علی ربیعی در روزنامه شرق نوشت: یکی از یکشنبههای اواخر سال ۹۲ بود. صندوق بازنشستگان فولاد را تازه تحویل گرفته بودیم. از صبح زود درگیر حقوق بازنشستگان این صندوق بودم. از طلوع آفتاب در خیابان، به دنبال دریافت حقوق عقبماندهشان تجمع کرده بودند. عصر آنروز به دولت رفتم و با کلی حرص و جوش برای تأمین حقوق این افراد، تقلا کردم. حدود ساعت ۱۰ شب، خسته و کوفته به خانه رسیدم. در یخچال هیچ غذایی نبود.
ناچارا یک سیبزمینی آبپز کردم و بساط نان و نیمرو هم آماده کردم تا با یک چای شیرین، غذایی به سبک دوران کودکی بخورم. کتری که روی گاز به جوش آمد، چای را در قوری یادگار مادرم دم کردم. تا آمدم قدری زنجبیل از طبقه بالای کابینت برداشته و به داخل قوری بریزم، شیشه زنجبیل از دستم رها شد. رهاشدن شیشه همان و شکستن قوری و ریختن آب جوش بر روی بدنم همان.... غرغرکنان خم شدم تا تکههای شکستهشده قوری و شیشه زنجبیل را از زمین جمع کنم، زمانی که قد راست کردم، کلهام محکم به در باز کابینت خورد.
بیاختیار با بغضی در گلو سرم را در دست گرفتم و بر زمین نشستم. نشستن همان و فرورفتن تکههای شکسته باقی مانده بر زمین در بدنم همان.... در آن حالت، تصمیم گرفتم دیگر هیچ حرکتی نکنم، چون هرکاری میکردم اوضاع خرابتر میشد.... و، اما امروز در وانفسای بیاعتمادی جامعه و تعارضهای ارزشی این روزها، بهطور مرتب با مصوبات و اقدامات جدید روبهرو میشویم که به مثابه «هردم از این باغ بری میرسد» به بدترکردن اوضاع نابسامان جامعه دامن میزنند.
از این دسته از تصمیمگیران و تصمیمسازان، خواهش میکنم مدتی تصمیم نگیرید! گاهی بهتر است فقط بر سر جای خود بنشینید و کاری نکنید که اوضاع خرابتر نشود. شاید بهاینترتیب جامعه به آرامش برسد! آنانی که دستتان میرسد! کاری نکنید، امروز بسیاری از دلسوزان، همگی از عمق جان، پر از دلشوره و نگرانی هستند.
نگاهی حتی سطحی به جامعه، تنش و ناامنی روانی، بهخصوص در جامعه شهری را بهخوبی نشان میدهد. معیشت به کنار، ذهنها، سخت ناآرام است. اینقدر با مداخلات مداوم، روال زندگی مردم را دستکاری نکنید. اصلا فکر میکنم لازم نیست زیادحرف بزنید و کاری بکنید. لطفا کاری نکنید؛ کلاهمان را به احترامتان برخواهیم داشت. جامعه را رها کنید.