فرارو-انسانهای مدرن حدود ۲۰۰۰۰۰ سال است که بر روی زمین زندگی میکنند. از حدود سه هزار سال قبل و شاید هم قبلتر فیلسوفان، حکیمان و متفکرانی ظهور کردند که نگاهی عمیق به زندگی کرده و با افکار و عقاید خود، درک جدیدی به انسانها در خصوص محیط پیرامون خود داده اند. هریک از این متفکران و فیلسوفان باستانی همچون سقراط، سنکا، کنفوسیوس و سیدارتا گاوتاما، راه حلهایی از قبیل: رنج، طمع، عشق و زندگی را به انسان ارائه دادند و انسانهای زیادی را به خود شیفته کردند. وبسایت Businessinsider نگاهی به ۱۴ تن از این متفکران باستانی انداخته و یک جمله را به عنوان عصاره باور آنها عرضه کرده است.
هراکلیتوس، (۴۷۵–۵۳۵ ق. م) از فیلسوفان ایونیایی دوره پیشا سقراطی است، که شاهزاده افسوس در سرزمین یونان بود. هراکلیتوس پایداری و ثبات در عنصرهای جهان را رد میکرد و معتقد بود همه چیز در جهان در سیلان است. با وجود تغییر و سیلانی که از نظر هراکلیتوس در تمامیِ چیزهایِ جهان وجود دارد، وی لوگوس را تنها چیزِ ثابت و ایستای جهان میدانست. پژوهشگران لوگوسِ مورد اشاره هراکلیتوس را «قانونِ حاکم بر جهان» میدانند. قانونی که تضاد، نمودِ اصلیِ آن است. ستیز و کشاکش میانِ اضداد، از نظر هراکلیتوس یگانه واقعیت و عدالتِ جهانی بود. به همین ترتیب، هراکلیتوس حتی جنگ را نیز عدالت و امری عمومی میدانست. وی را به دلیلِ نظری که در موردِ ستیز اضداد داشت، پایهگذار دیالکتیک میدانند.
«لائوتسه»، با نام اصلی «لی اره»، معروف به «استاد کهن» یا «پیر استاد» بودهاست. تا آنجایی که مدارک تاریخی نشان میدهد، او به احتمال زیاد، اولین فیلسوف مشهور چینی در زمان سلسله چو میباشد. اما برخی بر این باورند که چنین شخصی هرگز وجود نداشته است. وی بنیانگذار فلسفه و مذهب تائوئیسم است؛ مذهبی که آزادیخواه بوده و بر پایه رفتار نیک بنیان نهاده شده که تشریفات و رسوم مذهبی را بیهوده میداند. یکی از مورخان چینی به نام «سزوما چی ین» مینویسد: «لائوتسه از نیرنگ و فرومایگی سیاستمداران نفرت داشته و از شغل خود که کتابدار کتابخانه سلطنتی بوده، خسته میشود و چین را ترک میکند و هیچکس بهطور دقیق نمیداند که او در کجا و چگونه از دنیا رفتهاست».
«لوکیوس سِنِکا» (که به سنکای جوان مشهور بود)، فیلسوف رواقی، سیاستمدار، نمایشنامه نویس، معلم و مشاور امپراتور روم نرون، در سال ۴ پیش از میلاد به دنیا آمد. سنکا در آثار خود آشکارا مبانی اعتقادی فلسفه رواقی را گسترش میدهد و خود یکی از تأثیرگذارترین متفکران رواقیگری بود. فلسفه رواقی رایجترین و پرنفوذترین فلسفه دوران یونانی مآبی بودهاست. او معتقد بود که طبیعت معیاری است که انسان باید هماهنگ با آن زندگی کند و اصل برابری انسانها را قبول داشت.
«سیدارتا گَوتاما بودا»، حکیمی بود که بر پایه آموزشهای وی، آیین و اندیشه فلسفی بودایی بنیان گذاشته شد. بودا میان سده چهارم و ششم پیش از میلاد در بخش خاوری هند باستان میزیسته است. بودا میانراهی را آموخت که حد واصلی بود میان زیاده رویهای نفسانی و ریاضت خواهیهای شدیدی که در جنبش شمنی متداول در دین او پیدا شده بود. گوتاما، شخصیت محوری در آیین بودایی است. به باور بوداییان، او آموزگاری بیدارشده بود که به کمال بودا رسیده بود و بصیرت خود را اختیار دیگران گذاشت تا تولد ادواری و زجر کشیدن در موجودات حس دار پایان گیرد. پیروان او، روایات زندگی، گفتمانها و قانونهای رهبانیت وی را پس از مرگش گردآوری کردند و به یاد سپردند. مجموعههای متفاوتی از آموزههایی که به وی نسبت داده شده به صورت شفاهی سینه به سینه نقل شده و نخستین بار حدود ۴۰۰ سال پس از درگذشت او، به رشته تحریر درآورده شد.
«سقراط»، فیلسوف کلاسیک اهل آتن و یکی از بنیانگذاران فلسفه غرب به شمار میرود. سقراط را اولین فیلسوف اخلاق در غرب میدانند. او در سال ۴۷۰ قبل از میلاد متولد شد و در سال ۳۹۹ قبل از میلاد کشته شد. سقراط نوشتهای از خود بجای نگذاشت و عمدتاً از طریق نویسندگان باستان و شاگردانش همچون افلاطون و گِزِنُفون به دنیا معرفی شد. انقلاب سقراط، وارد کردن اخلاق در فلسفه و تأکید ورزیدن بر فن جدل و استدلال نظری است. این کار به معنای درون نگری، روی تافتن از جهان خارج و نظر کردن به انسان و خویشتن انسان است. احترام و علاقه بیحدی که سقراط در نزد شاگردانش داشت، نه تنها به خاطر سابقه افتخارآمیز او در میدان جنگ، یا بیاعتنایی به مظاهر دنیا، بلکه بیش از همه به سبب فروتنی سقراط در عقل و حکمت بود.
«کُنفُوسیوس» مشهورترین فیلسوف، نظریهپرداز سیاسی و معلم چینی است که در چین باستان زندگی میکرد. وی در ۵۵۱ پیش از میلاد در ایالت کوچک لو که امروزه بخشی از استان جدید شاندونگ است متولد شد و در ۴۷۹ پیش از میلاد در گذشت. والدینش، که در زمان کودکی او زندگی را بدرود گفتند، او را کونگ - چیُو نامیدند. کنفوسیوس از کلمه «کونگ فوزِ»، به معنای «استاد بزرگ، کونگ» گرفته شده است. وی آفرینش جهان را مبتنی بر قانون قطبیت میداند؛ به این معنی که از هستی مطلق، نخست موجودی یگانه که خود کنفوسیوس آن را قطب بزرگ میخواند منبعث میشود و همراه آن قطب دیگری که قسمت پذیر است به وجود میآید. این دو قطب با هم روبرو و به هم پیچیده میشوند. از اینجا جهان کون و فساد مانند دو نیروی قوی و ضعیف یا روشنایی و تاریکی یا نماینده صفات مرد و زن، پا به عرصه هستی میگذارد و تغییر و تبدیل یافتن این دو قطب، اساس به وجود آمدن خوبی یا بدی یا خیر و شر است.
ارسطو در سال ۳۸۴ قبل از میلاد در خانوادهای ثروتمند از اهالی است استاگیروس، شهری در شمال یونان، به دنیا آمد. در ۱۸ سالگی به آکادمی (فرهنگستان) افلاطون در آتن فرستاده شد و ۲۰ سال در آنجا درس خواند. ارسطو را میتوان از نخستین فیلسوفان تحلیلی دانست. وی همچنین واضع منطق نیز هست. او با در نظر گرفتن زمین در مرکز گیتی و قرار دادن فلکهای مختلف برای اجرام آسمانی (مثلاً فلک خورشید، فلک ثوابت و…) الگویی از جهان را برای هم روزگاران خود ترسیم کرد. ارسطو چهار عنصر بنیادی کیهان را آب، آتش، خاک و هوا میدانست به علاوه عنصر پنجمی به نام اثیر که معتقد بود اجرام آسمانی از آن ساخته شدهاند.
«پتنجلی» یا «پاتانجلی» (که زمان زیست او بین ۱۵۰ تا ۲۰۰ سال قبل از تولد مسیح برآورد میشود) مولف «یوگه سوترهها» است. بر اساس سنت هندوان او همان نویسندهی مهاباسیه (کتابی در زمینهی دستور زبان سانسکریت) و کتاب ناشناختهای در زمینه آیوروده (پزشکی سنتی هند) است. محل تولد پتنجلی گمان میرود که گونَرده (به معنای کشوری در شرق) باشد. او در طول زندگی خودش را به عنوان اهل گونرده معرفی میکرد. یوگه سوتره، قانون راهنمای راجه یوگه است که فلسفه آن اقبال جهانی یافتهاست. یوگه در آیین هندو شامل تمرکز، جذبه درونی و یک نظام برای مراقبه و اخلاق است.
«ناگارجونه» (حدود ۱۵۰ - حدود ۲۵۰ میلادی) از فیلسوفان هندی و پایهگذار شاخه مدیهماکه (راه میانه) از مکتب مهایانه بوداگرایی بود. وی را از پرنفوذترین اندیشمندان بودایی دانستهاند و در کیش مهایانه او را یک بودا بهشمار میآورند. نوشتههای ناگارجونه پایههای مدیهماکه را ریخت و فلسفه فراسوی فرزانگی (پرگیا پارمیتا) را نیز به او منسوب میدانند.
«اپیکور»، فیلسوف و حکیم اهل یونان باستان بود که مکتب اپیکوریسم را بنا نهاد. او در جزیره یونانی ساموس در نزدیک آتن زاده شد (۳۴۱ پیش از میلاد). از نظر اپیکور هدف فلسفه میبایست کمک به مردم برای رسیدن به زندگی شاد و آرام باشد، که آن را با عبارات آتاراکسیا (صلح و آزادی از ترس) و آپونیا (فقدان درد) بیان میکند. او معتقد بود مردم زمانی میتوانند به خوبی پی فلسفه بروند که در زندگی مستغنی و خودکفا بوده باشند. او معتقد بود که که ریشه همه عصبیتهای انسانی، انکار مرگ است و گرایش انسان به فرض وحشتناک و دردناک بودن مرگ، باعث اضطراب غیرضروری، رفتارهای محافظه کارانه، خودخواهانه و ریاکاری میشود. طبق تعلیمات اپیکور، مرگ پایان کار، هم برای جسم و هم برای روح، است و این چیزی نیست که آدمی از آن بهرساد. آموزههای اپیکور همواره پرطرفدار و در عین حال بحثبرانگیز بودند. این مکتب در واپسین سالهای جمهوری روم به اوج محبوبیت خود رسیدهبود. در اواخر دوران باستان اپیکوریسم به علت دشمنی مسیحیت با آن، محو شد.
«دموکریتوس»، از آخرین فیلسوفان یونانی پیشاسقراطی بود و مهمترین شارح و بسطدهنده افکار لئوکیپوس درباره اتمگرایی بود. دموکریت در یونان باستان به عنوان «فیلسوف خندان» معروف بوده است؛ زیرا بسیار بر ارزش شادمانی تأکید میکرده است. دموکریت همیشه آماده استقبال از زندگی، هوادار مثبتاندیشی و بهرهگیری متعادل از لذائذ و دوری از ریاضت بود. از این رو، نظام اخلاقی اپیکوری در حقیقت همان اخلاق دموکریتوس است. دموکریت نظامی فلسفی تأسیس کردهاست که تبیینی مادی از جهان طبیعی به حساب میآید و در این راه البته وی از معلمش لئوکیپوس متأثر است. اتمگرایی وی و پیروانش در بین مکاتب مادیمسلک، از تأثیر گذارترین و معروفترین مکتب بهشمار میرود. حتی ارسطو که منتقد جدی این مکتب فلسفی بهشمار میرفت، دموکریتوس را به جهت تاملات ژرف در فلسفه طبیعی تحسین و ستایش میکرد. با این حال، نظریههای دموکرتوس در مورد جهان نه تنها علمی، بلکه نظری نیز بودند. او را به خاطر برخی باورهای جالبش در مورد زندگی میشناسند، از جمله این نقل قول قابل توجه که میگوید «هر چیز موجود در جهان ثمره شانس و ضرورت است».
«گِزِنُفون»، فیلسوف، مورخ، و سرباز یونانی است که در سال ۴۳۰ قبل از میلاد در آتن به دنیا آمد. دوران زندگی او حدوداً بین سالهای ۴۳۰ تا ۳۵۴ پیش از میلاد بوده است. گزنفون از شاگردان سقراط بود و بعدها به خدمت پروخنوس درآمده به عنوان سپاهی اجیر در شورش کوروش کوچک علیه برادرش اردشیر دوم (پادشاه هخامنشی) شرکت کرد. پس از مرگ کوروش کوچک، سپاهیان یونانی، گزنفون را به رهبری و قیادت خود برگزیدند و او توانست بازمانده سپاه یونان را از طریق ماد و آسیای صغیر به یونان بازگرداند.
گزنفون با همه آوازه جهانگیرش، نویسندهای طراز اول شمرده نمیشود او در واقع تاریخنگار و فیلسوفی خودساخته بود. در بیشتر نوشتههایش عنایت و گرایش خاص او به اخلاق و مسایل تعلیم و تربیت به چشم میخورد. گزنفون اغلب کار جهان و زندگی را ساده گرفته و برای هرگونه درد و مشکل اجتماعی و اخلاقی چاره و دارویی در آستین دارد، با این همه، بسان یک مرد به جهت شجاعت و تقوا و سادگیش شخصیتی شایسته احترام است. معروفترین نوشته او آناباسیس است که شرح لشکرکشی کوروش کوچک و برگشت ده هزار سرباز یونانی تحت راهنمایی گزنفون به میهنشان است. کورشنامه (سیروپدیا یا تربیت کوروش) که در هشت کتاب پرداخته شده و گزنفون در آن آرای خاص خود را درباره تربیت جوانان در ضمن این داستان تاریخی بازگو کردهاست.
«هیپاتیا» فیلسوف نوافلاطونی، اخترشناس و ریاضیدان زن اهل اسکندریه (مصر) بود که در حدود ۳۷۰ میلادی به دنیا آمد. از او به عنوان اولین ریاضیدان زن که زندگی او ثبت شده است و آخرین کتابدار کتابخانه اسکندریه نیز نام برده میشود. او استاد فلسفه و ریاضی در شهر اسکندریه بود و در علم نجوم مهارت داشت. وی همچنین یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین اندیشمندان نوافلاطونی در اسکندریه به شمار میرود. هیپاتیا در طول زندگی اش به عنوان یک معلم بزرگ و پژوهشگر ماهر شناخته میشد. هیپاتیا با تحریک یک سراسقف کلیسا به نام سیریل در اسکندریه به اتهام جادوگری و توطئه علیه مسیحیت بهدست گروهی از مسیحیان به سرپرستی یک پدر روحانی کلیسا به نام پیتر در سال ۴۱۵ میلادی به قتل رسید.
«اپیکتت» یا «اپیکتتوس»، یک فیلسوف رواقی یونانی بود که در حدود سال ۵۵ میلادی در افریقیه به دنیا آمد. او یک غلام زاده بود، به یکی از درباریان نرون امپراتور روم فروخته شد. صاحبش به او اجازه داد که دروس رواقی کالیوس موسونیوس روفوس را تعلیم بگیرد و نزد او بود که فن استخراج فلسفهای جامع و عمومی را فرا گرفت. او بیشتر وقت خود را صرف تفکر در مورد جایگاه انسانها در جهان و همچنین مفهوم آزادی و خوشبختی کرد. یکی از مشهورترین نقل قولهای او این است که میگوید: «فقط یک راه سعادت وجود دارد و آن اینست که نگرانی در مورد چیزهایی که فراتر از خواست و اراده ما هستند، را متوقف کنیم». از اپیکتتوس اثر نوشتهای در دست نیست و آنچه که از تعلیمات او باقی است نوشته شاگردش آریان است. او در حدود سال ۱۳۵ میلادی درگذشت.