۱۰۰ موشک به سمت اسرائیل شلیک کرد که یکی از فعالان آن در کرانه باختری در حین بازداشت اسرائیل در اعتصاب غذا جان باخت. دو طرف متعاقبا درگیری شدید چهار روزه‌ای را تجربه کردند.

اینکه حماس از پیوستن به جنگ اجتناب کرد، به درک نادرست اسرائیل از بازدارندگی احتمالی در برابر حماس کمک کرد. همگرایی جبهه‌های متمایز قبلی، زمینه را برای سناریوی یک جنگ منطقه‌ای چند جبهه‌ای فراهم کرد. رهبران حماس بلافاصله پس از آغاز حمله غافلگیرانه خود، از شرکای مختلف خود در محور مقاومت در منطقه و همچنین از جمعیت عرب اسرائیل خواستند که از آن پیروی کنند. از بسیاری جهات، این محور، و به‌ویژه حزب الله، توسط حماس به صورت زنجیره‌ای در نزاع قرار گرفته بود، البته به میزان بسیار محدودتر از آنچه حماس روی آن سرمایه گذاری کرده بود.

کارت امتیاز موقت؛ یک موضوع وجودی پدید آمده است

به صورت فردی و جمعی، اسرائیل از یکسو و حماس و محور مقاومت از سوی دیگر دستاورد‌های بی سابقه‌ای در طول جنگ جاری داشته‌اند. اما اینکه این دستاورد‌ها بعد از هفت اکتبر چقدر بوده، هنوز آشکار نشده است. اینکه هفت درگیری در نهایت به سود یا تضعیف منافع استراتژیک و ژئوپلیتیک هر یک از طرفین تمام شده است یا نه؛ مبهم است. با این وجود، چند مسیر بالقوه قابل تشخیص است.

اول، از منظر صرفا استراتژیک، توانایی حماس برای تحمیل آنچه به «هزینه‌های غیرقابل قبول» (اصطلاحی برگرفته از تئوری بازدارندگی هسته ای) بر اسرائیل می‌رسد، منجر به تخریب متقابل یا نامتناسب بخش‌های عظیم نوار غزه شد. از نظر بازدارندگی، اسرائیل که متحمل بدترین فاجعه در تاریخ خود شده است، هزینه‌های مادی و انسانی ویرانگری را بر غزه به طور کلی و حماس و رهبری آن به طور خاص تحمیل کرد، که در واقع یک ترکیب متعارف و نامتقارن از تخریب متقابل را تشکیل می‌دهد.

انتقام‌جویی وحشیانه اسرائیل افراطی‌ترین نمونه در تاریخ «بازدارندگی با مجازات» است. اسرائیل یک نهاد مقاومت را در تلافی یک حمله چریکی در مقیاس وسیع که جلوه‌های وحشیانه خشونت تروریستی را نشان می‌داد، ویران کرده است. ایجاد چنین معیار ویرانگر خشونت، یعنی مرگ ده ها‌هزار غیرنظامی فلسطینی و ظهور یک مضمون «وجودی» در فرهنگ لغت استراتژیک بازیگرانی مانند اسرائیل، حزب الله و ایران، تاثیری سازنده بر اسرائیل و دشمنانش در آینده خواهد داشت.

نکته دوم و مربوط به نکته قبلی، شگفتی بزرگ برای اسرائیل این بود که برخلاف قبل از اکتبر تکان دهنده بود. هفت ادعا و ارزیابی، نتوانسته بود حماس را بازدارد. به همان اندازه مهم این واقعیت است که تا هفتم اکتبر، خود اسرائیل هم توسط حماس و هم حزب‌الله بازدارنده و محدود شده بود. این درک به تنهایی احتمالا الهام‌بخش ذهنیت پیشگیرانه سازش ناپذیر در اسرائیل نسبت به این بازیگران در درگیری‌های آینده خواهد بود.

سوم، حذف حماس از صفحه شطرنج راهبردی، شاید به طور موقت تنها پیوند راهبردی غزه و جنوب لبنان را قطع کند، اما منجر به پیکربندی جدید در خود محور مقاومت خواهد شد. اردوگاه تحت رهبری ایران باید حذف نوار غزه را به عنوان یک عامل استراتژیک جبران کند. این می‌تواند منجر به افزایش همکاری میان باقی نیرو‌های محور مقاومت در منطقه شود.

در این راستا، جنبش حوثی یمن (رسما انصارالله) به عنوان یک بازیگر منطقه‌ای قاطع، مقاوم و موثر ظاهر شده است. حوثی‌ها به دلیل موقعیت ژئواستراتژیک خود، نه تنها با موشک‌ها و پهپاد‌های دوربرد، اسرائیل را به چالش کشیدند، بلکه نشان داده اند که توانایی مختل کردن گستره کشتیرانی بین‌المللی در باب المندب و به دنبال آن در کانال سوئز را دارند.

حوثی‌ها که تا سال‌های اخیر به سختی یک بازیگر منطقه‌ای محسوب می‌شدند، از آن زمان که در محور مقاومت ادغام شدند، به نگرانی جهانی تبدیل شدند. همچنین انتظار می‌رود این محور تلاش هایش را برای تهدید مرز اسرائیل و اردن افزایش دهد.

در ماه ژوئن، یکی از مقامات گردان‌های حزب‌الله عراق خاطرنشان کرد: اردن با توجه به موقعیت جغرافیایی آن برای محور مقاومت بسیار مهم است. مسلم است که این تحولات با افزایش همکاری بین اسرائیل، عربستان سعودی و شرکای منطقه‌ای آن‌ها مواجه شده است. چهارم، حزب الله، که منطق و استراتژی اصلی آن حول محور بازدارندگی می‌چرخد، باید غرامت از دست دادن متحد استراتژیک خود در غزه را بپردازد.

در واقع، اسرائیل می‌تواند موقعیت بهتری برای مقابله مستقیم با حزب الله، نوک نیزه راهبرد بازدارندگی پیشروی ایران و از بسیاری جهات مهم‌ترین مؤلفه در کل محور مقاومت پیدا کند. درگیری کنونی تردید چندانی باقی نمی‌گذارد که جنگ تمام عیار اسرائیل و حزب‌الله صرفا یک «جنگ سوم لبنان» نیست، بلکه یک رویارویی با ابعاد کاملا متفاوت است. فراتر از ویرانی که هر دو طرف متحمل خواهند شد، چنین جنگی به احتمال زیاد فراتر از حوزه اسرائیل و لبنان گسترش خواهد یافت.

در حالی که این مساله می‌تواند راه را برای بازدارندگی متقابل و یک دوره طولانی ثبات استراتژیک هموار کند، چالش‌های بزرگی هم در پیش است. انتظار می‌رود حزب الله به تقویت نظامی خود سرعت ببخشد و به دنبال قابلیت‌های هدایت شونده دقیق و سامانه‌های دفاع هوایی باشد. اسرائیل احتمالا در تلاش‌های خود برای اعمال خطوط قرمز و جلوگیری از خنثی کردن برتری هوایی حزب الله، عزم بیشتری نشان خواهد داد. سد ترس که اسرائیل را از فعالیت در لبنان در یک دهه و نیم قبل از جنگ کنونی و نقض حریم هوایی لبنان از سال ۲۰۱۹ منصرف کرده بود، شکسته شده است. در صورت توافق در مرز اسرائیل و لبنان، در عمل تضمین شده است که درگیری اسرائیل و حزب‌الله را حداقل تا حدی فعال نگه دارد.

در این راستا، از منظر ژئوپلیتیک، می‌توان گفت که حیاتی‌ترین عامل، حوزه اسرائیل و لبنان است. ثبات منطقه از بسیاری جهات به توانایی دو طرف برای حل و فصل همه موارد اختلاف، ترویج نوعی حل و فصل دیپلماتیک و تسهیل بازگشت جمعیت غیرنظامی تخلیه شده به شمال اسرائیل بازسازی شده و جنوب لبنان بستگی دارد.

پنجم، با توجه به ظهور شبکه چند جبهه‌ای و هماهنگ «مقاومت» در منطقه، چند ماه اخیر کاملا روشن کرده است که محور مقاومت یک نیروی منطقه‌ای است که می‌توان روی آن حساب کرد. در حالی که اسرائیل بر سد ترس در مقابل حزب الله غلبه کرد، ایران نیز با هدف قرار دادن مستقیم اسرائیل از خاک خود، بر سدی دیگر غلبه کرده است. در ماه آوریل، ایران، همراه با حوثی‌ها در یمن و با حمایت گروه‌های مقاومت عراق، صد‌ها موشک بالستیک و پهپاد را در انتقام عملیات اسرائیل علیه کنسولگری ایران در دمشق به سمت اسرائیل پرتاب کرد. این امر معیاری از تنش منطقه‌ای را ایجاد کرد که بر محاسبات و تصورات تهدیدات طرف‌های رقیب سایه می‌اندازد.

نگاه به آینده، ضرورت دیپلماسی

همانطور که در بالا ذکر شد، درگیری کنونی در فراگیرترین سطح، خطوط اصلی مشخص را نادیده می‌گیرد، اما ماه‌های اخیر مسلما درک واضح‌تری از بزرگی بالقوه ویرانی‌ای که یک جنگ غیرقابل کنترل منطقه‌ای به دنبال خواهد داشت، تحمیل کرده است. علاوه بر این، میزان تبدیل شدن درگیری اسرائیل و حزب الله به مرکز ثقل منطقه‌ای را نشان می‌دهد.

حزب الله نه تنها به نیروی نظامی قدرتمند تبدیل شده است، بلکه امروزه از نظر استراتژیک به دیگر نیرو‌ها و عرصه‌های منطقه‌ای پیوند خورده است. این وضعیت نامطمئن ارتباط مستقیمی با آمریکا و ایران دارد. هر دو کشور باید با این فرض برنامه‌ریزی و عمل کنند که جنگ اسرائیل و حزب‌الله نیز می‌تواند آن‌ها را وارد درگیری مستقیم کند. در حالی که این تشبیه مسلما ناقص است، این شبیه واقعیت جنگ سرد است، که طی آن دو ابرقدرت با احتیاط از سناریویی آگاه بودند که در آن یک درگیری محلی بین گروه‌های پیرو و مخالف آن‌ها می‌تواند به رویارویی ایالات متحده و شوروی تبدیل شود.

یک دهه پیش، در مواجهه با گزینه‌های مضاعف غیرجذاب، ایالات متحده و ایران به این ترتیب با موفقیت راه‌حل دیپلماتیکی را ایجاد کردند. در حالی که محور مقاومت به سطح جدیدی از تحکیم رسیده است، اعضای مختلف آن به شدت محدودیت‌های داخلی مشابهی دارند.

به عنوان مثال، حزب الله با انتقاد شدید از سوی احزاب لبنانی مواجه است که دیدگاه یا آمادگی جهت ریسک کردن برای فلسطینی‌ها را ندارند. سوریه جنگ‌زده نیز بیشتر به عنوان یک عرصه لجستیکی خدمت کرده است. چنین ناهماهنگی‌ها و محدودیت‌هایی برای مقابله با محور مهم است. هیچ راه‌حل آسان یا حتی عملی برای مناقشه اسرائیل و فلسطین به نظر نمی‌رسد.

اما جنگ گزاره زیر را به طرز وحشیانه‌ای روشن کرده است: نادیده گرفتن یا دور زدن مساله فلسطین یک شرط بی‌پرواست. رویکرد اسرائیل قبل از جنگ، که طبق آن نباید به فلسطینی‌ها اجازه داده شود که از حق وتو بر سر عادی سازی بین اسرائیل و عربستان استفاده کنند – همان‌طور که بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل تنها دو هفته قبل از جنگ در سازمان ملل تاکید کرد - قمار مهم حماس را تسریع کرد. همه موارد فوق اهمیت حیاتی دیپلماسی منطقه‌ای را برجسته می‌کند. اما ما با این سوال تهدیدآمیز باقی مانده‌ایم که آیا تعادل منطقه‌ای در حال حاضر امکان پذیر است یا اینکه منطقه و مردم آن باید قبل از تثبیت، تخریب و آشفتگی بیشتری را متحمل شوند.

bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین