دو تحلیلگر مسائل اوراسیا در این یادداشت که در نشریه نشنالاینترست آمریکا منتشر کردهاند، بررسی میکنند که دولتهای غربی چگونه میتوانند با استفاده از اختلافنظرهایی که میان ایران، روسیه و چین در مورد آسیای میانه وجود دارد، جای پای خود را در این منطقه تقویت کنند.
به گزارش هم میهن، جمهوریهای آسیای میانه یعنی تاجیکستان، ترکمنستان، ازبکستان، قرقیزستان و قزاقستان، از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بهعنوان محلی برای رقابتهای ژئوپلیتیک بینالمللی تبدیل شدهاند. به دلیل رقابت روزافزون غرب به رهبری ایالات متحده آمریکا با چین و روسیه، این منطقه میتواند جایگاه استراتژیکی برای مهار مسکو و پکن داشتهباشد.
با این حال در دو دهه گذشته، ایالات متحده آمریکا پس از آنکه یک دوره در پی فروپاشی شوروی و یک دوره در آغاز اشغال افغانستان توانست برای مدتی روابط گرمی با برخی دولتهای منطقه برقرار کند، اما نهایتاً این روسیه بود که توانست بهعنوان قدرت مسلط در منطقه جایگاه خود را تعریف کند. در طول سالهای اخیر، چین با سرمایهگذاریهای گسترده در قالب پروژههای ابتکار کمربند و راه، موقعیت خود را در منطقه به شدت بهبود دادهاست.
با آغاز جنگ اوکراین و تحریمهای گسترده غرب علیه روسیه، جایگاه ژئوپلیتیک آسیای میانه بهعنوان مسیر ترانزیت و اتصال روسیه به چین اهمیت بیشتری پیدا کردهاست. ایران نیز یکی از قدرتهای منطقهای محسوب میشود که به نفوذ و حضور گستردهتر در آسیای میانه چشم دوخته است. ایران از ابتدای استقلال جمهوریهای آسیای میانه در دهه ۱۹۹۰ تلاش کرد با استفاده از اهرم قرابت فرهنگی و تمدنی روابط گرمی با این جمهوریها ایجاد کند و تلاش کند تا جایگاه خود را در منطقه بهبود دهد.
نویسندگان این مقاله تلاش کردهاند نشان دهند که بهرغم ائتلاف ظاهری که میان ایران، روسیه و چین در منطقه آسیای میانه وجود دارد، این سه کشور اختلافنظرهای عمیق و رقابت شدیدی برای تسلط و نفوذ در این منطقه دارند. نویسندگان مقاله توضیح دادهاند که اگر دولتهای غربی، بهویژه در شرایط جاری جنگ اوکراین به سرعت اقدام کنند، میتوانند از شکافهای میان ایران، چین و روسیه استفاده کنند تا جای پای خود را در منطقه آسیای میانه تقویت کنند.
همزمان با اینکه جهان چندقطبی در حال آزمودن میزان تابآوری نظام جهانی لیبرال است، دولتهای جهان به سرعت تلاش میکنند تا از نظر اقتصادی از رقبایشان منفک شوند. این امر باعث شدهاست تا آسیای میانه، در شرایطی که قدرتهای منطقهای و جهانی تلاش میکنند نفوذ خود را در این منطقه تقویت کنند، به یک نقطه کانونی برای رقابتهای ژئوپلیتیک تبدیل شود.
آسیای میانه به واسطه فراوانی منابع طبیعی و جایگاه ژئوپلیتیک، منطقهای حساس محسوب میشود. این منطقه علاوه بر اینکه سرشار از منابع نفت، گاز و منابع معدنی کمیاب است، کریدور ترانزیتی مناسبی برای اتصال شرق آسیا و اقیانوس آرام به خاورمیانه و اروپا است. این ویژگیها باعث میشود که اهمیت آسیای میانه در محاسبههای راهبردی روسیه، ایران و چین ارتقا پیدا کند.
مسکو، پس از افزایش انزوای بینالمللی در پی حمله به اوکراین، اکنون بیش از پیش بهعنوان کانونی برای دور زدن تحریمها، صادرات و مسیری برای صادرات انرژی به آسیای میانه وابسته شدهاست. چین هم که منافع منطقهایاش بر «ابتکار کمربند و راه (BRI)» متمرکز شدهاست، تلاش میکند تا از این منطقه برای تامین انرژی ارزان، مواد معدنی خام و همچنین بهعنوان مفری در برابر تلاش اروپا برای انفکاک اقتصادی از چین استفاده کند.
تهران در برابر تلاش میکند تا از روابط فرهنگی با کشورهای منطقه به عنوان ابزاری برای توسعه کریدورهای حمل و نقل برای دور زدن رقبایش در آسیای میانه و همچنین افزایش نفوذ در منطقه و پیدا کردن مفری برای خروج از انزوای اقتصادی استفاده کند.
این سه دولت چشماندازهای متفاوتی برای نظم منطقهای حاکم بر آسیای میانه دارند و رقابت آنها باعث شدهاست تا منافع جمعناپذیری در مورد حوزههای امنیت، انرژی و تجارت در آسیای میانه پیش بیاید. غرب میتواند از شکافها میان منافع این سه رقیب برای تقویت و تعمیق جایگاه خودش در منطقه استفاده کند.
روسیه، چین و ایران منافع مشترکی در مقابله با نفوذ ایالات متحده آمریکا در آسیای میانه دارند. بعد از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ ایالات متحده آمریکا پایگاههای نظامی متعددی مانند مرکز ترانزیت مناس در قرقیزستان و پایگاه K۲ در ازبکستان ایجاد کرد تا از عملیات نظامیاش در افغانستان پشتیبانی کند. بعد از تعطیلی این پایگاهها، راهبرد ایالات متحده به برنامههای همکاری امنیتی با تمرکز بر آموزش و رزمایشهای مشترک متحول شد.
ایالات متحده آمریکا همزمان با اینکه برای ایجاد توازن با نفوذ روسیه، چین و ایران همچنان در آسیای میانه دخالت دارد، در عین حال تلاش میکند تا ثبات و استقلال را در این مناطق ترویج دهد؛ موضوعی که از سوی سه قدرت منطقهای به عنوان چالشی مستقیم علیه سلطه منطقهای و منافع راهبردیشان تلقی میشود. در عین حال موضوع مبارزه با تروریسم هم یکی از اصلیترین نگرانیهای مشترک روسیه، چین و ایران در آسیای مرکزی تلقی میشود.
نگرانیها در خصوص داعش و القاعده باعث شدهاست که همکاریهای امنیتی و به اشتراکگذاری اطلاعات بین این کشورها از طریق سازمان همکاری شانگهای (که ایران هم از سال ۲۰۲۳ به عضویت کامل آن درآمد) افزایش پیدا کند.
بهرغم منافع مشترک، روسیه، چین و ایران، بهویژه از لحاظ تلاش برای سلطه امنیتی، اهداف متفاوت و متنافری در آسیای میانه دارند. روسیه با در اختیار داشتن پایگاههای نظامی بزرگ در تاجیکستان و قرقیزستان، حضور نظامی قابل توجهی در منطقه دارد و همچنین به عنوان پرچمدار سازمان پیمان امنیت جمعی در منطقه محسوب میشود.
چین با هدف ایجاد توازن متقابل در برابر سلطه روسیه، بدون اینکه بخواهد مستقیماً با مسکو مواجه شود، در قالب سازمان همکاری شانگهای تعامل امنیتیاش را با کشورهای منطقه گسترش دادهاست و در تاجیکستان پایگاههای نظامی واکنش سریع ایجاد کردهاست. همزمان ایران تلاش میکند تا در فقدان حضور نظامی در منطقه از طریق شراکت امنیتی و اقتصادی، حضور خود را نشان دهد.
یک مشکل مهم دیگر بین این سه قدرت منطقهای تفاوت رویکرد آنها نسبت به گروههای اسلامگرا است. هر چند هر سه دولت با افراطیگری مخالفاند، اما در مورد اینکه کدام گروهها باید افراطی تلقی شوند با یکدیگر اختلافنظر دارند. ایران به صورت تاریخی از گروههای اسلامگرا در آسیای میانه، مانند حزب نهضت اسلامی تاجیکستان (IRPT)، حزب التحریر و جنبش اسلامی ازبکستان (IMU) حمایت کردهاست. در برابر روسیه و چین جنبشهای اسلامگرای منطقه را تهدیدهای منطقهای و داخلی تلقی میکنند.
روسیه، جنبش اسلامی ازبکستان را به دلیل ارتباطهایش با گروههای شبهنظامی چچنی، یک تهدید امنیتی عمده ارزیابی میکند. روسیه در عین حال حزبالتحریر ازبکستان را نیز به دلیل ایدئولوژی رادیکال و ادعای تمایل این جنبش به تاسیس یک دارالخلیفه، بهعنوان نیرویی بیثباتکننده میشناسد. چین نگرانیهای مشابهی نسبت به جنبش اسلامی و حزبالتحریر ازبکستان دارد و آنها را تهدید مستقیم ثبات منطقهای و منافع پکن در سینکیانگ تلقی میکند.
این اختلاف نظرها باعث میشود که همکاری سهجانبه برای برطرف کردن تهدیدهای منطقهای پیچیده شود، چراکه هر کشور ائتلافهای راهبردی و موضعهای ایدئولوژیک خودش را ترجیح میدهد. همزمان کشورهای آسیای میانه نسبت به وابستگی شدیدشان به روسیه برای امنیت مرزی و منطقهای آگاهی دارند و تلاش میکنند تا به شرکای امنیتی خود تنوع دهند تا از سلطه روسیه خلاص شوند.
هرچند در شرایط کنونی احساسات عمومی در منطقه چندان حامی افزایش همکاری و مشارکت نظامی با غرب نیست، اما سیاستگذاران غربی باید این دکترینهای مختلف را تحت نظر بگیرند تا موقعیت مناسبی برای تعامل مجدد با جمهوریهای آسیای میانه پیدا کنند.
وقوع جنگ در اوکراین و از دست رفتن بازار گاز اروپا برای روسیه باعث شدهاست تا به صورت موقت منافع چین و روسیه در حوزه انرژی آسیای میانه متحول شود. این موضوع باعث شده تا فضای مانور کشورهای آسیای میانه کاهش پیدا کند. هرچند کشورهای آسیای میانه تمایل دارند که وابستگی خود را به روسیه و چین کاهش دهند، توانمندی غرب برای ورود به این منطقه به دلیل فقدان مسیرهای قابل استفاده و مناسب صادرات انرژی در کوتاهمدت با مانع مواجه است.
تغییر مسیر گاز صادراتی روسیه از مسیر اروپا به مسیر خط لوله مرکز آسیای میانه (CAC) در اکتبر ۲۰۲۳ باعث شد تا برای نخستین بار این جمهوریهای استقلالیافته از شوروی سابق واردکننده گاز روسیه شوند و این گاز از طریق ازبکستان به دست چین برسد. هرچند برنامه بلندپروازانه روسیه برای ایجاد «اتحادیه سهجانبه گاز» با تاشکند و آستانه عملی نشد، اما گازپروم روسیه تعهد دادهاست تا سالانه ۸/۲ میلیارد دلار گاز به ازبکستان صادر کند.
تاشکند با این توافقنامه امیدوار است که بتواند کمبود گاز همیشگی خود را در زمستان که باعث شدهاست تا صادرات انرژی این کشور کاملاً متوقف شود، جبران کند. گفته میشود که قزاقستان هم میخواهد از نقش خود در مسیر کریدور صادرات انرژی روسیه به چین بهرهبرداری کند. این تصمیم آستانه تا حدی به این دلیل است که کمپانیهای غربی به دلیل نگرانی از ریسک تحریم حاضر به شروع پروژههای جدید نیستند و قصد دارند کلاً منطقه را ترک کنند.
گاز روسیه به یکی از منابع کلیدی انرژی ارزانقیمت برای چین تبدیل شدهاست و به تازگی میزان صادرات گاز روسیه به چین نسبت به صادرات ترکمنستان پیشی گرفتهاست. چین از جایگاهش در بازار بهعنوان خریدار بزرگ استفاده میکند تا با روسیه بر سر قیمت انرژی در خط لوله جدید شرق سیبری چانهزنی کند.
روابط پکن و مسکو در حوزه انرژی بیشتر فرصتطلبانه است تا راهبردی. چین و روسیه تلاش میکنند تا دسترسی کشورهای آسیای میانه را به دیگر بازارهای صادراتی مسدود کنند و همزمان نقش ایران را در بازار انرژی محدود کنند.
نقش جدید روسیه بهعنوان صادرکننده انرژی در اوراسیا باعث شدهاست تا وضعیت جاری در منطقه متحول شود و وضعیت بغرنج فوری برای جمهوریهای استقلالیافته از شوروی سابق پدید بیاید. ترکمنستان بیش از دیگر کشورها از تغییر رویکرد روسیه به سمت شرق آسیب میبیند و برآشفته به دنبال بازارهای صادراتی جدید میگردد.
سیل گاز روسیه به بازارهای انرژی اوراسیا نزدیک به ۸۰ درصد از درآمد دولت ترکمنستان را به خطر انداختهاست. این موضوع باعث شدهاست که بار دیگر علاقه به تکمیل خط لوله ترکمنستان-افغانستان-پاکستان-هندوستان (TAPI - تاپی) بعد از نزدیک به یک دهه احیا شود و در عین حال پیشنهاد جدیدی برای صادرات گاز ترکمنستان به اروپا از طریق پاکستان مطرح شدهاست.
اما به دلیل وضعیت جاری در افغانستان تکمیل خط لوله تاپی به دلیل استفاده از خاک این کشور به شدت مورد تردید قرار دارد. از آنجا که خط لوله تاپی بههیچوجه پیشرفت زیادی نداشتهاست، ترکمنستان بار دیگر به فکر خط لوله زیرسطحی دوسوی خزر (Trans-Caspian) افتادهاست که بتواند گاز این کشور را از طریق جمهوری آذربایجان و خط لوله کریدور جنوبی گاز اروپا (Southern Gas Corridor) به اروپا برساند. این پروژه ماه مه ۲۰۲۴ با وعده انتقال گاز به اروپا احیا شد.
هرچند خط لوله دو سوی خزر (Trans-Caspian) یکی از پایههای تلاش اروپا برای کاهش وابستگی به گاز روسیه محسوب میشود، به نظر میرسد که گامی خیلی کوچک و خیلی دیرهنگام برای جلوگیری از سلطه چین بر بازار گاز ترکمنستان باشد.
شکاف بنیادین در منافع چین و روسیه از یک سو و ایران از سوی دیگر در بازار انرژی آسیای میانه، باید با دقت از سوی دولتهای غربی مورد توجه قرار گیرد. غرب باید بر این موضوع تمرکز کند که خود را بهعنوان یک شریک غیرقابل چشمپوشی در نقشه راه تحول انرژی و تنوع اقتصادی در آسیای میانه مطرح کند. چنین نوع تعاملی باید در درازمدت استمرار پیدا کند و هم از طریق دیپلماتیک و هم از طریق اقتصادی دنبال شود و بتواند در کوتاهمدت نیازهای منطقه را برای رقابت با چین و روسیه به صورت مؤثر جواب دهد.
با این حال برای اینکه غرب بتواند کشورهای آسیای میانه را تشویق کند تا به سرعت وابستگیشان را به چین کاهش دهند، باید این امکان را مد نظر قرار دهند که کشورهای آسیای میانه بتوانند از طریق خاک ایران گاز و نفت خود را به هندوستان صادر کنند. نفوذ اقتصادی و سیاسی محدود ایران در آسیای میانه در کنار مشکلات اخیر این کشور در بازارهای انرژی باعث شدهاست تا تهران تهدید کمتری نسبت به منافع غرب محسوب شود.
در عوض نیازهای انرژی هندوستان میتواند با واردات انرژی چین رقابت کند. چنین سیاستی میتواند فضای تنفس کشورهای منطقه را باز کند و در عین حال فرصتی در اختیار اروپا قرار دهد تا خط لوله دوسوی خزر (Trans-Caspian) را تکمیل کند.
چشمانداز تجاری کنونی آسیای میانه دورنمای بهتر، هرچند زمانمند، برای مداخله راهبردی غرب ایجاد میکند. منازعههای اخیر باعث نشدهاست که منافع تجاری ایران، چین و روسیه در منطقه آسیای میانه به شکل بنیادین متحول شوند. با این حال موقعیت تجاری این منطقه به دو دلیل اهمیت راهبردی بیشتری پیدا کردهاست. نخست اینکه کشورهای آسیای میانه، بهویژه قزاقستان و قرقیزستان، حلقههای کلیدی در راهبرد دور زدن تحریمهای روسیه محسوب میشوند. دوم اینکه روسیه، ایران و چین تلاش میکنند تا بر رشد اقتصادی سالهای اخیر منطقه آسیای میانه سرمایهگذاری کنند.
اگر گفته میشود که چین و روسیه در همکاری برای حذف ایران از بازارهای انرژی منفعت میبرند، ایران و چین نیز از همکاری در قالب «ابتکار کمربند و راه» به قیمت حذف روسیه منفعت میبرند. جایگاه تجاری چین در منطقه، به دلیل مشغول بودن روسیه به جنگ اوکراین، بهویژه در قرقیزستان و ازبکستان، به قیمت کاهش جایگاه روسیه افزایش پیدا کردهاست.
علاوه بر این «ابتکار کمربند و راه» چین بر توسعه «کریدور میانی» متمرکز شدهاست که تولیدکنندگان چینی را از طریق آسیای میانه و ایران به اروپا متصل میکند و روسیه را دور میزند. عملیاتی شدن کریدور میانی میتواند یک سناریوی برد-برد برای اروپا و چین باشد که میتواند وابستگی شدید آنها را به زنجیره تامین دریایی کاهش دهد.
زنجیره تامین دریایی به شدت نسبت به شوکهای ژئوپلیتیک به ترتیب در تنگه تایوان و کانال سوئز حساس است. با این حال اخیراً نشانههایی مبنی بر سکون در پروژههای تجاری چین در منطقه دیده میشود که به نظر میرسد ناشی از وضعیت نامناسب اقتصادی داخلی چین باشد.
بهرغم امضای توافقنامه اخیر خط آهن میان چین، قرقیزستان و ازبکستان، سرمایهگذاری مستقیم چین در منطقه سال ۲۰۲۴ به شکل قابل توجهی کاهش پیدا کردهاست. این موضوع باعث میشود تا شانس کشورهای غربی برای تقویت شراکت با دولتهای آسیای میانه تقویت شود.
تمرکز غرب باید ارائه سرمایهگذاریهایی باشد که بتواند به رشد پایین به بالای منطقه و همکاریهایی کمک کند که برای مثال در قالب انجمن گفتوگوی B۵+۱ (اجلاس گفتوگوهای تجاری آمریکا و پنج کشور آسیای میانه) انجام میشود و از این طریق برای ایجاد ارتباطهای داخلی و منطقهای خارج از حیطه انحصاری مسیر شرق به غربی که ابتکار کمربند و راه چین را دنبال میکند، سرمایهگذاری کند.
این سیاستها هم برای به ثمر رسیدن نیازمند زمان هستند و کشورهای غربی به تاکتیکهای کوتاهمدت نیاز دارند تا بتوانند با سلطه تجاری چین بر منطقه مقابله کنند. یکی از گزینهها میتواند اجازه دادن به هندوستان برای تجارت با کشورهای آسیای میانه از طریق بندر چابهار ایران باشد.
هندوستان سال ۲۰۱۸ توانست برای استفاده از این بندر معافیت تحریمی از آمریکا دریافت کند. این موضوع میتواند در راستای تمایل ایران برای رقابت با چین از طریق ایجاد کریدور شمال-جنوب باشد که با ناامیدی از منافع ناشی از همکاری با چین افزایش پیدا کردهاست.
اصلیترین عامل همکاری میان روسیه، چین و ایران در آسیای میانه، نگاه مشترک آنها به تهدیدهایی است که متوجه آنهاست. حضور ایالات متحده در منطقه با توجه به تاریخچه ایجاد پایگاههای نظامی و همکاریهای امنیتی به عنوان چالشی برای سلطه امنیتی آنها تلقی میشود. به همین ترتیب تهدید تروریسم و افراطیگری، بهویژه از سوی گروههایی مانند داعش و القاعده این دولتها را برای همکاری در حوزه تلاشهای مبارزه با تروریسم و به اشتراکگذاری اطلاعات ترغیب میکند.
با این حال خروج نسبی آمریکا از آسیای میانه و رقابت رو به رشد بر سر منابع این منطقه باعث شدهاست تا تعارض منافع میان این کشورها بیش از پیش روشن شود. روسیه، چین و ایران هر یک قصد دارند نیازهای انرژی و منافع اقتصادی خود را در این منطقه دنبال کنند، این موضوع باعث ایجاد رقابتهایی بین این سه کشور میشود که پشت رونمای همکاریهای آنها در مقابله با تهدیدهای مشترک پنهان میشود.
در نتیجه هرچند امروزه خصومت مشترک با ایالات متحده آمریکا و تلاش برای متحول کردن نظام بینالملل باعث اتحاد روسیه، چین و ایران در آسیای میانه در ابعاد جهانی میشود، همکاری آنها بیشتر یک عافیتطلبی راهبردی است تا ائتلاف عمیق. اگر عمیقتر از ظاهر نگاه کنیم، بیش از آنکه اشتراک وجود داشتهباشد، منازعه وجود دارد که نشاندهنده ماهیت شکننده همکاریهای این سه کشور در منطقه است.
با این حال اگر دولتهای غربی به یک برنامه بلندمدت برای تعامل استراتژیک با کشورهای آسیای میانه متعهد نشوند، بعید است که تنشهای جاری میان این سه کشور بتواند باعث از بین رفتن همسویی بالفعل آنها در منطقه شود. برای این منظور کشورهای غربی باید سیاستهایی به کار ببندند که رقابتهای انرژی و تجاری را میان روسیه، چین و ایران و همچنین با بازیگران منطقهای دیگر مانند هندوستان و ترکیه، دامن بزند. این سیاستها باعث میشود که جمهوریهای آسیای میانه بتوانند با استفاده از پویاییهای منطقهای به عنوان اهرم چانهزنی در مقابل سلطه این سه قدرت مقاومت کنند.