عباس عبدی در یادداشتی با عنوان «صفر و یک» در روزنامه اعتماد نوشت: یکی از معیارهای رفتار سیاسی عقلایی و منطقی پرهیز از سیاستهای صفر و یک است. سیاستمدار و کنشگر میتواند، برای سرنوشت خودش ریسک کند و وارد بازی صفر و یک شود، ولی حق ندارد که این بازی را برای جامعه رقم بزند. به عبارت دیگر نباید زندگی مردم یا طرفداران خود را با سود و زیان فراوان تعریف کند.
کنش اصلاحطلبانه و عقلانی دارای منافع متوسط و اندک و هزینههای کم است و اگر مردم در آن کنش شکست خوردند، زیان چندانی متحمل نشوند و البته اگر هم برنده شدند، سود متعارف و معقولی به دست آورند. این یکی از مهمترین ویژگیهای سیاست اصلاحطلبانه است، به همین دلیل انتخابات و شرکت در آن یکی از مهمترین شیوههای سیاستورزی است، مشروط بر اینکه حداقلهایی از اعتبار را داشته باشد، زیرا نه شکست در آن خیلی زیانبار است و نه پیروزی آن سودهای کلان قطعی دارد.
همیشه سود احتمالی آن بر زیان قطعی آن میچربد. البته در سطح فردی میتوان ریسک کرد، مثلا کسی نامزد انتخابات میشود و باخت در آن به معنای پایان حیات سیاسی او میشود و برعکس در سطح جمعی و عمومی نباید بازی سیاست را صفر و یک کرد.
در انتخابات اخیر دو گروه کوشیدند که بازی را صفر و یک نمایند و زندگی و مرگ خود را به این رفتار گره زدند؛ گروه اول تندروهای داخلی بودند. آنان اسب خود را برای کسب کامل دولت زین کرده بودند. در اولین گام در مناظرات کوشیدند که حملات تندی را به پزشکیان بنمایند و فضای سیاست را تند کردند.
سپس سراغ قالیباف رفتند و با انواع حربهها او را از میدان به در کردند. این فرآیند از انتخابات اسفند ۱۴۰۲ و حتی پیش از آن آغاز شده بود. برد خود را قطعی میدانستند حتی به نظرسنجیها هم توجهی نداشتند. در دو روز پایانی بر شدت اقدامات خود افزودند. با آوردن خانواده آقای رییسی، آخرین تیر ترکش را رها کردند، امکانات دولتی و عمومی را در حد بالایی به کار گرفتند.
به لحاظ رسانهای با حمایت گروه دوم در اینترنشنال هر گونه تهاجمی را علیه پزشکیان طراحی و اجرا کردند. در عمل بازی را صفر و یک نمودند. در آخرین ساعت رایگیری اعلام پیروزی ضمنی کردند و خواستند وارد خیابان شوند. همه اینها درحالی بود که باخت آنان قطعی بود.
دو ساعت بعد که نتایج معلوم شد، آب سردی روی متوهمان پیروزی ریخته شد و دچار بحران شدند و دست به اقدامات دیگری در روز بعد انتخابات زدند. اقداماتی که خلاف مقررات دولت بود، در عزل و نصبها و… دخالت کردند.
گروه دوم نیز بخش رادیکال مخالفان بودند که هر چه توانستند به میدان آوردند تا مردم رای ندهند. چنان فضای بستهای را ایجاد کردند که دیگران جرات اظهارنظر نداشته باشند. چنان در این راه پیش رفتند که خوشنامترین افراد را نه تنها به باد انتقاد گرفتند، بلکه آنان را متهم نیز کردند. فقط به این علت که متفاوت از آنان فکر میکنند. این تجربهای است که در زمان انقلاب هم داشتیم. یک بار مصطفی شعاعیان که جزو چریکهای فدایی بود، نسبت به خطمشی آنان انتقاد کرد، از او خواستند که از نقدهایش پرهیز کند.
گفت: «سازمانی که هنگام ناتوانی از پخش اندیشهای جلوگیری میکند، هنگام توانایی، آن مغزی را میترکاند که بخواهد اندیشهای کند سوای آنچه سازمان دیکته میکند.» آنان اکنون نیز در حضیض هستند و دیگران را متهم میکنند که چرا خلاف خطمشی یا نظر آنان قدم برمیدارند. در واقع باید گفت به همین «مجُوز.»
همه میدانند که رادیکالیسم در هر دو سوی ماجرا از ساختار رفتاری مشابهی تبعیت میکند و آن قطبی کردن به هر روش ممکن است و اینکه اگر کسی با ما نیست، حتما علیه ماست، یا دیگی که برای ما نمیجوشد، بگذار کله سگ در آن بجوشد. خوشبختانه هر دو جریان در نتیجه انتخابات اخیر به حاشیه خواهند رفت، دیر و زود دارد، سوخت و سوز ندارد.
البته این بستگی تامی به عملکرد دولت و آقای پزشکیان و حکومت دارد. درصد رادیکالهای درون نظام چندان زیاد نیست. به قول یکی از رهبران اصولگرا حداکثر دو میلیون نفرند. آنان کاری سازنده نمیتوانند انجام دهند و فقط تخریبچی هستند.
در ذیل یک دولت وحدت ملی به محاق خواهند رفت. ماجرا در سوی دیگر طیف و براندازان متفاوتتر است. جمعیت آنان بیشتر است ولی سیالتر و قابل جذبتر هستند. کافی است که چند مساله اولیه را حل کرد تا ایران در مسیر طبیعی خود قرار گیرد. بخش بزرگی از آنان روی خوش نشان میدهند، همچنانکه در این انتخابات نشان دادند، ما باید از مرحله ستیز و حذف عبور کنیم. این سرنوشت مطلوب ایران است و باید آن را محقق کرد.