معصومه اصغری در یادداشتی برای شرق نوشت: کمتر سیاستمداری میتواند عاقبتی همچون نجفی پیدا کند، اما حداقل از این به بعد همه آنهایی که بالای این نردبان نشستهاند، میدانند افتادن چطور است و ممکن است روزی نصیب آنها هم شود! سیاستمدار نزدیک به رؤسایجمهور که اگر گزینه ریاستجمهوری نمیشد، به عنوان نفرات بعدی بعد از رؤسای جمهور بود، اما درست در ماههایی که شکنندهترین شرایط را داشت، در تنهایی و بیچارگی ماند.
نجفی چه زمانی که در آن هتل میخواست با خودکشی جان خودش را بگیرد و چه زمانی که خواسته و ناخواسته جان همسر دومش را گرفت، تنها بود و هیچ یک از موقعیتها و مسئولیتها و ابزارهای قدرتش نمیتوانست آن شرایط را برایش بهبود بخشد و حالا آب رفته را به جوی برگرداند... آب رفته از جویی که نه فقط او، بلکه جریانی منفی و تخریبی را در درون دولت و بسیاری از مدیران دولتی به شکل عام و از هر جریانی به راه انداخت.
واقعیت این است اتفاقاتی که برای زندگی محمدعلی نجفی – شهردار اسبق تهران - رخ داد، تنها برای او نبود و فضای منفی و به قولی تخریب چهره او، تخریب چهره مدیری در دولت و جریان منسوب به دولت و جریانهای مختلف اصلاحطلب بود. هر چقدر هم که مدیران و روزنامهنگاران جریان سازندگی به عنوان جریانی که سالها نجفی با آنها همراه بوده به دنبال گسست این ارتباط باشند و هر چقدر سیاستمداران و مدیران احزاب مختلف اصلاحطلب در این واقعه سکوت کنند تا دامنشان را از این داستان بیرون کشیده باشند، باز هم مردم چهره محمدعلی نجفی را متعلق به جریان سیاسی اصلاحطلب میدانند و آنچه بر محمدعلی نجفی گذشت و میگذرد (قبل از قتل و بعل از قتل) جدای از آقایانی که آنسوی میزهای این دولتها بودهاند، نیست.
شاید ماجرای نیمه روز هفتم خرداد ۹۸ تا پاسی از شب روز بعد آن را باید شبیه بسیاری از روزهای سخت و باورنکردنی دیگری که در این سالها داریم، بدانیم؛ روز و شبی که هر لحظه قلبمان تند میزد و مثل وقتی که گزارشگر تلویزیون در ساعات پایانی شب آن گزارش را نشان داد، آوار تلخی، رویمان ریخت. خیلیها یک خبر کوتاه را مثل همه خبرهای تلخ یا سخت این روزها در تلگرام و اینستاگرام یا از همان تلویزیون دیدند و شنیدند و داستان برایشان تمام شد، اما برای ما خبرنگاران انگار و مثل همیشه، همه چیز برایمان جور دیگری شروع و تمام میشود و گاهی هم اصلا تمام نمیشود و میماند.
تصویر چهره ازهمپاشیده مردی را در این دو ماه در تلویزیون و گزارشهای تصویری و انواع کانالها دیدیم که در این چند سال با آن چهره آرام و مؤدب بارها پشت تریبونها و میزهای مختلف دیده بودیم. دانشآموخته ریاضی دانشگاه صنعتی شریف و MIT که سالها به واسطه هوش علمی و محاسباتی و هوش سیاسی در رده مدیران ارشد بوده است و اگر به این واسطه مسئولیت در سازمان برنامه نداشت، میتوانست وزیری در وزارت آموزش و پرورش باشد؛ کسی که رئیسجمهور او را به عنوان رئیس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری انتخاب کرد و شش سال در شورای شهر تهران به عنوان عضو اصلاحطلب در کنار معصومه ابتکار و احمد مسجدجامعی بود و در نهایت به عنوان گزینه اصلی اصلاحطلبان، شهردار تهران شد.
تعهد به همراهی همان چیزی است که بسیاری از مدیران آن را «سرباز» سیستمبودن میخوانند و بعضا حاضرند به هر قیمتی به این روند ادامه دهند و شاید بتوان گفت: این همان عاملی است که بسیاری از مدیران را در سالهای پایانی خدمت به مسیری میبرد که مخالف همه دوران خدمتشان است. شاید اگر نجفی هم در میانه بیسربازی روحانی در دولت و یا بیگزینهبودن اصلاحطلبان در شورای شهر تهران، به ندای آقایان جواب مثبت نمیداد، امروز جای دیگری بود.
تجربه اتفاقاتی که نجفی در سازمان میراث فرهنگی رقم زد، برایش رقم زدند و اتفاقاتی نسبتا مشابه در آنجا میتوانست برای آقایانی که او را انتخاب کردند، یک درس باشد. حتی اگر همه گذشته را کنار بگذاریم، به گفته نجفی در دادگاهش شروع رابطهاش با میترا استاد به اردیبهشت ۹۶ برمیگردد؛ یعنی چند ماه قبل از شروع شورای شهر تهران و پیشنهادشدن به عنوان شهردار تهران، یعنی دوران گل و بلبل رابطهشان که هنوز جدالی نبوده است، پس شهردار تهران چه قبل از انتخابات و چه در زمان شهردارشدن در رابطهای غیررسمی بوده است (به گفته نجفی، عقد بهمن سال گذشته انجام شده و تنها گزینه صیغه باقی میماند) آیا مراجع مربوطه که در زمان تأیید صلاحیت همه ابعاد زندگی یک کارمند قراردادی را از چند مرجع میپرسند، درباره این رابطه چیزی نمیدانستند؟
و نکند آنقدر این روابط در جامعه و در میان مدیران به تبع افراد جامعه عادی شده که برایش اهمیتی قائل نشدهاند و جزء زندگی شخصی قلمداد شده است؟ فارغ از همه اینها در زمان تأیید صلاحیت شهردار تهران بارها مدیرانی غیررسمی اعلام میکردند که نجفی از مراجع مربوطه تأیید نشده و جمعی به رایزنی برآمدند و در همان رایزنی برخی از دلایل مخالفتها به بیرون درز کرد.
چطور این دلایل مخالفت به گوش آقایان اصلاحطلب تصمیمگیر یا اعضای شورایی که بر گزینهشان اصرار داشتند، نرسید؟ آیا همین که در این مدت مسئولیت شهردار تهران در هیچکدام از جلسات مقام معظم رهبری حضور ندارد، نشانهای نبود؟ چطور بود که محمدعلی افشانی، شهردار سابق، و پیروز حناچی در این مدت در جلسات مختلف دعوت شدند؟ چرا اعضای شورای شهر تهران، از شهردار تهران منتخبشان، فارغ از جریان همگرایشان، بهخاطر حضورنداشتن در زمان زلزله تهران سؤال نکردند؟ آنها که دیگر باید میدانستند شهردارشان در آن زمان کجاست و چرا خودش را در کمترین زمان به تهران نمیرساند؟
نگارنده این متن فارغ از شنیدهها و یافتههایی که از سال گذشته و در زمان انتخاب محمدعلی نجفی بهعنوان شهردار تهران درباره او وجود داشت، در این دو ماه با مدیران و افرادی نزدیک به نجفی گفتگوهایی غیررسمی داشت و تقریبا در تمام این موارد گسست خانوادگی و روحی نجفی را بهویژه در چند سال اخیر مطرح کردند.
نجفی پشت چهره آرام و متین و موقر خود، حجمی از ناآرامی را داشته که به گمان بسیاری از همراهان نزدیک و همکارانش با اتفاقات مربوط به میترا استاد، امنیت روانی و خانوادگیاش هم به هم میریزد. البته نمیتوان از دست رفتن جایگاه سیاسی و اجتماعی را برای فردی در جایگاه محمدعلی نجفی نادیده گرفت؛ درواقع نجفی با اتفاقات زمستان ۹۷ و اجبار به استعفا از شهرداری تهران و منتشرشدن عکسهای ازدواج و سایر حواشیاش، دیگر تصویری شکننده از خود را میدید و از دست رفت.
نگارنده به دور از قضاوت همچنان موضوع ورود میترا استاد به زندگی محمدعلی نجفی را یک اتفاق ساده نمیداند و به نظر میرسد این موضوع با توجه به المانها و نشانههای بسیاری که در این پرونده وجود دارد، قابلیت پیگیری حداقل رسانهای را دارد. محمدعلی نجفی چه در نامهای که بعد از قتل نوشته و چه در اظهارات دو روز اول خود چند بار به فشارهایی که میترا استاد درباره فایلها، فیلمها و اسنادی به او میآورده اشاره میکند و حتی از ارتباط میترا استاد با شخصی در یک نهاد خاص صحبت میکند. اگرچه نجفی و وکیل او در دادگاه اظهارات روزهای اول را رد کردهاند، اما این موارد در کنار ابهامات دیگر میتواند همچنان مطرح باشد.
نجفی به گفته دادستان سابق تهران اولین فردی بوده که موضوع املاک نجومی را در دانشگاه شهید بهشتی با کمک جمعی از خبرنگاران کلید زده و در مدت کوتاه حضورش در شهرداری تهران به سراغ عملکرد گذشته میرود و گزارشی تهیه میکند که در آن حداقل چند مورد پرونده وجود دارد.
مسئله این است که زمان برخی موضوعات با هم یکی است؛ سرشاخشدن نجفی با برخی پروندهها در مدت حضورش در شهرداری تهران، بیاعتنایی به برخی توصیهها و تأییدها، نامههایی به قوه قضائیه درباره برخی پروندههای مهم، اذعان به دخالت در ماجرای املاک نجومی و شاید مواردی دیگر که ما خبر نداریم، با شروع ارتباطش با میترا استاد همزمان بوده است. سؤال این است که سیاستمدار کهنهکار باسابقهای که از نجفی سراغ داریم، چرا باید با زبانی سرخ و سری سبز خود را در چنین آتشی بیندازد؟
سادهانگارانه است اگر پاسخ تنها عشق یا هوس در پیری باشد. حکم قصاص نجفی به اتهام قتل میترا استاد روز گذشته اعلام شد و ممکن است در روزهای آینده خبرهایی درباره اعدام یا بخشش او منتشر شود، اما نگارنده بهعنوان یک خبرنگار نمیتواند این قتل و این قاتل را فارغ از همه این ابعاد پرحاشیه و ابهام ببیند و پروندهاش را چه با قصاص و چه بخششی گران، ببندد. چه اینکه این پرونده سالهای سال در اذهان عمومی باقی میماند.
لطفا شما به عنوان رسانه رسالت خود را در خصوص پیگیری پرونده املاک نجومی و استخدام های بی رویه و خارج از ضابطه مترو تهران دنبال نمایید و به فرمایش امام عزیز مامور به وظیفه باشید نه نتیجه