کارگردان: مجید مجیدی
بازیگران: علی نصیریان، طناز طباطبایی، جواد عزتی، صفر محمدی، روح الله زمانی، علی غابشی، کورش شنتیایی
چندی پیش بود که عوامل تولید فیلم سینمایی «خورشید» با انتشار فراخوانی اعلام کردند نیاز به یک نوجوان برای ایفای نقش اصلی این فیلم سینمایی دارند که کمی بعد از آن مشخص شد مجید مجیدی قصد دارد دهمین فیلم سینمایی خود را در چندماه آینده جلوی دوربین ببرد. مجیدی بعد از پروژه عظیم «محمد رسولالله(ص)» اینبار به سراغ فیلمی با موضوع کودکان کار رفته است و عمده نقشهای فیلم جدیدش را کودکان ایفا میکنند. فیلمنامه «خورشید» را مجیدمجیدی با همراهی نیما جاویدی نوشته است؛ فیلمساز جوانی که سال قبل فیلم تحسین شده «سرخپوست» را در ویترین جشنواره فجر داشت. سرمایهگذاری فیلم سینمایی «خورشید» را مجید مجیدی و امیربنان برعهده دارند. در این فیلم جواد عزتی نقش اصلی را ایفا کرده است. مجید مجیدی یادآور فیلمهای «بچههای آسمان»، «رنگ خدا»، «آواز گنجشک ها» و… است که اتفاقاً کودکان همیشه در آثارش نقش محوری داشتهاند.
گرمتر بتاب
درباره فیلم «خورشید»
گلبو فیوضی
خورشید فیلم طبقه است. فیلم آدمها، بچهها، شهر، خیابانها، بیمارستان، بچهها، مترو، دستفروشها، از دستدادنها، بچهها. بله، خورشید بیشتر از همه، فیلم بچههاست. فیلم تقلای طبقهای که هنوز بزرگ نشده، فرسودهاند. روایتی که بدون بزرگنمایی یک اتفاق یا دورهای، داستان طبقهای را تعریف میکند. شاید برای همین است که توی ذوق نمیزند. ترحم نمیگیرد.
مجید مجیدی بعد از بلندپروازیهای سالیان اخیر که به پروژه میلیون دلاری محمد (ص) و فیلمسازی در هند با عوامل غیرایرانی ختم شد، فیلمهایی در حالوهوایی متفاوت از آثاری که او را بهجایگاه امروزش رسانده بود، حالا باز به خودش بازگشته. به آن تردی و لطافت سکانسهایی که وقت تماشا بیهوا میبینی بغضی گلوت را چسبیده و باید کمی روی صندلی جابهجا شوی تا پای سرنوشت آن کاراکتر، مثل همه، زار نزنی. بچههای این فیلم کودکان کاری هستند که خودشان را خیلی درستتر از خودشان بازی کردهاند. سرد و تلخ، اما همچنان امیدوار و مصمم.
بچههای فیلمهای مجیدی از «بچههای آسمان» تا دخترک فیلم «باران» تا این بچههای «خورشید» همه به شکل باورپذیری خودشان هستند. آنها قلدری و بیکسی را همان اندازه بلدند که مهربانی و مراقبت را. بچههای بدسرپرستی که خیلی زود آموختهاند باید هم از خودشان مراقبت کنند و هم از برادر خواهر کوچکتر- بزرگتر و حتی گاهی از والدینشان. بچههایی که باید پول دربیاورند. از هر راهی که بلد هستند باید پول دربیاورند.
اما اینکه «خورشید» بازتاب یک طبقه است، با اینکه فیلم خوبی از کار درآمده باشد، دو اتفاق مجزاست. در روایت منطبق با واقعیت داستانهایی این چنینی، چیزی که توی ذوق میزند و فیلم را به ورطه باورناپذیری میبرد اغراق و فریاد زدن است. مجیدی فریاد نمیزند. داستان تعریف میکند. او داستان طبقهای را میگوید که زیر پوست شهر بیصدا برای زندگیشان میجنگند.
لحظه محبوب من؟ سکانس بالارفتن بچهها از دیوار مدرسه به دستور مدیر. کاری که تا آنجای فیلم در مذمتش بسیار سخن رفته بود، اما وقتی پای مقابله با سرمایهداری وسط میآید طبقه فرهنگی به آن طبقه فرودست خودش نیاز پیدا میکند. کودکان کار که خیلیشان تا ته خط رفتهاند با پدرانی معتاد و مادرانی که شاید در بیمارستان بستری باشند، با توان تحمل بالایی که دارند، خیلی کارها را انجام میدهند. بچهها و مسئولان مدرسه پشت در ماندهاند و وقتی مدیر میبیند حرف زدن جواب نمیدهد، به بچهها میگوید دیوار را بالا بروند. تصویر غریبی است. کیفهایی که به هوا پرتاب میشود و دیوار و نردههایی که مملو از بچههاست. بچههایی که اگرچه اسمشان بچه کار است، اما شادی را دوست دارند، ورزش میکنند و استعداد درخشان دارند، اما تنها گناهشان این است که محکوم طبقهاند.
منبع: روزنامه ایران
درخشش مجیدی با تابش «خورشید»
نوشته سرگه بارسقیان
مجید مجیدی فیلمساز نجیبی است؛ استاد زیباییشناسی در دل سیاهیها و تباهیها. در گفتار سینمایی مؤدب و در کردار هنری موقر. با المانهایی که در فیلمهایش یکسان است و حتی در دل تاریکیها هم از نمایش آن نمیگذرد؛ از رقص گندمزار در «به رنگ خدا» تا پرواز کفترها و کیفها و بادکنکها در «خورشید»؛ جدیدترین تابلوی نقاشی مجیدی که باوجود سیاه و سفیدی زندگی کودکان کار و بیرنگ و لعاب بودن نمایش فقر و بیکسی، اما از پاشیدن رنگ بر بوم پرده نقرهای نمیگذرد؛ گرچه لوکیشنهای فیلم در مخروبهها و کارگاهها و مدرسه ساده و آب انبار تنگ و تاریک میگذرد و بوی نم و خاک و باران حس میشود، اما آنچه «خورشید» را از تابش در کنار آثار درخشان مجیدی بازنداشته، همین لحن مؤدبانه او در تصویر کشیدن نجابت کودکانهای است که در معرض انواع آسیبها و آزارها قرار دارند، آلودگیها بر آسودگیها چنان چیره است که آنان را از سرقت لاستیکهای گرانقیمت به یافتن گنج میکشاند، اما همین پسران با انبانی از استعداد، از فوتبال تا ریاضی، در دنیای سیاه و سخت خودشان، رفاقتهای مردانه و عشقهای معصومانهای دارند که همچون دیگر آثار مجیدی، صفای کودکانه را غالب میکند.
هرچند در «خورشید» مجیدی، آرزوهای زیبای کودکانه گروگان زیادهخواهی و طمع خلافکاران میشود، اما آنان به گنجی بزرگتر دست مییابند که نه در آبانبار مدرسه که در حیاط و کلاس و دفتر یافتند. فیلم «خورشید» از این جهت کاملاً نمادین است؛ جدال شکل است و معنا؛ حکایت شکل مار و مار. داستان کشمکش قانون و حق. مدیر مدرسهای که ۴ نوجوان را به خاطر پریدن از دیوار مدرسه توبیخ میکند، وقتی او را به همان مدرسه راه نمیدهند فرمان پریدن از دیوار میدهد. معاون مدرسهای که قهرمان اصلی داستان را بهخاطر کله زدن و دماغ شکستن به دفتر خوانده، مجبور میشود همین فن را برای یکی از مجریان قانون اعمال کند. بارها قانون و حق رودرروی هم قرار میگیرند، از تعقیب و گریز مأمور مترو و دستفروشان تا مدیران و مالکان مدرسه.
در «خورشید»، اما همان کودکان کار، همانان که دست به کار سیاه میزنند، همان قربانیان و پسزدگان اجتماع، در تقلای دائمی برای حفظ معصومیت کودکانهای هستند که سرکشی از خواست پدر و تن دادن به خواست مادر در آن نمایان است. قهرمان اصلی داستان (علی زمانی) پس از مشقتهای فراوان، گنج را مییابد، اما آن را در آب غوطهور میکند؛ بیدرنگ و بیوسوسه. این گنج بزرگترین دلیل رنج او و سه دوست دیگرش است و باید نابود شود. کاخ آرزوهایی که قبلاً با کتک و تهدید دیده بود چه خرابههایی است را با دست خودش غرق میکند، ولی در انتهای داستان، با به صدا درآوردن زنگ خراب مدرسه خالی فریاد میزند؛ بردن شرط بندی با معاونی که پیش از بقیه مدرسه را ترک کرده و پایان کار ناتمام ماندهاش.
«خورشید» جزو فیلمهایی است که میتوانست آلودگیهای بیشتری را بنا به بستر داستانی و اجتماعی خود به تصویر بکشد، اما مجیدی با زبانی بهداشتی از بازگویی آن سرباز میزند، به شمایی از تیرگیها بسنده میکند تا «خورشید» از تابش نایستد.
منبع: روزنامه ایران