درباره سیر تاریخی پاتوق در تهران و نسبت آن با تحولات تاریخی این شهر، نکات جالبی در این گزارش وجود دارد که خواندن آنها خالی از لطف نخواهد بود.
به گزارش همشهری آنلاین، مرحوم دهخدا در لغتنامه جلوی کلمه پاتوغ (پاتوق) نوشته است: «از «پای» فارسی، به معنی محل و جای به علاوه توغ ترکی درست شده است. توغ نیزه کوتاهی است که دم اسب بر سر آن بندند و بر فراز آن گویی زرین آویزند و پیشاپیش حکام و سرداران برند، و معنی ترکیبی آن محل عادی اجتماعات لوطیان در محله یا شهر یا قریهای است.» بعدها به غلط پاتوغ را پاتوق نوشتند و این تغییر قاف با غین با یک سیر تاریخی همراه شد.
حالا پاتوغ یعنی جایی که هر وقت راهت را کج کنی و فیلات یاد هندوستان کند، میتوانی سری به آنجا بزنی و همان آدمهای همیشگی را روی صندلیها و جاهای همیشگیشان در حال حرفزدنهای همیشگی ببینی و دلت آرام بگیرد که همه چیز سر جای خودش است و در این دنیای پر تغییر و تحول، جایی هست که هیچ تغییری نکرده و میتوانی بروی و کمی بنشینی و چند کلام حرف زده، نزده، خودت را آرام کنی. این پاتوغها صورتهای گوناگونی دارند: قهوهخانهها، حمامها و زورخانهها، رستوران، سالنهای مد و نمایش، سینماها، مساجد و تکایا، انجمنهای ادبی و فرهنگی، دانشگاهها، احزاب، نمایشگاه و کتابخانهها، کافه و....
حیات پاتوغها را میتوان در دورههای تاریخی و اجتماعی مختلف پیگیری کرد. چنانچه تقی آزاد ارمکی در کتاب «پاتوغ و مدرنیته ایرانی» آن را به سه دوره قاجار، پهلوی و جمهوری اسلامی تقسیم میکند. اما این پاتوغنشینی پیش از قاجار نیز در ایران وجود داشته و باید گفت ایرانیان مکانهای مختلفی را در بازههای زمانی و تاریخی متفاوت برای پاتوغ کردن انتخاب کردهاند.
مثلاً زورخانهها در عصر صفویه یا قهوهخانهها در عصر ناصرالدین شاه. در ایران عهد قاجار چایخانه و قهوهخانهها رونق زیادی داشتند و محافل و شبنشینی مردم عادی و کلاه مخملیها و پهلوانان در این مکانها بود. البته حمامها نیز از این بحث مستثنا نبودهاند یا زورخانهها. پهلوانانی که روز خود را در زورخانه گذرانده بودند، شبها به قهوهخانه میرفتند.
البته در آن دوران، چون زنان در پاتوغهای رسمی حضور نداشتند، در حمامها جمع شده و ساعتها در آنجا با هم گپ میزدند، این بود که بسیاری از ضربالمثلها و حکایات از این پاتوغنشینیها به جای مانده است. از طرفی مردان در این دوره از حضور در زورخانه و قهوهخانهها و شاهنامهخوانی و زورآزمایی این مکانها را از ماناترین پاتوغهای دوره خود کرده بودند.
تقی آزاد ارمکی، جامعهشناس و استاد دانشگاه علوم اجتماعی دانشگاه تهران میگوید: «ما در ایران قدیم و جدید پاتوغهای متعددی داشته و داریم که از همه مهمتر و ماندگارتر قهوهخانهها هستند. قهوهخانه در ایران با فضای معماری، اجتماعی و سیاسیای که داشته توانسته در شکلگیری حوادث مهم مؤثر باشد. در کنار غذا خوردن، مراودات فرهنگی هم جاری بوده است. نقاشی، نقالی، پیوندهای اجتماعی، رد و بدل کردن اخبار فرهنگی و سیاسی، پیوندهای اقتصادی، حل اختلاف و... نیز در قهوهخانهها جاری بوده است.
در قهوهخانهها علاوه بر حضور افراد طبقات پایین، افراد و گروههای اجتماعی بالا نیز حاضر میشدند و هر گروه اجتماعی بر اساس ذوق و علاقهشان منشأ عمل بودهاند. گروهی که به نقالی شاهنامه گوش فرا میدادند با گروهی که برای کسب خبر و گروهی که برای ارتباط تجاری و اقتصادی میآمدند.»
کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، به فراخور فضایی که بر جامعه حاکم بود، مردم به پستوها پناه بردند؛ به عبارت بهتر، آنها به محلهایی، چون کافهها که هم چندان به مانند قهوهخانهها عمومی نبودند و هم شمایلی از مجمع روشنفکری غربی به حساب میآمدند، پناه بردند تا پاتوغها را به محیطهایی مخفیتر تبدیل کنند. آنها حتی خانههایشان را نیز برای این امر مناسب میدیدند.
سیداحمد محیططباطبایی، کارشناس میراث فرهنگی و مدرس دانشگاه، در اینباره میگوید: «تا قبل از دهه چهل، پاتوغ بزرگان فرهنگی همچون عبدالحسین زرینکوب اغلب در خانههایشان بود که در آن روی دوستان و شاگردان باز بود. روشنفکران و نویسندهها برای گپوگفت دور هم جمع میشدند؛ مثلاً سهشنبه عصرها خانه انجوی شیرازی برای حافظخوانی جمع میشدند و حلقه شیرازی را تشکیل میدادند.»
در دو برهه از تاریخ معاصر ایران، کافه و کافهنشینی به اوج خود رسید؛ دوره اول زمان جنگ جهانی دوم و دوره دوم دهه سی و چهل، زمان پهلوی دوم. معروف است که میگویند کافهنشینی در معنای کاربری پاتوغ فرهنگی، نخستین بار با ایده صادق هدایت، داستاننویسِ از فرانسه برگشته شکل گرفت؛ وقتی که او با تأسی از کافههای پاریس، با همراهی تعدادی از دوستانش از یکی از کافههای تهران چنین کارکردی اختیار کردند و این ایده رواج پیدا کرد.
آزاد ارمکی درباره پاتوغهای دوره پهلوی اول میگوید: «در دوره پهلوی اول، شاهد ظهور پاتوغهایی در شکل و شمایل رستورانها همراه با مهمانخانهها بودیم. این نوع ظهور پاتوغها در خیابانهای بالای شهر که محل عبور و مرور طبقه بالای شهری و متوسط به بالا بود، دیده میشد. در این پاتوغها اکثر روشنفکران و رجال سیاسی و فرهنگی کشور و همچنین خارجیها رفتوآمد میکردند.»
در روزگار پهلوی دوم نیز اوضاع بر همین منوال بود؛ در این دوران نویسندگان، شاعران و روشنفکران در کافههای تهران وقت میگذراندند. این نوع پاتوغها در ابتدا در خیابانهای بالای شهر که محل عبور طبقه مرفه و متوسط بود، دیده میشد. کافه رستوران نادری در خیابان جمهوری فعلی، یکی از این نوع پاتوغها بود.
این کافهرستوران محل رفتوآمد افراد روشنفکر و سیاسی بود که مناسبات آنها در حوزه اجتماع و سیاست اثرگذار است و در تحولات دوره بعدی دیده میشود. کمکم این کافهها به طبقات و خیابانهای پایینتر نیز رسوخ کرد. اما آن زمان نیز مانند امروز هرچه به خیابانهای پایینتر تهران کشیده میشویم، پاتوغها شکل سنتیتری، چون قهوهخانه به خود میگیرد.
در دهه پنجاه، تهرانِ در آستانه انقلاب، با وضعیت نا آرام سیاسی و اجتماعی، تسلط ساواک، حکومت نظامی و محدودیتهای دیگر رژیم پهلوی، جلسات شبنشینی و کافهنشینیهایش را از دست میدهد و مردمش را به مساجد و حسینیهها میفرستد. حسینیه ارشاد را شاید بتوان یکی از پاتوغهای این دوره دانست. آزاد ارمکی درباره نقش این حسینیه نیز میگوید: «این حسینیه محل رفت و آمد روشنفکران دینی، دانشجویان و سیاستمداران غیررسمی بود و توانست با تحولات درونیاش، به لحاظ نسلی در مسیر تغییرات فرهنگی و دینی ایران نقشآفرینی کند.»
دهه شصت جامعه ایران درگیر جنگ تحمیلی بود و دیگر پاتوغنشینی به معنای خاص آن وجود نداشت. شاید بتوان گفت پاتوغ همچنان مسجد، سنگر و پناهگاه بود که به هیچوجه دیگر از آن اصول قدیمی پاتوغ تبعیت نمیکرد. از این رو، در تهران پس از پهلوی، بسیاری از کافهها و حتی حسینیه ارشاد نیز جای خود را به فضاهای جدیدی، چون سالن اجتماعات فکری، سیاسی و دینی و تالارهای اندیشه دادند.
این تغییر و تحول نشاندهنده این است که در شرایط بعد از جنگ، پاتوغهای پیشین، تا حدود زیادی کارکرد اصلی خود را از دست دادند و به مراکز، نهادها و مؤسسات فرهنگی و اجتماعی تبدیل شدند. در این سالها حسینیه ارشاد هم مانند کافه نادری دیگر کارکرد پاتوغی خود را از دست داد و شکلی نمادین به خود گرفت. هیئتها و تکیهها نیز بسیار پر رفت و آمد شده بود. صورتی که امروز هم هر ساله در ایام محرم همچنان پا برجاست و مردم برای عزاداری نیز به تکیههای محلی خود میروند؛ پاتوغهایی مناسبتی و مقطعی.
در اواخر دهه هفتاد بار دیگر زمزمه پاتوغنشینی به راه افتاد، اما اینبار در قالب کافیشاپ. درست است که کافیشاپها آن حس و حال کافهنشینی را برای نسل متفکر ایرانی نداشت، اما جنبه پاتوغنشینی به معنای دو دهه پیش از خود را احیا میکرد. اواخر همین دهه بود که کافههای تازهای با کابری کافهکتاب و کافهنمایشگاه راهاندازی شد. درست است که این کافهها چندان میزبان آن نسل پیشین نویسنده و روشنفکر نبودند، اما بستری شدند برای پا گرفتن هنرمندان بعدی و به وجود آمدن نسلی که هنر را دیگرگونه میفهمید.
در دهه اخیر با حضور شهرداری و توجه به پاتوغنشینی در تهران، سعی شد پاتوغهایی برای هر قشر به تفکیک تشکیل شود که در برخی موارد مؤثر بوده و از آن استقبال شده و در برخی دیگر چندان مورد استقبال قرار نگرفته است. درست است که جوانان دیگر چندان سر چهارراهها و خیابانها جمع نمیشوند و پاتوغهای خاص خود را دارند، اما چندان به پاتوغهایی با هدف از پیش تعیین شده نیز تن نمیدهند، مانند فرهنگسراها و خانههای هنری که در سطح شهر با این هدف که پاتوغی برای جوانان شود ساخته شد.
حال آنکه فضاهای سبز، بوستانها و پارکها همانگونه که در هدفگذاریهای اولیه به چشم میخود، امروزه نیز از بهترین پاتوغها برای بازنشستگان و اهالی محل است. در کنار آن کمپهای ترک اعتیاد و... بهترین پاتوغهای موجود البته با کاربری مشخص در سطح شهر تهران محسوب میشود که نه تنها کارکرد پاتوغی دارند، بلکه از جنبههای مثبت برای سلامت جسمی و روانی افراد نیز برخورداند.
کمکم پاتوغها دیگر وابستگیشان را به فضاها از دست دادند و شکل متغیر و فرارتری به خود گرفتند. این روزها خیابانهایی برای ماشینسواری، باشگاههای بدنسازی و بیلیارد و... پاتوغهایی هستند که بسترهای پیشین خود را نه بهطور کامل، اما تا حدی حفظ میکنند و هر روز ماهیتی متفاوت به خود میگیرند، ولی همچنان پاتوغند. با این حال، به نظر میرسد امروز، شمایل تهران، با مفهوم پیشینی پاتوغ کمی فاصله گرفته است؛ شمایلی که مهمترین مؤلفهاش نسلسازی و تشکیل فضاهایی برای دامنزدن به گفتمانهای مختلف است.
آزاد ارمکی مهمترین عامل بروز این تفاوت را در این میداند که مدتی است پاتوغها دیگر وابسته به فضا نیستند: «به همین دلیل است که ورود شهرداری و کنشگران اصلی حوزه شهری به این عرصه کمی دیر شده است. برای نقشآفرینی جریان پاتوغنشینی در تهران، بازبینی در نوع مداخلهگری در حوزه فرهنگ و اجتماع بهواسطه کنشگران سیاسی ضروری است.
اگر این تغییر صورت گیرد و به جای تاکتیکهای اشاره شده، تاکتیک شفافسازی و حمایت از پاتوغنشینی اصل شود، شرایط طبیعیتر میشود و در نهایت میتوانیم شرایط عمل فرهنگی و سیاسی آشکار را فراهم کنیم. اگر پاتوغها به حیات اجتماعی ایرانی بازگردند، با فضای گفتمانی طبیعی روبهرو میشویم.»