تیر سال ۱۳۹۷ زن جوانی به نام مریم، پیکر نیمه جان دختر ۱۳ سالهاش به نام مهسا را با علائم مسمومیت شدید به بیمارستانی در شرق تهران منتقل کرد.
متهم گفت: من وقتی ۱۱ ساله بودم با شوهرم ازدواج کردم. او پسرعموی من بود و ما با تصمیم خانواده با هم ازدواج کردیم. یکی، دو سالی از زندگی ما گذشته بود که متوجه شدم شوهرم اعتیاد دارد. بسیار بدرفتار بود. خیلی من را کتک میزد. با این حال، چون بچه بودم و وحشت شدیدی داشتم چیزی به خانوادهام نمیگفتم.
من سه بار ازدواج کردهام و مهشید همسر سومم بود. روز حادثه به خانه دخترم که از ازدواج دومم بود رفتم. مهشید از این کار من عصبانی شد و وقتی به خانه برگشتم با من دعوا کرد و گفت میان او و دخترم باید یک نفر را انتخاب کنم. اینطور بود که جر و بحث بین ما شروع شد و دقایقی ادامه داشت، اما چون نمیخواستم دعوا طولانی شود، در نهایت عذرخواهی کردم تا همهچیز تمام شود، اما مهشید نهتنها سکوت نکرد...
من و مینا بعد از مدتی دوباره با هم دچار اختلاف شدیم. زنم میگفت، چون خانوادهاش ساکن شمال کشور هستند، ما هم باید به آنجا برویم، ولی من مخالف بودم. اختلافات ما ادامه داشت تا اینکه پدرزنم فوت کرد. بعد از آن مادرزنم به تهران نقلمکان کرد و...
من و همسرم از هم جدا شده بودیم. او به من خیانت کرد و بعد هم گفت: قصد ازدواج با فرد دیگری را دارد همین باعث شد عصبانی شوم و او را به قتل برسانم.
من و آزاده با هم اختلاف داشتیم. آخرین بار وقتی درگیری میان ما بالا گرفت در اوج خشم او را با ضربههای چاقو کشتم و سرش را از بدنش جدا کردم.
متهم گفت که روز حادثه شیشه مصرف کرده بوده و با نیرنگ همدستش این دختر جوان را مورد آزار و اذیت شیطانی قرار دادهاند. سپس ناصر با اظهار پشیمانی از دختر جوان خواست که او را ببخشد. پس از پایان محاکمه قضات شعبه پنجم وارد شور شدند و مرد جوان را به اعدام و ۹۹ ضربه شلاق محکوم کردند
متهم به قتل درباره روز حادثه گفت: اسلحه مال شوهرم بود، اما دست من بود. از خانه پدرم بیرون آمدم و قرار بود با آن شرکت روغن نباتی قرار ملاقات بگذاریم تا کارهای نمایندگی در عراق را انجام دهیم که موسی به دنبالم آمد. باز اختلافاتمان شروع شد. از موسی خواستم آرام باشد که تهدیدم کرد که اینبار به عراق میرود و بچههایم را از من میگیرد و نمیگذارد آنها را ببینم. از ماشین پیاده شدیم و چندقدمی با موسی راه رفتم که نمیدانم چه شد اسلحه را از کیفم بیرون کشیدم و به سمت موسی که جلوتر از من راه میرفت، شلیک کردم.
او اتهام را قبول کرد و گفت: همسرم با فردی رابطه داشت و من با او درگیر شدم و او را زدم از اینکه او را کشتهام، پشیمان هستم و از اولیایدم درخواست بخشش دارم. من ورشکسته شده بودم و همین موضوع زندگیام را تحت تأثیر قرار داده بود. همسرم را دوست داشتم و نمیخواستم او را از دست بدهم. حالا هم به خاطر اتفاقی که افتاده است، از اولیایدم و بهویژه پسرم عذرخواهی میکنم و درخواست بخشش دارم.
تعهد به همراهی همان چیزی است که بسیاری از مدیران آن را «سرباز» سیستمبودن میخوانند و بعضا حاضرند به هر قیمتی به این روند ادامه دهند و شاید بتوان گفت: این همان عاملی است که بسیاری از مدیران را در سالهای پایانی خدمت به مسیری میبرد که مخالف همه دوران خدمتشان است. شاید اگر نجفی هم در میانه بیسربازی روحانی در دولت و یا بیگزینهبودن اصلاحطلبان در شورای شهر تهران، به ندای آقایان جواب مثبت نمیداد، امروز جای دیگری بود.
لازم به یادآوری است قاتل پرونده به همراه همسرش مرحومه (الهه سجودی) روز دوشنبه هفته جاری به کوهستان سینو در حاشیه شهر نشتیفان خواف رفته بود که پس وارد کردن۱۱ ضربه چاقو همسر خود را به قتل رسانده و سپس چند ضربه نمایشی هم به بدن خود وارد کرد.
وقتی به تهران آمدم خانواده همسرم با من تماس گرفتند و خبر قتل او را دادند. آنها گفتند من همسرم را کشتهام و تهدیدم کردند. من که ترسیده بودم در تهران ماندم تا آنها بلایی سرم نیاورند.
من به خواستگاریاش رفتم و خیلی محترمانه او را به عقد خودم درآوردم و خانوادهاش هم در جریان بودند. لاله قبل از من با فردی ازدواج کرده و جدا شده بود و از او بچه داشت. مدت کوتاهی از عقد دائم ما گذشته بود که لاله درخواست کرد از من جدا شود. من برایش همه امکانات را فراهم کرده بودم و حتی امکاناتی را که همسر اولم نداشت برای لاله آماده کرده بودم؛ برایش ماشین و خانه خریدم، اما او گفت: درخواست جدایی دارد...
کارآگاهان در بررسیها دریافتند که حیاط خانه مهرنوش بعد از ناپدید شدن زن جوان چندین بار شسته شده است و مراد مدعی بود که به خاطر میهمانی خانه را تمیز کرده است. روی بدن مراد آثار خراش دیده میشد که وی مدعی بود به خاطر کار پیش آمده است، اما بررسیهای متخصصان پزشکی قانونی حکایت از آثار خراش با چاقو و قیچی داشت.
متهم گفت: من چیزی برای ازدستدادن ندارم، همه زندگیام نابود شده است. وقتی که همسرم را کشتم، تصمیم به خودکشی هم داشتم، اما وقتی دیدم کسی متوجه نشد زنم را کشتهام و همه فکر کردند بهخاطر گازگرفتگی است پشیمان شدم و خودکشی نکردم.
دقایقی بعد از شروع تحقیقات اولیه بازپرس و تیم پزشکی قانونی و کارآگاهان پلیس آگاهی در محل جنایت حضور یافتند. بررسی دفتر ثبت هتل حکایت از آن داشت مقتول دو روز قبل از پیداشدن جسد همراه شوهرش برای اقامت به آن هتل که در شرق پایتخت واقع است، مراجعه کرده بودند.
مقتول را به شریف آباد قزوین کشاندم و او را با شلیک گلوله کشتم و جسدش را سوزاندم. سپس سحر پشت میز محاکمه رفت و گفت: این مرد دروغ میگوید و من اتهامم را قبول ندارم. من با فرید درباره اینکه شوهرم کتکم میزند، حرف زده بودم، اما هرگز از او نخواستم که شوهرم را بکشد. من اصلاً نمیدانم بین او و شوهرم چه گذشته و علت درگیری آنها چه بوده است.
مصطفی پس از رسیدن به خانه و دیدن جسد مریم، جنازه او را مثله کرد و پس از بستهبندی، جسد را با ماشین مصطفی به جاده هراز منتقل کردیم. بستههای حاوی اعضای بدن مریم را در درههای جاده هزار انداختیم و پس از آن به تهران آمدیم. خانه را تخلیه کردیم و قصد داشتم آنجا را اجاره بدهم. در این مدت نیز خودم به همراه مصطفی که او نیز پس از متارکه از همسرش تنها بود، در خانهای دیگر در منطقه افسریه زندگی میکردیم.
همسر متوفی در اظهارات اولیه مدعی شد همسرش به علت کهولت سن تعادل خودش را از دست داده و از ناحیه سر با مبلمان برخورد و فوت کرده است اما با بررسی صحنه فوت و با توجه به تناقض گویی های همسر متوفی، هماهنگی لازم با بازپرس شعبه دوم دادسرای ناحیه ۲۷ تهران انجام و این فرد به نام عزت ۸۰ ساله برای انجام تحقیقات به اداره دهم ویژه قتل پلیس آگاهی تهران بزرگ منتقل شد.
در زیرزمین خانه جسد زن میانسال درحالی که با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده بود از سوی پلیس پیدا شد. دختر ۱۹ ساله این زن که معتاد به شیشه بود و خبر جنایت را به پلیس گزارش کرده بود گفت: این خانه متعلق به پدرم است و مادرم در طبقه دوم این ساختمان زندگی میکرد.