فرارو- پاتریک فولیس سردبیر بخش خارجی مجلهٔ اکونومیست.
به گزارش فرارو به نقل از اکونومیست، با آغاز دولت ترامپ در اوایل سال ۲۰۲۵، جهان با خطرناکترین شرایط خود از زمان جنگ سرد روبهرو خواهد شد. رقابت میان ایالات متحده و چین به موضوعی محوری در عرصه جهانی بدل خواهد شد، دو جنگ منطقهای در آستانه شعلهور شدن قرار خواهند گرفت، بینظمی و هرجومرج در آفریقا گسترش خواهد یافت، احترام به قوانین بینالمللی کاهش خواهد یافت و چهار کشور چین، روسیه، ایران و کره شمالی اتحاد خود را برای تضعیف قدرت غرب تقویت خواهند کرد.
کاهش قدرت آمریکا؛ شکاف میان نفوذ و تهدیدهای جهانی
با پایان کار دولت بایدن، آشکار خواهد شد که آمریکا به شکلی هشداردهنده تحت فشار قرار دارد؛ این فشارها از کمبود ذخایر موشکی تا ناتوانی در اجرای مؤثر تحریمها بهوضوح دیده خواهد شد. شکاف میان جهانی بیثباتتر و قدرت محدود آمریکا برای اثرگذاری بر آن، ویژگی برجستهتری نسبت به دوران نخست ریاستجمهوری دونالد ترامپ خواهد بود.
ترامپ ممکن است در برخی موارد نسبت به این چالشها بیاعتنا باشد و در موارد دیگر تصور کند که با تهدیدهای شدید و معاملات مصلحتجویانه میتواند مشکلات را حل کند. با این حال، گرایشهای انزواطلبانه او مانع از آن خواهد شد که سیاستهای ضروری برای تقویت قدرت بلندمدت آمریکا را پیادهسازی کند. این ضعف نفوذ ممکن است به ناامیدی بینجامد و او را به اتخاذ رویکردهایی همچون تهدیدهای مقطعی، پذیرش شرایط تحمیلی یا کنار گذاشتن مسئولیتها سوق دهد؛ امری که در نهایت نهتنها موقعیت آمریکا را تضعیف میکند بلکه به تسریع هرجومرج جهانی نیز منجر خواهد شد.
جهان قرار نبود به این شکل درآید. سالها گفته میشد که نیروی اصلی تحولات جهانی، رقابت میان آمریکا و چین خواهد بود؛ رقابتی که گاه با عنوان «تله توسیدید» از آن یاد میشود. این رقابت همچنان با شدت ادامه دارد و دولت بایدن نیز در برخی جنبهها، بهویژه با تقویت اتحادهای آسیایی، عملکرد مناسبی از خود نشان داده است. اما آنچه شگفتی بزرگی به همراه داشته، خشونتهای ویرانگر در دیگر نقاط جهان است. تلفات جنگ اوکراین ممکن است تا پایان سال ۲۰۲۵ به یک میلیون نفر برسد. آشوبهای گسترده در غزه و لبنان، بیثباتی خاورمیانه را برای یک نسل دیگر به تهدیدی جدی تبدیل کرده است.
ضعف بازدارندگی آمریکا؛ از بحران منابع نظامی تا کمبود حضور دریایی
در مقایسه با آغاز دوره نخست ریاستجمهوری ترامپ در سال ۲۰۱۷، بخش وسیعتری از جهان در وضعیت مبهم و خاکستری قرار گرفته است؛ از جنگ داخلی گسترده در سودان گرفته تا رونق قاچاق نفت. در یک تغییر بنیادین، چهار حکومت اکنون در حوزههایی مانند پهپادها، اطلاعات و دور زدن تحریمها با یکدیگر همکاری میکنند و مرزها را به چالش میکشند. در هفتههای پایانی رقابتهای انتخاباتی آمریکا، چین شبیهسازی محاصره تایوان را اجرا کرد و کره شمالی با تهدیدات هستهای و اعزام نیرو به روسیه بر شدت تنشها افزود. این ترکیب جنگهای محلی و اتحادهای جدید، برای آشنایان به تاریخ دو جنگ جهانی، تصویری آشنا را تداعی میکند.
دولت ترامپ به دنبال یافتن راهحلهای غیرمتعارف و گاه شوکهکننده برای چالشهای پیشرو خواهد بود. البته بخشی از دلایل وضعیت خطرناکتر جهان به عواملی بازمیگردد که از کنترل آمریکا خارج است، مانند تغییرات ایدئولوژیکی در حکومتهای خودکامه و ظهور قدرتهای اقتصادی جدید. با این حال، ترامپ و مشاورانش نیز در انتقاد از کاهش قدرت بازدارندگی آمریکا بیاساس نیستند. این باور وجود دارد که آمریکا تمایلی به استفاده از قدرت سخت و قاطع نشان نمیدهد؛ بهعنوان مثال، ارسال محدود سلاح به اوکراین یا دشواری در نظارت بر دریای سرخ نمونههایی از این مسئله هستند. منابع آمریکا به شدت تحت فشار قرار دارند: تعداد گلولههای توپ برای تجهیز مجدد متحدان کافی نیست، سامانههای پدافند هوایی به سختی میان نقاط بحرانی جابهجا میشوند، و حتی در مقطعی از ماه اوت، هیچ ناو هواپیمابر آمریکایی در اقیانوس آرام مستقر نبود. اگر روسیه و چین و کره شمالی در حوزههایی مانند تسلیحات هستهای همکاری بیشتری داشته باشند، این شکاف خطرناکتر خواهد شد.
اگر قرار بود در تاریخ ۲۱ ژانویه ۲۰۲۵ گزارشی درباره قدرت آمریکا، همراه با تصاویر، برای رئیسجمهور ترامپ تهیه شود، میشد استدلال کرد که شکاف بازدارندگی در بلندمدت مشکلی قابلحل است. آمریکا همچنان ۲۶ درصد از تولید ناخالص داخلی جهان را در اختیار دارد و با احتساب متحدانش، این سهم به ۵۸ درصد میرسد؛ رقمی که تقریباً معادل سهم آن در سال ۱۹۸۷ است. همان سالی که «پل کندی»، تاریخدان برجسته، هشدار داد که ممکن است آمریکا در نهایت زیر بار هزینههای نظامی خود از پای درآید.
دولت ترامپ و بازی خطرناک؛ راهحلهای تهاجمی برای چالشهای جهانی
آقای ترامپ ممکن است برخی سیاستهای بلندمدت را برای تقویت قدرت آمریکا دنبال کند، از جمله بازسازی صنایع دفاعی و افزایش بودجه نظامی. با این حال، مشکل اینجاست که گرایشهای انزواگرایانه و حمایتگرایانه او میتواند به تضعیف اتحادهای آمریکا منجر شود. در عوض، دولت ترامپ به احتمال زیاد به سراغ راهحلهای غیرمتعارف و گاه شوکهکننده خواهد رفت.
مشاوران تندروتر او ممکن است پیشنهاد دهند که از منابع محدود موجود بهصورت بسیار تهاجمیتر استفاده شود: آیا آمریکا باید تهدیدهای هستهای بیشتری مطرح کند، مشابه اقدام دوایت آیزنهاور در دهه ۱۹۵۰؟ یا حملات پیشگیرانه نظیر اقدام علیه ایران، را مدنظر قرار دهد؟ یا شاید متحدانی مانند کره جنوبی را تشویق کند که به ساخت تسلیحات هستهای بپردازند؟
برخی دیگر از مشاوران ممکن است پیشنهاد دهند که آمریکا با کاهش بخشی از تعهدات خود، از جمله فشار برای دستیابی به صلح در اوکراین، تعداد چالشهای پیش رویش را کم کند. ترامپ حتی ممکن است تلاش کند حکومتهای خودکامه را از یکدیگر جدا کند، مشابه راهبردی که آمریکا در گذشته برای ایجاد شکاف میان شوروی و چین بهکار گرفت. جدا کردن ولادیمیر پوتین از شی جینپینگ میتواند به چشم ترامپ «معامله نهایی» تلقی شود. در جهانی خطرناکتر، تمایل ترامپ به ایجاد اختلال و توانایی او در ترساندن دیگران، در مواردی ممکن است کارآمد باشد. اما سیاستهای او که بر بازی با لبه خطر استوار است، با ناپایداری و آسیبپذیری در برابر فریبکاری رقبا همراه خواهد بود و در نهایت برخلاف هدف اصلیاش برای تحقق «صلح از طریق قدرت» عمل خواهد کرد.
احیای بلندمدت قدرت آمریکا مستلزم سرمایهگذاریهای گسترده و تقویت اتحادهای بینالمللی است، اما ترامپ احتمالاً نه توانایی انجام چنین کاری را خواهد داشت و نه تمایل به آن. شکاف بازدارندگی همچنان در حال گسترش است، و در سال ۲۰۲۵، جهان به این درک خواهد رسید که حتی ترامپ نیز شخصیتی بهاندازه کافی بزرگ برای پر کردن این شکاف نیست.