روایت احسان شریعتی از فلسفه میشل فوکو و تحلیل او از انقلاب ایران
احسان شریعتی گفت: فوکو در تحلیل خود انقلاب ایران را مانند سایر جنبشهای رهاییبخشی که در کشورهای شرقی و جنوبی به راه میافتاد، به عنوان حرکتی ضدسلطه و ضدقدرت در سطح منطقه و جهان میدید و به همین علت در این تجربهها مداخله میکرد. حال اینکه این انقلاب چه سیر و سرنوشتی را طی کند و در آینده بیابد در آن زمان مطرح نبود.
آن چیزی که اندیشه فوکو را شاخص میکند رابطه معرفت با قدرت است. فوکو این ایده را از نیچه میگیرد. نیچه در تبارشناسی اخلاق در بحث حقیقت نشان میدهد که این مفاهیم یک خاستگاه تاریخی دارند و در شرایطی خاص شکل میگیرند و نشان میدهد که مفاهیم و ارزشهای اخلاقی دورهای هستند. مثلا مفهوم فقر که در مسیحیت یک ارزش مثبت بوده در دوره آریستوکراسی یونانی ارزش منفی محسوب میشود.
پیشگفتار میشل فوکو بر ترجمه انگلیسی کتاب «الفاظ و اشیا: باستانشناسی علوم انسانی»
از نظر فوکو کلید معرفت در عصر کلاسیک تصور است، یعنی بازنمایی ذهنی. متفکران عصر کلاسیک ممکن است درباره مرتبه واقعی وجودِ تصورها اختلافنظر داشته باشند (یعنی درباره واقعیت صوری آنها)؛ اما همگی اتفاق نظر داشتند تصورهای ذهنی ما در مقام بازنماییها (اگر نه از لحاظ وجودی حتما از لحاظ معرفتی) اموری «غیرفیزیکی» یا «غیر تاریخی»اند؛ به عبارت دیگر، تصورهای ما دقیقا از آن جهت که متعلقات خود را بازمینمایانند، نمیتوانند هیچ نقشی در شبکههای علت و معلولیِ عوالم طبیعی یا بشری داشته باشند.
فاطمه ولیانی شرح داد
فاطمه ولیانی مترجم آثار میشل فوکو گفت: تفکر فوکو مارکسیستی نیست و فوکو نه هرگز ادعای مارکسیست بودن داشته نه تحلیلی از مارکسیسم انجام داده مگر آنکه بخواهیم اظهارنظرهای پراکنده را تحلیل بنامیم. اصولا تعداد آثاری که فوکو در آنها درباره مارکسیسم صحبت کرده بسیار نادر است، اظهارنظرهای او عمدتا در پاسخ به پرسشهایی بوده که در مصاحبهها از او شده است.