در سال ۱۹۴۳، زمانی که استالین، چرچیل و روزولت در تهران برای برگزاری یک کنفرانس حیاتی در مورد مسائل جنگ و پس از جنگ ملاقات کردند، ایران نقشی در این مذاکرات نداشت.
دوره جنگ سرد، دوره هراس دو قطب اصلی جهانی از یکدیگر بود. شوروی و آمریکا هر تحرک بینالمللی را از سمت رقیب خطری جدی برای خود تلقی میکردند. نویسنده این مقاله در «واشینگتنپست» معتقد است که برای فهم اهمیت ایران برای ابرقدرتها و همچنین درک راهبرد اساسی و تغییرناپذیر شوروی در قبال ایران باید به تاریخ رجوع کرد. او معتقد است که سیاست شوروی از سال ۱۹۴۳ تا ۱۹۷۹ در قبال ایران مبتنی بر تعرض و به خطر انداختن منافع آمریکا در این کشور بوده است.
به گزارش مرکز اسناد انقلاب اسلامی، نویسنده برای اثبات این مدعیات خود به برخوردهای شوروی با ایران در قضیه نفت و همچنین اشغال ایران و عدم بیرون راندن نیروهای خود از ایران پس از جنگ جهانی دوم اشاره میکند. نویسنده معتقد است آمریکا نقشبرجستهای در بیرون رانده شدن قوای شوروی از ایران و ممانعت از تشکیل جمهوری خودمختار آذربایجان داشت. به زعم او، آمریکا همواره میخواسته روابط دیپلماتیک خوبی با ایران برقرار کند و حتی در برابر زیادهخواهیها و تعرضات بریتانیا و شوروی در کنار ایران بایستد.
در خصوص کنفرانس تهران به اعتقاد نویسنده اگرچه موضوع اصلی ایران نبود؛ اما تحولات پس از آن است که اهمیت دارد. پس از آن متحدان غربی ایالات متحده مانند بریتانیا در فضای جنگ جهانی نیروهای خود را از ایران خارج کردند؛ اما این شوروی بود که نمیخواست ایران را رها کند و چه پیش از حضورش در کنفرانس تهران چه بعد از آن و تحولات شوروی پسا استالین تاکنون (۱۹۷۹) همواره در صدد نفوذ و نابودی ایران بوده است.
در ادامه متن مقاله ترجمه و آورده شده است:
۱۶ دسامبر ۱۹۷۹ [۲۵ آذر ۱۳۵۸]
نوشته چالمز ام. رابرتز
نقطه کانونی آرزوهای اتحاد جماهیر شوروی [همانطور که] وزیر امور خارجه استالین، مولوتف، به طور مخفیانه به آلمانیها در طول پیمان هیتلر - استالین در سالهای ۱۹۴۱-۱۹۳۹ گفت: در جنوب باتومی و باکو و در جهت عمومی خلیجفارس است. ناحیهای که مولوتف توصیف میکند شامل ترکیه شرقی، عراق و ایران است.
تاریخ دیپلماسی شوروی و بازیهای نظامی پس از جنگ نشان میدهد که مولوتف میدانست چه میگوید و استالین نیز میدانست که چه میخواهد. برای درک آنچه امروز در ایران اتفاق میافتد، ازجمله شکایات رژیم خمینی از ایالات متحده، باید با سوابق تاریخی شروع کرد. این تاریخ پر از مواردی است که نشاندهنده رقابت و تقابل جهانی شوروی و ایالات متحده است که دههها پس از پایان جنگ جهانی دوم را تحت سلطه خود داشته است.
استالین مدتها پیش مرده است، اما دلیلی وجود ندارد که باور کنیم آرزوهای شوروی در این منطقه تغییرات اساسی کرده باشد. آرزوی مقابلهای ایالات متحده، جلوگیری از سقوط ایران به دست شوروی بود. این آرزو به دلایل ژئوپلیتیکی بود؛ نفت ایران یک عامل اضافی بود، نه عامل اصلی.
با این حال، تضاد شوروی - آمریکا بر سر ایران در دوران پیمان هیتلر - استالین بروز نکرد. این دوران پس از آن با همکاری در جنگ دنبال شد. پس از حمله آلمان به اتحاد جماهیر شوروی و ورود ایالات متحده به جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۱، مسکو و واشنگتن تبدیل به متحدانی ناآرام علیه هیتلر شدند. برای ارسال کمک به اتحاد جماهیر شوروی که در حال نبرد بود، بریتانیا و سپس ایالات متحده تنها دو مسیر اصلی داشتند: مسیر دریایی خطرناک به مورمانسک یا از طریق ایران.
در سال ۱۹۰۷، قراردادی بین بریتانیای امپریالیستی و روسیه تزاری ایران شمالی را به عنوان حوزه نفوذ روسیه و ایران جنوبی را به عنوان حوزه نفوذ بریتانیا تعیین کرده بود. در طول جنگ جهانی دوم، قبل از ورود ایالات متحده به جنگ، روسیه و بریتانیا دوباره نیروهای خود را به ایران فرستادند و آن را به حوزههای نفوذ تقسیم کردند که تهران تحت حفاظت مشترک این دو کشور قرار گرفت. بعدها، ایالات متحده به حوزه بریتانیا پیوست و مقدار زیادی مواد غذایی و جنگی آمریکایی از طریق ایران برای کمک به تلاشهای جنگی استالین ارسال شد. دلیل دیگری برای اشغال ایران توسط بریتانیا و روسیه این بود که شاه ایران به نازیها نزدیک بود؛ او مجبور به رفتن شد و پسرش که مرکز جنجالهای امروز است، به تخت نشست.
در سال ۱۹۴۳، زمانی که استالین، چرچیل و روزولت در تهران برای برگزاری یک کنفرانس حیاتی در مورد مسائل جنگ و پس از جنگ ملاقات کردند، ایران نقشی در این مذاکرات نداشت. پس از پایان جنگ، روسیه، ایالات متحده و بریتانیا موظف شدند که نیروهای خود را از ایران خارج کنند، و متحدان غربی تا اوایل ۱۹۴۶ این کار را انجام دادند. اما شورویها تأخیر داشتند و در نهایت از ایجاد جمهوری خودمختار آذربایجان در اواخر ۱۹۴۵ حمایت کردند، جمهوریای تحت رهبری یک ایرانی که قبلاً در یک دولت کمونیستی پس از جنگ جهانی اول در همان منطقه دخیل بود. امروزه همین آذربایجان تحت رهبری یکی از آیتاللهها درخواست خودمختاری از رژیم خمینی در تهران را مطرح کرده است.
همچنین باید توجه داشت که مسکو فشار زیادی بر ترکیه وارد کرد، به طوری که استالین حتی از ترکیه خواسته بود که مناطق سابق تزاری در شرق ترکیه که جنوب باتومی بودند، به شوروی واگذار شوند. فرصتهای شوروی در عراق، بین ترکیه و ایران، بر روی کردهای شورشی متمرکز بود. در پایان جنگ، مسکو از جمهوری مردم کرد در ایران حمایت کرد که در آن کردهای عراقی و کمونیستهای کرد در یک جبهه متحد کوتاهمدت پیوستند. عراق نیز جنوب باتومی و باکو و در جهت عمومی خلیجفارس است.
تلاشهای شوروی برای گسترش به جنوب شامل مذاکره با نخستوزیر ایرانی همراستای خود برای ایجاد یک کنسرسیوم نفتی شوروی-ایران بود که ۵۱ درصد آن باید به شوروی تعلق میگرفت. استالین با سفیر ایالات متحده در مورد نیاز روسیه به نفت ایران صحبت کرد، اما رئیسجمهور ترومن به استالین یک اولتیماتوم مجازی برای خروج از ایران داد.
نفت ایران همچنین برای دولت ایالات متحده اهمیت داشت، اما به نظر میرسد که همانطور که دانیل یرگین در کتاب خود «صلح شکسته» اشاره میکند، نفت عامل اصلی بحران ایران نبوده است. با این حال، [نظر] یرگین در این نکته درست است که بحران مارس ۱۹۴۶ نقطه عطفی در توسعه جنگ سرد بود.