چه کیانو ریوز در نقش جان ویک در مسیر انتقام مرگ توله سگ محبوبش باشد، چه کلینت ایستوود که به مبارزه هم با بد و هم زشت بر میخیزد، و چه یاغیان مشهوری که در اوج شکوه و غرور از مخفیگاه خارج میشوند، سینما خانه لحظات بسیار باشکوهی بوده است.
از رویاروییهای نمادین وسترن گرفته تا نبرد بین پلیسها و سارقان و حتی عدالت جویان آتش به اختیار، برخی از بهترین فیلمهای سینما، صحنههای تیراندازی و درگیری مسلحانه حماسی و هیجانانگیزی را به نمایش میگذارند. تماشاگران در این صحنههای اکشن هیجانانگیز به دنبال یک هیجان دیوانهوار هستند و میتوانند با شخصیتهای قهرمانِ بیباک و سرسخت خود زندگی کنند.
به گزارش روزیاتو، تولید یک اثر سینمایی پیشرفته، از نظر بصری خیره کننده و سرگرم کننده میتواند بسیار دشوار باشد، اما وقتی فیلمسازان این کار را استادانه و با موفقیت انجام دهند، نتیجه کار تماشایی است. برخی از به یاد ماندنیترین و بدنامترین سکانسهای اکشن حاوی چنین صحنههای باشکوهی است که جایگاهشان را در تاریخ هالیوود تثبیت میکند.
چه کیانو ریوز در نقش جان ویک در مسیر انتقام مرگ توله سگ محبوبش باشد، چه کلینت ایستوود که به مبارزه هم با بد و هم زشت بر میخیزد، و چه یاغیان مشهوری که در اوج شکوه و غرور از مخفیگاه خارج میشوند، سینما خانه لحظات بسیار باشکوهی بوده است. چند فیلم متمایز وجود دارد که واقعا از همتایان خود بهتر بوده و اوقات خوشی را برای بینندگان فراهم کرده اند. در ادامه این مطلب میخواهیم شما را با ۱۱ فیلم دارای بهترین سکانسهای تیراندازی و درگیری مسلحانه آشنا کنیم.
فیلم اکشن نئو وسترن دسپرادو محصول سال ۱۹۹۵، آنتونیو باندراس را در نقش ال ماریاچی به تصویر میکشد، مردی که به دنبال انتقام از قاچاقچی مواد مخدری است که معشوقش را کشته است. فیلم رابرت رودریگوز به خاطر لحظات حماسی تیراندازی و نبردهای هیجان انگیزش مشهور است، اما با فاصله زیاد، به یاد ماندنیترین و بهترین سکانس تیراندازی این فیلم زمانی است که ال ماریاچی به کافه تاراسکو میرسد، جایی که مردان رییس کارتل مواد مخدر در انتظار او نشسته اند. ماریاچی با جعبه گیتاری که در دست دارد ظاهر میشود، جعبهای که بدون اطلاع تبهکاران، پر از اسلحه برای کمک به جنگ او با قاتلان نامزدش است.
درگیری مسلحانه خیره کننده و خوش ساختی که در ادامه رخ میدهد، کاملاً بینقص و از نظر بصری نفسگیر است، جایی که ماریاچی همه انتظارات را غافلگیر کرده و تک تک تبهکاران را میکشد. کوئنتین تارانتینو که از دوستان نزدیک رودریگوز است، در این صحنه پرتنش نقش کوتاه بامزهای را بازی میکند و پس از گفتن یک جوک در مورد متصدی بار و ادرار کردن، به عنوان سپر انسانی مورد استفاده قرار گرفته و توسط دوستانش کشته میشود.
پدرخوانده را به راحتی میتوان اوج کیفیت و اعتبار فیلمهای مافیایی دانست. فرانسیس فورد کاپولا کارگردان این فیلم در کل فیلم به طرز استادانهای تنش ایجاد میکند و در حالی که در طول فیلم تیراندازیهای زیادی صورت میگیرد، همان طور که ازفیلمی با چنین موضوعی انتظار میرود، هیچ کدام از آنها با پایان دراماتیک و سینمایی که مایکل کورلئونه (آل پاچینو) رقم میزند، قابل مقایسه نیست، جایی که مردانش سردستههای دیگر خانوادههای مافیایی را میکشند و او در حال لذت بردن از غسل تعمید دخترش است.
در حالی که این تیراندازی بسیار یک طرفه است، چرا که خانواده کورلئونه در غیرمنتظرهترین زمان ممکن به قربانیان خود حمله میکنند، ماهیت کمین آن، همراه با کنار هم قرار گرفتن این سکانس در کنار حضور مایکل در کلیسا، آن را به اندازه هر صحنه دیگری در این لیست به یاد ماندنی و تاثیرگذار میکند.
در حالی که این صحنه «برنده» شدن قهرمان داستان را نشان میدهد، این صحنه تبدیل شدن مایکل به یک تبهکار را به تصویر کشیده و وحشت تماشاگران از آنچه او به آن تبدیل شده را در پی دارد. سکانس غسل تعمید بسیار فرشته گونه، دوست داشتنی و مقدس بوده و نشانه آغاز زندگی جدیدی است.
این مقایسه ترسناک با نقشه مایکل که همزمان در حال انجام است، در شرایطی که مردانش سلاحهای خود را با ظرافتی همانند طرز کار کشیش با اقلام مقدس آماده میکنند، جایی برای تردید باقی نمیماند که سران خانوادهها برای شروع زندگی جدید مایکل قربانی میشوند. مفهوم پویایی که کوپولا برای انتقال آن به مخاطب با این سکانس پایانی انتخاب میکند، این سکانس را در این فهرست قرار میدهد.
فیلم جنایی تسخیرناپذیران محصول سال ۱۹۸۷ و ساخته برایان دی پالما از بازیگران سرشناس هالیوود مانند کوین کاستنر، رابرت دنیرو وشان کانری استفاده میکند، جایی که در در آن الیوت نس (کاستنر)، مامور مبارزه با قاچاق مشروبات الکلی، تیم تسخیرناپذیرانش را تشکیل میدهد تا آل کاپون (دنیرو)، گانگستر بدنام را به زیر بکشد. این فیلم برنده جایزه اسکار، این مرد قانون بدنام را در حالی به تصویر میکشد که او و افسر همکارش، جورج استون در یک تیراندازی اسلوموشن بر روی پلههای ایستگاه قطار یونیون استیشن هستند.
این صحنه دراماتیک، نس را در حالی نشان میدهد که در طول حمله غافلگیرانه گانگسترها، تلاش دارد از کودکی سوار بر کالسکه محافظت کند و هر چند تعداد تبهکاران بیشتر است، اما این دو موفق میشوند تمام گانگسترها را بکشند و مادر و کودک را در امان نگه دارند (اشارهای بصری به شاهکار قدیمی رزمناو پوتمکین). آسوشیتد پرس این درام را «فیلمی فوق العاده، سرشار از همان شور و نشاط شدیدی که فیلمهای گانگستری دهه ۱۹۳۰ را تا این حد جذاب کرد» نامیده است.
در حالی که شیطان تمام وقت در مقایسه با دیگر فیلمهای این فهرست، فیلم کمتر شناخته شدهای است، اما پایانبندی هیجان انگیزش آن را در این فهرست قرار میدهد. بدون اینکه چیز زیادی درباره پایان داستان فاش کنیم، قهرمان داستان، آروین (تام هالند)، خود را در موقعیتهای خطرناک متعددی میبیند که باید برای زندگیاش بجنگد. به طور خاص در پایان فیلم او خود را در مواجهه با یک شخصیت میبیند که او را حتی بیشتر از دیگران به چالش میکشد. در حالی که آروین همیشه نوعی برتری نسبت به شرورهایی که با آنها روبرو میشد داشت، این بار، هیچ چیز به نفع او نیست.
این فیلم بعد از شروع اکشنش، هیچ فرصتی برای آرامش به مخاطب خود نمیدهد و تنها تنش دائماً بالا میرود تا اینکه در نهایت به اوج خود میرسد. تیراندازی پایان فیلم به خوبی ارزش تماشای آن بدون هیچ گونه اسپویلی را دارد.
جان ویک، فرنچایز اکشن نئو – نوآر به رهبری کیانو ریوز، با مبارزات هیجان انگیز، نبردهای خشن و درگیریهای مسلحانه نفسگیر غریبه نیست و تعهد بازیگر نقش اصلی به این نقش برای طرفداران فیلم کاملاً واضح است. ریوز برای آماده شدن برای بازی پر از اکشن خود، چهار ماه را صرف یادگیری جودو، جوجیتسو ژاپنی و جوجیتسو برزیلی کرد و نبردهای مختلف تن به تن را تمرین کرد که ترکیبی از هنرهای رزمی و اسلحه بود.
در جریان صحنهای که ویک در کلوب شبانه دایره سرخ حضور مییابد، او به تنهایی گروهی از اراذل و اوباش را بدون هیچ تردیدی میکشد و نشان میدهد که چقدر تیراندازی ماهر و حرفهای است. مهارتهای مبارزه تن به تن و ذهن آرام ویک واقعاً جذابیت این سکانس را به اوج میرساند و نشان میدهد که قاتل انتقام جوی داستان برای انتقام توله سگ و ماشین دزدیده شده اش، تا کجا پیش خواهد رفت. در حالی که اعمال او خشن هستند، اما این خشونتها کاملاً احساس موجه بودن میکنند، بنابراین به سادگی میتوان برای موفقیت ویک هیجان زده شد.
کوئنتین تارانتینو به عنوان استاد خشونتهای بیرحمانه اما جذاب، فیلم وسترن جانگوی آزاد شده را در سال ۲۰۱۲ نویسندگی و کارگردانی کرده است. این فیلم درباره یک برده آزاد شده است که با کمک یک جایزه بگیر آلمانی برای نجات همسرش از دست صاحب بیرحم مزرعهای در میسی سی پی دست به کار میشود. جانگو برای نجات همسر محبوبش برومهیلدا از هیچ تلاشی فروگذار نیست و در جریان یک سکانس بسیار مهم و هیجانانگیز که در آن هم دشمن و هم متحدش به قتل میرسند، جانگو با خشم و غضب و ششلولش موجی از کشتار را به راه میاندازد.
جانگو در کشتن آدمهای بد بیرحم است و قتل عام در مزرعه کندیلند بدون شک یکی از تکان دهندهترین سکانسهای خشونت و خونریزی در فیلمهای تارانتینو است. نیویورک تایمز این فیلم را «به شکل دیوانه واری سرگرم کننده، به شکل گستاخانهای غیرمسئولانه و همچنین از نظر اخلاقی مسئله دار که کاملاً با بامزگی آن سازگار است» توصیف کرده است.
کلینت ایستوود، لی ون کلیف و الی والاش در فیلم وسترن اسپاگتی تحسین شده خوب، بد و زشت محصول سال ۱۹۶۶ به ایفای نقش پرداخته اند. این فیلم داستان سه ششلول بند را روایت میکند که برای یافتن ثروتی پنهان از طلای نیروهای کنفدراسیون که دفن شده، با یکدیگر رقابت میکنند. اگر چه تا پایان فیلم بیش از ۲۲۰ جسد روی هم انباشته میشوند، مهمترین و جذابترین نبرد فیلم، آخرین تیراندازی بین سه شخصیت اصلی داستان بود.
این رویارویی نمادین مکزیکی، یک رویارویی عصبی کننده بین ماشه ها، با تصاویر کلوزآپ و ساختمانهای کهنه مملو از سکوت را به تصویر میکشد. سرجیو لئونه از سبک خاص کلوزآپ و لانگ شاتهای خود در فیلم برداری برای ایجاد تنش و تعلیق در میان مخاطبان استفاده کرده و در هنگام نیاز به سراغ موسیقی متن فراموش نشدنی و ترسناک انیو موریکونه میرود. این رویارویی حماسی با شلیک بلوندی (ایستوود) به آنجل آیز (ون کلیف) به پایان میرسد، شلیکی که مرد بد را از بین برده و جسدش را درست در یک گور باز نی اندازد.
درام جنایی تب ساخته مایکلمان در سال ۱۹۹۵ با بازی آل پاچینو، رابرت دنیرو و وال کیلمر ساخته شده و داستان آن درباره درگیری بین یک کارآگاه (پاچینو) و یک سارق حرفهای (دنیرو) است که برای به دست آوردن دست بالا در این تعقیب و گریز هیجانانگیز و پرتنش تلاش میکنند. یکی از افسانهایترین صحنههای فیلم پس از سرقت از بانک رخ میدهد و پس از آن درگیری بین پلیس و سارقان یک نمایش عظیم در خیابانها است که هم واقع گرایانه است و هم بسیار ترسناک.
هر شخصیت میداند که چگونه اسلحهای که استفاده میکند را در کنترل داشته باشد و چه زمانی باید سنگر بگیرد و به سراغ کشتن طرف مقابل برود. با توجه به سکانسهای اکشن خوش ساخت و بازیهای بینقص بازیگران طراز اول فیلم، تب به عنوان یکی از تاثیرگذارترین فیلمهای ژانر خود شناخته میشود و میتواند برای فیلمهای جنایی آینده یک الگو محسوب شود.
در فیلم سینمایی قدیسان بونداک محصول سال ۱۹۹۹، شان پاتریک فلانری و نورمن ریداس در نقش دو برادر کاتولیک ایرلندی به نامهای کانر و مورفی مک مانوس بازی میکنند که پس از کشتن دو عضو مافیای روسی در دفاع از خود، آتش به اختیار شده و قصد دارند بوستون را به نام خدا از دنیای شرارت و تبهکاریاش خلاص کنند. این فیلم اگر چه در ابتدا در زمان اکران خود با شکست مواجه شد، اما در بخش نمایش خانگی جان تازهای گرفت و پس از آن به محبوبیت زیادی دست یافت.
فیلم قدیسهای بونداک پر از تیراندازیهای هیجانانگیز و سکانسهای اکشن جذاب است، اما روریارویی و درگیری قدیسها در خیابانی در حومه شهر در برابر ال دوچه، یکی از بهترین آنها است. این صحنه که روایتی دراماتیک از ویلم دفو دارد، با موسیقی کلاسیک و فیلمبرداری حرکت آهسته تکمیل میشود که حقیقتاً دُز حماسی بودن این نبرد را تشدید میکند. در سال ۲۰۰۹، دنبالهای بر این فیلم به نام The Bountock Saints II: All Saints Day ساخته شد و قرار است در سال جاری میلادی نیز دنباله دیگری بر آن ساخته شود.
بدون شک یکی از بهترین وسترنهای سینما در تمام دورانها، فیلم بوچ کسیدی و ساندنس کید ساخته جورج روی هیل محصول سال ۱۹۶۹ با بازی پل نیومن و رابرت ردفورد است که در نقش دو یاغی واقعی ظاهر میشوند و پس از سرقتهای زنجیرهای از قطار، در حال فرار از دست پلیس آمریکا هستند و تصمیم به فرار به بولیوی میگیرند.
بوچ کسیدی و ساندنس کید در یکی از هیجان انگیزترین سکانسهای خودکشی از روی غرور که تا به حال ساخته شده، در پایان این سکانس باورنکردنی خود را در محاصره پلیس محلی دیده و باید جایی پناه بگیرند. این دو مطمئن هستند که میتوانند دست بالا را بدست بیاورند و با اسلحههای در حال شلیک خود از ساختمان خارج میشوند، در حالی که آماج تیراندازی پلیسها قرار گرفته اند.
کارگردان فیلم، پایان مشهور این وسترن را در یک قاب فریز شده خلق میکند و سرنوشت دو قهرمان داستان، مرگ به نظر میرسد اگر چه هرگز تایید نمیشود. مجله امپایر این نماد سینمای دهه ۱۹۶۰ را تحسین کرده و نوشته است: «بازیهای عالی، فیلمنامهای غرق در نوستالژی و حس بینش به موقع، و ضدقهرمانهایی که چارهای جز دوست داشتنشان ندارید: جای تعجب نیست که بوچ و ساندنسِ همیشه دیدنی، زمانی دوست داشتنیترین فیلمی که تا به حال ساخته شده لقب گرفته بود».
«به دوست کوچکم سلام کنید!» تعداد کمی از فیلمها به اندازه درام جنایی صورت زخمی در سال ۱۹۸۳ به یاد ماندنی و دارای دیالوگهای قابل نقل هستند، فیلمی که آل پاچینو را در نقشی ستاره ساز به نام تونی مونتانا، یک قاچاقچی مواد مخدر کوبایی نشان میدهد. این فیلم به قدرت رسیدن مونتانا در میامی در دهه ۱۹۸۰ را به تصویر میکشد، از یک پناهنده بیپول بودن تا تبدیل شدن به یک قاچاقچی زورگو و ترسناک. نقطه اوج صورت زخمی حول محور این قاچاقچی مواد مخدر میچرخد که در دفتر کارش از دست قاتلان خونخوار پناه میگیرد و قبل از کشتن بسیاری از قاتلان، یک تفنگ مجهز به نارنجکانداز بیرون میکشد.
کشتاری که رخ میدهد خشن و شدید است، گلولهها به پرواز در میآیند و مونتانا علی رغم احتمال زیاد شکست در این درگیری، دائماً دشمنان خود را مورد تمسخر قرار میدهد. این فیلم دارای یک سکانس مشهور است که در واقع کارگردانی آن را استیون اسپیلبرگ بر عهده داشته که در حال بازدید از محل فیلمبرداری و دیدار با برایان دی پالما بود، جایی که این دو نابغه با هم، پایان مشهور و افسانهای فیلم و یکی از بهترین تیراندازیهای تاریخ سینما را خلق کردند.