۱۹ خرداد یادآور سخنرانی دکتر محمد مصئق دردیوان داوری لاهه است. نطقی که در آن مصدق در برابر ۱۳ قاضی ثابت میکند ملی شدن نفت حق ملت ایران است و چارهای جز آن نیست و محور استدلال را بر این قرار داد که رسیدگی به اختلاف با شرکت نفت ایران و انگلستان درصلاحیت دیوان نیست و اگر اصل موضوع را به آن دیوان سپرده بودند حقانیت ما را تصدیق میکردید.
به گزارش عصرایران، دکتر غلامحسین مصدق در کتاب «در کنار پدرم» به کوشش سرهنگ نجاتی مینویسد: در هنگام سخنرانی او قاضی انگلیسی سرش را پایین انداخته بود.
نکته مهم این که مصدق شعار نمیداد، ولی همه را تحت تأثیر قرار داد و در نهایت پیروز میدان شد.
در صفحه ۱۰۸ آن کتاب آمده است:
روز ۱۹ خرداد، دیوان دادگستری بین المللی، برای رسیدگی به عرض حال دولت انگلیس علیه ایران تشکیل جلسه داد. تعداد تماشاچیان به حدی بود که عدهای به علت نبودن صندلی برای نشستن، ایستاده بودند. سیزده تن قضات دادگاه، با لباس رسمی درجایگاه خود که تریبون وسیعی بود، قرارگرفتند.
دکتر مصدق چنین گفت: «بشریت مدتی است به فکر افتاده که به جای توسل به زور و فشار، اختلافات خود را از طریق حق و عدالت و به وسیله دادگاههای دادگستری بینالمللی حل و تصفیه نماید... در نزد ما ایرانیان، تشویش جلوگیری از هرگونه علمی که در حکم مداخله در صلاحیت ملی باشد، شدیدتر از سایر ملل است و علت هم این است که ما ملل شرق، سالیان دراز مزه تلخ موسسات اختصاصی و استثنایی را که صرفا به منظور تامین بیگانگان به وجود آمده بوده، چشیده و به چشم خود دیدهایم...
ملت ایران از این وضع به ستوه آمده بود، در یک جنبش مردانه، با ملی ساختن صنایع نفت و قبول پرداخت غرامت، یک باره به سلطهی بیگانگان خاتمه داد. در آن موقع، دولت انگلیس به یک سلسله عملیات تهدید و ارعاب متوسل شد. چتربازان خود را به مجاورت سر حدات ایران و ناوهای جنگی را به نزدیکی آبهای ساحلی ما فرستاد. سپس دست به کار محاصره اقتصادی شد. در داخلهی ایران، به کمک عمّال و ایادی خود، دسایسی علیه دولت و نهضت ملی برپا نمود... در خارج تبلیغاتی به راه انداخت تا در کشورهای دیگر و محافل بین المللی، موجبات بد نامی ما را فراهم سازد. در پایان، چون از این فعالیتهای شوم نتیجهای به دست نیاورد، قیافه مظلومانه به خود گرفت و به دستگاههای ملل متحد از قبیل دیوان بین المللی دادگستری و شورای امنیت شکایت نمود.
در قرن نوزدهم، ایران میدان رقابت دو سیاست امپریالیستی روس و انگلیس بود. چندی بعد دو حریف با هم کنار آمدند ودر ۱۹۰۷ کشور ما را به دو منطقه نفوذ تقسیم نمودند. سپس هنگامی که امپراتوری تزاری واژگون گردید بریتانیای در خاورمیانه بلامنازع و بی رقیب بود... [تلاش کرد]بالانحصار نفت کشور ما را تصاحب نماید. میزان این استفادهها را نمیتوان به طور تحقیق معلوم ساخت، چه ایران هیچ وقت نتوانست به اقلامی که در ترازنامه شرکت منظور شده بود، بررسی کند و نه از میزان و قیمت نفتی که به ثمن بخس و یا حتی به رایگان به بحریهی انگلیس فروخته میشد، اطلاع حاصل نماید.
علاوه بر خسارات مزبور کارگران و مستخدمین ایرانی همیشه در مقابل کارمندان خارجی در وضع نا مساعدی بودند. دهها هزار کارگر ایرانی را در مساکنی که بیشتر به آغل حیوانات شبیه بود جا میدادند و ایرانیان را همواره از ترس آنکه مبادا روزی برای ادارهی آن دستگاه آماده شوند از کلیه کارهای فنی برکنار نگاه میداشتند. از طرف دیگر شرکت به بهانه حفظ امنیت پلیس مخفی به وجود آورده بود. شرکت نفت ایران و انگلیس که در حقیقت دولتی در داخل دولت تشکیل داده بود، مقدرات مملکت را در دست داشت و مدت سی سال کشور ما را گرفتار رقیت و فساد نمود...
لذا جز ملی ساختن صنعت نفت چارهای دیگر نمانده بود. اصل ملی کردن از حقوق مسلمهی هر ملتی ست که تاکنون بسیاری از دول شرق و غرب از آن استفاده نموده اند».
درجریان این سخنرانی، عدهای ازتماشاچیان به گریه افتادند، مک نیر قاضی انگلیسی که طبق سنت معمول دردادگاههای انگلستان، کلاه گیس بلندی داشت، سرش را پایین انداخته بود وبه دقت به سخنان ناطق گوش میکرد.