رسول خادم با انتشار یک پست زیبا، صفحه اینستاگرامش را به روز کرد.
حسن یزدانی با شکست در سومین فینال المپیک زندگیاش فرصت دست یافتن به عنوان پرافتاخرترین کشتیگیر ایرانی در المپیک را از دست داد. در حال حاضر او و غلامرضا تختی با یک مدال طلا و دو نقره بهترین عملکرد کشتی ایران در المپیک را به نام خود ثبت کردهاند.
کاپیتان تیم ملی کشتی آزاد با قطعی کردن مدال نقره المپیک خود در پاریس به رکورد ۶۴ ساله جهان پهلوان تختی رسید.
بد نیست ابتدا داستان ورزشگاههای متعددی که به اسم جهانپهلوان تختی در ایران بهویژه پس از انقلاب نامگذاری شدهاند، مرور شود. اسم «تختی» پس از عبور از «فرحآباد»، «سعدآباد»، «ولیعهد»، «آریامهر» و... به اسم بسیاری از ورزشگاهها و سالنهای ورزشی در ایران تبدیل شده است. پس چطور است که کمتر از چهار دهه، عدهای در پی برداشتن این نام از سردر ورزشگاهها و خیابانهای شهر هستند؟
از زمان روی کار آمدن علیرضا زاکانی به عنوان شهردار تهران، بنرها و بیلبوردهای این شهرداری تهران همواره با انتقاداتی مواجه شده است؛ حال سانسور کراوات در تصویر غلامرضا تختی با واکنشها و انتقادات کاربران فضای مجازی همراه شد.
فیلم قهرمانی تختی در المپیک از آرشیو کمیته بینالمللی المپیک منتشر شد.
پنجاه و ششمین سالگرد جهان پهلوان غلامرضا تختی یکشنبه ۱۷ دی ۱۴۰۲ با حضور کیومرث هاشمی وزیر ورزش و جوانان، قهرمانان، پیشکسوتان و دوستداران او امروز یکشنبه ۱۴۰۲ در ابن بابویه شهر ری برگزار شد.
موزه ملی ورزش، المپیک، پارالمپیک به مناسبت گرامیداشت یاد و خاطره غلامرضا تختی در تاریخ ۱۷ دی ماه ۱۴۰۲ از نامه راه آهن دولتی ایران در تاریخ ۲۵ مرداد ۱۳۳۹ به غلامرضا تختی ، مبنی بر ماموریت ورزشی بدون فوقالعاده ایشان جهت حضور در بازیهای المپیک ۱۹۶۰ رم، رونمایی میکند.
اسطوره وزنهبرداری و ورزش ایران در تاریخ بازیهای المپیک گفت: یادم هست روزی که خبر فوت غلامرضا تختی را به ما دادند، من در اردوی تیم ملی زیر وزنه بودم. خدا میداند که آن لحظه چه شوک بدی به من و بقیه بچهها وارد شد! بیاختیار وزنه را انداختم و انگار که برادرم فوت کرده باشد، بیاختیار زدم زیر گریه.
رئیس فدراسیون کشتی در پنجاهوششمین سالگرد درگذشت جهان پهلوان تختی گفت: تختی یک آدم عادی خوب بود و کاری کرد که بلیتش پیش خدا برنده شد.
همه چیز همچنان در سایه شوک بزرگی است که از مرگ تختی ایجاد شده، مردی که شاید بزرگترین سلبریتی آن روزگار مردم ایران بود. باور روزنامه و مجلات و اصولاً رسانه، خودکشی است، برخلاف گفته مردم و چیزی که برایشان باورپذیر نیست.
چند خاطره از احمد عرب، پهلوان کشتی ایران
احمد عرب میگوید: من همدوره تختی نبودم. یعنی زمانی که ایشان فوت کردند ۱۴ سالم بود. روایات و خاطرههایی که دارم به بعد از فوت ایشان بر میگردد که از خانواده اش شنیده ام. قصه هم در این سالها زیاد گفته اند که خیلی از آنها واقعیت ندارد. این حرف من نیست و حرفهایی است که برادر آقا تختی، خواهرش و سایر اعضای خانواده اش زده اند
مرحوم غلامرضا تختی اهل محله خانیآباد بود، اما جهان پهلوان مدتی در محله باغ فردوس تهران زندگی کرد. حضور او در این محله چنان مایه افتخار اهالی شد که آنها تا سالها نام فرزندان تازه متولدشده خود را به افتخار آن پهلوان نامی، «غلامرضا» میگذاشتند.
رئیس فدراسیون کشتی در پاسخ به شائبه کمرنگ شدن نام تختی در دوران مدیریت وی گفت: برخی به دنبال القای تفکر خود به نام تختی بودند، اما من کاری کردم که تمام ایران در تولد تختی سهیم باشند.
تختی در گفتگو با خبرنگار «کیهان ورزشی» گفت: «هیچچیز نمیتواند مرا خوشحال کند؛ پول، مدال طلا، عشق و حتی عشق! نسبت به این مردمی که به فرودگاه آمدهاند، احساس شرمندگی میکنم. راستی چقدر محبت بدهکارم؟! من چرا باید کشتی بگیرم؟! چرا باید همراه تیم مسافرت کنم تا سبب این همه مراجعت باشم؟ اگر پاسخ به این پرسش را میدانستم من هم میتوانستم ادعا کنم، چون دیگران هستم...
بهروز افخمی کارگردان سینما در جواب پسر تختی که گفته بود هدف ما از ساخت فیلم "تختی" رمبو ساختن از پدرش بوده است، گفت: به تو ربطی ندارد؛ تو در زمان حیات پدرت فقط ۱۱ماهه بودی.
ماجرای سیلی خوردن مهدیقصاب را کم و بیش همه شنیدهاند. خودم هم از بزرگان این ورزش شنیدهام. گویا یکی از جوانان میخواسته با دختر مورد علاقهاش ازدواج کند، ولی دختر شرط گذاشته بود که باید یک سیلی به مهدیقصاب بزنی. جوان همین را به مهدیقصاب میگوید و او برای اینکه این وصلت صورت بگیرد، میگوید بیا و پیش همه یک سیلی به من بزن. این ضعف نیست. رسم پهلوانی و سجایای اخلاقی است که در زورخانه آموزش داده میشد.
فیلمی قدیمی از مبارزه جهان پهلوان تختی با حریفی آلمانی منتشر شده است.
همزمان با پنجاه و پنجمین سالروز درگذشت جهان پهلوان غلامرضا تختی ، کمیته ملی المپیک ۱۰عکس منتخب از مرحوم تختی را منتشر کرد.
مادرش میگفت: «یک روز مثل همیشه ناهار را آماده کردم و برای رجب، پدر بچهها فرستادم. وقتی آمدم توی اتاق، دیدم غلامرضا نیست!»، آن زمان غلامرضا فرزندی خردسال بود، آمدم داخل حیاط، یکدفعه دیدم غلامرضا افتاده توی حوض بزرگ داخل حیاط و دست و پا میزند!