دکتر احسان اقبال سعید*؛ آغازین روشنایی روز در آخرین ماه تابستان گاهشمار خورشیدی به نام روز پزشک خوانده میشود.
پزشکان با آن ردای بلند اسپید و گوشیهای در گوش که بر سینهی بیمار دلبری میکنند از جماعت ایرانی که این حرفه را با منزلت و مکنت ارتباط وثیق مییابند و همیشه در پی آن بوده اند تا فرزندان را به این ردای روشن در بیاورند.
درمان رنج و دردهای انسان از دیرباز اجری سترگ و منزلتی بزرگ داشته است. روایت فرنگیانی که در عصر قجر از صفحات و صحاری ایران زمین بازدید میکرده اند مشتمل بر تقاضاهای فراوان مردمان برای دریافت دارو و ضماد برای امراض چشم، جهاز هاضمه و دیگر بوده است.
حرفه طبابت همیشه برای مردمان سرزمین مان محترم، دست نیافتنی و رشک برانگیز بوده است. برای این ذهنیت تاریخی میتوان دلایل گوناگونی را برشمرد. بشر علیرغم تمام مدعاهایش در برابر بیداد بیماری و فقر بهداشت به بید نازک لرزانی میماند که میشکند و از میان میرود.
در برگهای کاهی تاریخ خوانده اید که شداد شهریار جبار و مهیب زمانه لختی پیش از ورود به فردوس دست سازش به نیش موری جان نهاد و تمام. از دیگر امراض و ابتلائات در روزمرهی افراد بسیار شنیده اید. حاکم بخارا با آن همه خدم و حشم و سرنیزه را سینا با هزار کرشمه درمان نمود.
از رازهای نفوذ گستردهی راسپوتین در درباره رومانفها یکی توان وی در معالجه یا کاستن از درد فرزند مبتلا به تالاسمی تزار بوده است. اهل درمان مرهم مینهند درد را و ممات را بتاخیر میاندازند. در حکم دندان کبابخوریاند کو گر نباشد لذیذترین غذاهای ساخته از ران آهوان صحرای مغولستان نیز به هیچ کار نیاید و جهان میشود محشر کبرایی که در آن کسی را یارای یاری کس نیست. خیراندیشانی که خود پزشک نیستند نیز گاه از سرمایه شان برای ساخت بیمارستان و درمانگاه سود میبرند تا نامی از آنان بماند و ماوایی برای تسکین آلام بشر، که انسان دردمند را هیچ غایتی مگر تسکین و ترمیم درد پیدا و هویدا نیست.
خانم نجم السلطنه مادر دکتر مصدق بیمارستان نجمیه را میسازد که تا سالها دکتر غلامحسین مصدق فرزند دکتر مصدق در آن طبابت میکند. فرزندان فرمانفرما بخشی از املاک خود را به انستیتو پاستور اختصاص میدهند و از این نمونهها و یادگاران بسیار در تاریخ وجود دارد.
طبیب در ذهنیت ایرانی راه به حکیم میبرد و آن کسی است که همه چیز میداند. سیر تاریخی درمانگر و حکمت دان بودن از بوعلی تا زکریا (البته رازی کیمیاگر، شیمیست یا چیزی نزدیک به داروساز بوده است) پیوند ابد مدتی میان درمانگری و دانایی حاصل نموده است. پزشک انگار برای تمام موارد پیچ در پیچ جهان و زمانه از سیاست و اقتصاد تا عرفان و فلسفه پاسخ دارد و در گشودن گره از زلف یار نیز درنمی ماند.
این نکته دانی تاریخی که میتواند با حقیقت نسبت داشته یا نداشته و یا چیزی میان این دو باشد راه به تصویری فراتوان برای یک انسان معمولی برده وقدر و صدری والا برای او فراهم نموده است. پس جماعت دوان و روانند که خود یا فرزندانشان را در این ردای سپید صلا دهند"آقای دکتر" یا "خانم دکتر"!
در ساحت سیاست ایرانی نیز جامعه پزشکی نقش مهم و تاریخی را عهده دار بوده اند (در این نوشتار جامعه پزشکی گسترهای از پزشک، داندانپزشک و داروساز را دربر میگیرد) ابراهیم خان حکیم الملک صدارت عظما را در چند مقطع برعهده داشت و دکتر منوچهر اقبال طبیب بیماریهای گرمسیری نخست وزیر ورئیس شرکت ملی نفت را در دوران سریرنشینی پهلوی دوم تجربه کرد. دکتر ولایتی پزشک اطفال شانزده سال وزیر امور خارجه بود و ابراهیم یزدی با مدرک داروسازی مدتی در دولت موقت همین سمت را برعهده داشت،از این سلک بسیارند و در شمار این کلمات محدود نمیگنجند.
مکنت و تمتع در همه ادوار زندگی بشر مورد توجه و عزیز بوده است. چرک کف دست شمردن پول خود نشان از کیمیا و کمیاب و دیریاب بودن آن دارد و هر انکاری ریشه در اشتیاقی دارد، "اگر با من نبودش هیچ میلی/ چرا ظرف مرا بشکست لیلی؟" زمینههای کاری مرتبط با حوزه درمان از مشاغل با عایدی بالا شمرده میشوند و طبعا گیر و گرفتهای کار اداری و معذورات و معلومات آن را هم ندارند. شخص آقا و یا خانم خودش است و نوکر خودش و البته در برابر مراجع یا بیمار باید پاسخگو و واجد اخلاق حرفهای باشد. اما باز درآمد و پول درآوردن میتواند از ممر و محلهای گوناگونی باشد. ا
نسان در کنار منال، شان و شوکت اجتماعی را هم میجوید و میخواهد با کت و شلوار و شئون متناسب صاحب دولت شود. در حرفه پزشکی میتوان با حفظ مرتبت به مکنت راه برد و طبعا این گزارهی نادر مورد توجه و رقابت و نیز رشک همگان بوده و البته خواهد بود.
شاید بتوان برای خوشخاطری در این لحظات از کسی گفت که سیاهکارانه در ردای پزشکی فرورفته بود و با سرقت عنوان، جنایت پیشگی مینمود. سخن از پزشک احمدیست همو که شریان حیات زندانیان سیاسی بسیاری را قطع کرد و بواقع هرگز طب نخوانده بود، تنها در مراتب بسیار پایین بهیاری دورههایی دیده بود.
غلامحسین ساعدی نویسنده و منقد ادبی ایرانی که فیلم گاو داریوش مهرجویی اقتباسی از داستان اوست در حقیقت روانپزشک بود و مطبی محقر در نواحی جنوبی تهران داشت، گفته اند از مراجعان عایدی نمیگرفت و تنها کاسهای در ورودی مطب نهاده بود تا هرکس میخواهد به قدر وسع سکهای در آن بیفکند و دیگران به قدر سدجوع از آن بردارند.
دکتر افشین یداللهی فقید را نیز در خاطر داریم با آن ترانههای ماندگارش و البته دکتر محمد اصفهانی با صدای زیبا و خاطره انگیزش. ارنستو چگوارا مبارز و انقلابی آرژانتینی و از قهرمانان انقلاب کوبا نیز پزشک بود. او مدتی را نیز بصورت خیریه در یکی از کشورهای آفریقایی طبابت کرد و پیران اکنون در خاطر دارند که هر چقدر چریک و انقلابی خوبی بود پزشک خوبی نبود و برای همه امراض توصیه به استراحت میکرد! اما مهربان و دلسوز مینمود.
در کلمات آخر باز ادای احترام میکنم به دردشناسانی که میتوانند ذهن و زمانهی انسان را از رنج برهانند تا چندی آسودهتر بزید و گاه ثغور قلهی انسانیت را با مهر و بخشندگی چنان جابجا میکنند که درتاریخ ماندگار میشوند.
از آرسن میناسیان داروساز که چنان طریق انسانیت و رحمت در درمان و دواسازی پیشه میکند که مسیح گیلان لقبش میدهند در سالهای عفونت و بیماری و نیز بیقراری، تا دکتر قریب که تصویر خدمات ماندگارش با سریال ستوار کیانوش عیاری ماندنیتر شد.
*نویسنده و روزنامه نگار