بر کسی پوشیده نیست که آثار ترسناک یک ژانر فوقالعاده محبوب در مدیوم فیلم و سینما بوده است. حتی قبل از اینکه فیلمها دیالوگ داشته باشند، تماشاگران دوست داشتند از فیلمها بترسند، و به نظر میرسید فیلمسازان نیز به همان اندازه مشتاق ارائه چنین ترسهایی روی پرده هستند. ژانر ترسناک همچنان در طول دههها فیلمهای خلاقانه و جذابی در درون خود داشته و بینندگان به طور بالقوه نسبت به آنچه قبلا ترسناک نامیده میشد حساسیت زدایی کردند.
به گزارش ویجیاتو، به این ترتیب، این به وضوح ژانری است که بسیاری از فیلمسازان آن را شایسته کاوش میدانند، چه آنها که تخصص در زمینه ترسناک را انتخاب کنند (به دیوید کراننبرگ یا وس کریون مراجعه کنید)، یا اینکه ترجیح میدهند گهگاه آن را بررسی کنند (مانند استنلی کوبریک با فیلم The Shining یا پیتر جکسون با فیلمهای قبلیاش، پیش از ارباب حلقهها). با این حال برخی از فیلمسازان به طور کامل از آن دوری کردهاند، همانطور که البته حق آنهاست. اکنون در این مطلب از ویجیاتو به معرفی ۱۰ کارگردان بزرگ که هرگز یک فیلم ترسناک نساخته اند، خواهیم پرداخت.
نزدیکترین چیزی که کوئنتین تارانتینو به ساخت یک فیلم ترسناک انجام داده، احتمالاً هشت نفرتانگیز در سال ۲۰۱۵ بود، با توجه به تنشهای مداوم، فضای محدود و زمستانی آن و برخی تأثیرات کلی از فیلم The Thing جان کارپنتر. در جاهای دیگر، فیلمهای او اغلب بهطور قابلتوجهی خشن میشوند و نمیترسند بهعنوان فیلمهای هیجانانگیز عمل کنند، جایی که جان هیچ شخصیتی واقعاً امن به نظر نمیرسد، اما کارگردان مشهور و عاشق فیلم هرگز چیزی را نساخته است که بهعنوان ترسناک تمام عیار طبقهبندی شود.
اما در عین حال، فیلمهای تارانتینو میتوانند در بخشهایی بسیار خندهدار باشند، حتی اگر تعداد کمی از آنها را بتوان کمدی کامل نامید (علاوه بر شاید روزی روزگاری در هالیوود و داستانهای عامه پسند، که دومی یک کمدی به خصوص تاریک است). او قراردادهای ژانر را زیر پا میگذارد و اغلب فیلمهایی میسازد که طیف وسیعی از احساسات را پشت سر میگذارند، البته این احساسات هرگز حس ترسناک به معنای سنتی آن نبودهاند.
در حالی که سبک وونگ کار وای بسیار متفاوت از سبک تارانتینو است، اما او تقریباً در همان زمان شناخته شدن تارانتینو به شهرت رسید و به همین ترتیب مایل است ژانرهای مختلف را در محدوده یک فیلم کشف کند. فیلمهای اولیه او که اغلب ژانرهای جنایی و اکشن را با عناصر هنری ترکیب میکند، و یکی از جدیدترین تلاشهای او یعنی «استاد بزرگ» را میتوان به عنوان یک فیلم اکشن هنری توصیف کرد.
محبوبترین فیلمهای این کارگردان به مضامین عشق، دلشکستگی و تنهایی میپردازند. او حتی ژانر علمی تخیلی را با فیلم بلندپروازانه ۲۰۴۶ کاوش کرده است، بنابراین ایده انجام کاری مرتبط با ترس و وحشت از این کارگردان خیلی عجیب به نظر نمیرسد. شاید روزی صحنههای بصری بسیار خاص و جسورانه او ممکن است با داستانی ترسناک ترکیب شود و جلوهای چشمگیر داشته باشد و شاید همان حسی را که بهترین فیلمهای داریو آرجنتو انجام میدهند ایجاد کند.
فیلمشناسی هایائو میازاکی یکی از بهترین و ثابتترین فهرستهای تمام دوران است. در بیش از ۴۰ سال، او ۱۲ فیلم را کارگردانی کرده است که فیلم The Boy and the Heron در سال ۲۰۲۳ جدیدترین (و اولین اکرانش در یک دهه اخیر) است. اگرچه همه این فیلمها بهطور قطعی بهعنوان آثار فانتزی قابل تعریف نیستند، اما این ژانری است که او بیشتر از همه به بررسی آن میپردازد، و برخی از فیلمهای او دارای مضامین و جلوههای بصری آشکارتری نسبت به سایرین هستند.
از اساس این رسانه یا ژانر انیمه سهم خود را از داستانهای بزرگ با مضمون ترسناک دیده، اما تاکنون هیچ کدام از خود میازاکی نیامده است. بعید است که او هرگز یک فیلم ترسناک بسازد، به خصوص اگر به زودی بازنشسته شود (این کاری است که قبلاً گفته بود انجام خواهد داد، اگرچه در این صنعت باقی مانده است).
با این حال، برخی از فیلمهای او ترسی از تاریک شدن و شاید حتی کابوسآمیز شدن در بخشهایی دارند، به این معنی که سکانسهایی در آثار او وجود دارند که میتوانند در فیلمهای او متفاوتتر و سیاهتر باشند، حتی اگر هیچ کدام به ژانر وحشت تعلق نداشته باشند.
بهترین راه برای توصیف فیلمشناسی کریستوفر نولان چیست؟ میتوان گفت که بسیاری از فیلمهای او (البته نه همه) تمایل به نمایش صحنههای اکشن و یا عناصر علمی تخیلی دارند. فیلمهای نولان متراکم هستند و گاهی اوقات دنبال کردن آنها کمی سخت است، اگرچه این میتواند باعث هیجانانگیز شدن و دیدن دوباره آنها شود. یکی دیگر از چیزهایی که در طول این سالها در سینمای او آشکار شده این واقعیت است که بسیاری از فیلمهای نولان بازیگران مشترکی دارند، به ویژه وقتی صحبت از همکاران مکرر مانند مایکل کین و کیلین مورفی میشود.
او دوست دارد فیلمهایی بسازد که هیجانانگیز باشند، اما هیچ کاری که انجام داده است، از نظر فنی یک فیلم ترسناک نیست، حداقل هنوز. مانند بسیاری از فیلمسازان، میتوان به بخشهای خاصی از فیلمهای او اشاره کرد و احساس کرد که به فیلمهای ترسناک تعلق دارند. برای مثال جوکر در شوالیه تاریکی به اکثر شرورهای فیلمهای اسلشر در مورد ایجاد ترس الهام ویژه میدهد، و برخی از شدیدترین لحظات روانشناختی در اوپنهایمر (پس از ساخت بمب اتمی) نیز کابوسوار به نظر میرسند.
برادران کوئن (تیم دو نفره فیلمسازی متشکل از جوئل و اتان کوئن) دارای حس طنز گاه تاریک و گاهی عجیب و غریبی هستند که در بیشتر فیلموگرافی آنها یافت میشود. این دو به همین ترتیب مشتاق ساخت فیلمهای مختلف جنایی هستند، با کمدی و جنایی که گاهی اوقات از هم عبور میکنند (مانند مورد بزرگ کردن آریزونا)، و سایر فیلمهای جنایی آنها جدیتر باقی میمانند (مانند جایی برای پیرمردها نیست).
آنتون چیگور، آنتاگونیست اصلی فیلم No Country for Old Men، احساس میکند که میتواند نقش منفی اصلی یک فیلم ترسناک باشد، و فیلم برادران کوئن درباره قسمت تاریکتر هالیوود، یعنی بارتون فینک، مسلماً در آخرین پرده خود به قلمرو ترسناک روانشناختی نزدیک میشود. اما تا به امروز، هیچ چیز در فیلمشناسی برادران کوئن به صراحت یک فیلم ترسناک نیست، اگرچه میتوان تصور کرد که روزی آنها یک فیلم ترسناک را بسازند.
برخلاف برخی از کارگردانانی که قبلاً ذکر شد، این که جان فورد در طول دوران حرفهای خود هرگز فیلمی ترسناک را کارگردانی نکرد، حداقل در ظاهر، چندان تکان دهنده نیست. به هر حال، نام او بیشتر با ژانر وسترن مرتبط است، و او همچنین به دلیل همکاریهای فراوانش با جان وین مورد توجه قرار گرفته است؛ و وقتی نوبت به ساخت فیلمهای وسترن، فیلمهای جنگی و حتی درام میرسید، فورد بدون شک در کار خود استاد بود، و بنابراین منصفانه است که بگوییم که او به بهترین شکل ممکن به ترسناک روی نیاورد.
اما با توجه به تعداد زیاد فیلمهایی که جان فورد کارگردانی کرد، شگفتانگیز است که همه آنها را بررسی کنیم و ببینیم که حتی یک فیلم ترسناک در کارنامه او نبود. جان فورد کارگردانی را در دوران سینمای صامت آغاز کرد (متاسفانه بسیاری از آن فیلمها اکنون گم شدهاند) و تا چند سال قبل از مرگش در سال ۱۹۷۳ به کار خود به عنوان فیلمساز ادامه داد. با در نظر گرفتن این موضوع، فقدان هر چیز مرتبط با ژانر وحشت در کارنامه او حداقل کمی تعجب آور است.
مارتین اسکورسیزی که بیشتر به خاطر فیلمهای جنایی/گنگستریاش شناخته میشود، اگرچه در ژانرهای مختلف دیگر از جمله مستند نیز سرآمد بوده، اما حرفهای طولانی، موفق و متنوع داشته است. او بیش از ۵۰ سال است که فیلمهای بلند کارگردانی میکند، اگرچه با در نظر گرفتن فیلمهای کوتاه او، فیلمشناسی او حتی به عقبتر هم میرسد و قدیمیترین اثر موجود او در سال ۱۹۶۳ ساخته و اکران شده است.
اگر قرار باشد فیلمهای کوتاه او را بشماریم، حداقل طبق گفته Letterboxd، او دقیقاً یک اثر ترسناک در کارنامه کاری خود ساخته است.
این فیلم کوتاه The Big Shave نام دارد و به مدت شش دقیقه وحشتناک و ناراحت کننده مردی را نشان میدهد که صورت خود را میتراشد و نتایج فاجعه باری به همراه دارد. در بین آثار بلند او، Cape Fear یک تریلر هیجانانگیز خاص است که برخی ممکن است آن را اثری ترسناک نیز بدانند، اگرچه خود کارگردان آن را با برچسبهای ژانر جنایی و هیجانانگیز معرفی کرده است که این خودش ممکن است مورد بحث جدی قرار گیرد.
آکیرا کوروساوا یک فیلمساز افسانهای بود که در ساخت درامها و حماسههای تاریخی، فیلمهای اکشن با حضور ساموراییها و حتی فیلمهای جنایی عجیب تخصص داشت. همچنین عناوین انگشت شماری در فیلمشناسی او وجود دارند که به دلیل عدم تطابق با هیچ یک از این دستهها برجسته میشوند، مانند فیلم ماجراجویی در روسیه در سال ۱۹۷۵، یعنی درسو اوزالا و سفر گاه ناراحتکننده و گاهی الهامبخش به رویاهای خود کوروساوا از ۱۹۹۰، با عنوان قابل فهم رویاها.
با توجه به اینکه برخی از سکانسهای موجود در فیلم Dreams بیشتر شبیه کابوس هستند، ممکن است این دومی نزدیکترین چیزی باشد که او به ساخت یک فیلم ترسناک داشته است. اما فیلمهای جنایی او پرتعلیق بودند و حماسهای مانند ران نیز تصاویری متضاد و خشونتآمیز دارد، اما این فیلمساز ژاپنی در طول نیم قرن حرفه کارگردانی خود از ساختن چیزی کاملاً ترسناک دوری کرد.
اگرچه آندری تارکوفسکی در مجموعه آثار کوتاه خود به ژانرهای مختلفی پرداخته است، اما یک چیز در کارنامه او روشن است که فیلمهای تارکوفسکی همگی سبکی غیرقابل انکار دارند. حتی بدون دیدن تیتراژ ابتدایی یا پایانی فیلم آندری تارکوفسکی میتوان تماشا کرد و دانست که کارگردانی آن بر عهده او بوده است. ویژگی کارهای او داشتن فضاهای رویایی و گاه سورئال، لانگ شاتهای فراوان و داستانهایی است که گاه مبهم و اغلب کند هستند.
او در کارنامه کاری خود فیلم ترسناکی نساخته است، اما اگر ساخته بود، این فیلم غیرعادی نبود. او میتوانست آن نوع خلق و خوی یا احساس کلی را به تصویر بکشد که بهترین فیلمهای ترسناک با سرعت آهستهتر اغلب میتوانند به تماشاگران اجازه تجربه آن را بدهند. او تنها در ۵۴ سالگی در سال ۱۹۸۶ از دنیا رفت، به این معنی که هیچ کس هرگز نمیداند که یک فیلم ترسناک به کارگردانی تارکوفسکی چه شکلی میتوانست داشته باشد.
وس اندرسون با فیلمهایش درباره درام خانوادگی، روایتهای تلخ و شیرین دوران بلوغ و تکرار حضور بیل موری، تمایل دارد به طور کلی از ژانر وحشت دور بماند. این ممکن است برای او بهترین کار باشد، زیرا سبک او با انواع داستانهای احساسیتر و کمتعلیقتر همخوانی دارد. فیلمهای او گاهی اوقات میتوانند شیرین یا کمی سختتر باشند، اما سبک بصری او گرم و شیرین است و شخصیتهایش اغلب دوستداشتنی هستند.
اما چرا در اینجا باید به نام او نیز اشاره کرد؟! بالاخره تجربه تماشای یک فیلم ترسناک وس اندرسون جذاب خواهد بود. دیدن آن سبک دقیق با استفاده از رنگ، عشق به تقارن، و حرکات دوربین جلب توجه همراه با داستانی متمرکز بر ترس وحشیانه و تماشایی خواهد بود. ممکن است چنین اثری خوب یا حتی مؤثر نباشد، اما جالب خواهد بود، و اندرسون از نوع سینمای مولفی برخوردار است که اگر بخواهد فیلمی بسازد، احتمالاً بودجهای برای یک فیلم ترسناک دریافت میکند. اما باید قبول کرد وس اندرسون احتمالاً هرگز فیلم ترسناکی نخواهد ساخت، اما اگر بسازد، تماشا و ارجاع دادن به آن میتواند فوقالعاده باشد.