دولت رئیسی از نظر وعده دادن و همچنین عدم اجرای وعده در صدر دولتهای بعد از انقلاب قرار گرفته است.
به گزارش هم میهن، محمد مهاجری، فعال رسانهای اصولگرا گفت: آقای رئیسی اصلاً کاری با مردم ندارد و ارتباط او با مردم نیز یک ارتباط مونولوگ و یکسویه است. ایشان شرایط موجود در کشور را در زمینههای مختلف مثبت و خوب ارزیابی میکنند و معتقدند اگر کسی از این شرایط ناراضی است، شرایط را بهخوبی نمیفهمد و اگر مسئلهای حل نمیشود تقصیر دشمنان است و بدخواهان داخلی هم نمیگذارند که خدمات دولت به چشم و گوش مردم برسد.
به گزارش هم میهن محمد مهاجری میگوید:در واقع این دولت در وعده دادن و عدم اجرای وعده رکوردشکن است؛ بهویژه در حوزه اقتصادی و روابط خارجی تقریباً و تحقیقاً هیچیک از وعدههای این دولت اجرا نشده است. برخی از اقداماتی که با نام تحقق وعده انجام شده نیز بیشتر نمایشی است و برونداد مفیدی از وعدههای محققشده نیز نمیبینیم؛ مانند پیوستن ایران به بریکس و پیمان شانگهای، بیشتر جنبه نمایشی داشته و تاثیر عملی در اقتصاد و دیپلماسی کشور نداشته است.
بخشهایی از گفت وگوی او را میخوانید:
رئیسجمهور در سیاستهای خود اعلام کرده بودند که مستقل از جریانهای سیاسی، عمل میکنند، اما در عمل شاهد نفوذ جریان پایداری در دولت سیزدهم بودیم. نظر شما دراینباره چیست؟
آقای رئیسی از منتهیالیه ناکارآمدترین عناصر تندرو جریان راست استفاده کردند. اگر هم افرادی هستند که وابستگی به این جریان ندارند، در دولت چندان محلی از اعراب ندارند و در سیاستگذاریها و تصمیمگیریها چندان مورد توجه قرار نمیگیرند. در واقع دولت ایشان عملاً دولت جبهه پایداری، آنهم تندروترین افراد جبهه پایداری هستند.
دلیل اینکه رئیسجمهور نتوانست آن استقلالی را که وعده داده بود، عملی کند، برخی چنین مطرح کردند که «مشاوران خوبی در اطراف او نبودند» یا اینکه «خود آقای رئیسی توان مقابله با نفوذ جریانها را نداشتند». آیا این تحلیلها برای آنچه که در دولت رخ میدهد، درست است؟
کسی که مسئولیتی را برعهده میگیرد، با توجه به پرستیژ سیاسیای که دارد، باعث میشود تا افراد به سمت او متمایل شوند یا عدم تمایل پیدا کنند؛ از آنجایی که آقای رئیسی هیچوقت یک چهره سیاسی و عنصر برجسته سیاسی در سپهر سیاسی ایران به حساب نمیآمد و او چهره اجتماعی و فرهنگی هم نیست؛ چنانچه پیشتر آقای خاتمی چهره فرهنگی محسوب میشد، آقای احمدینژاد یک ژست اجتماعی داشت، آقای روحانی یک ژست سیاسی و دیپلماتیک داشت و آقای هاشمی نیز چهره سیاسی-اقتصادی داشت، اما برای رئیسی هیچوجه ممیزهای نمیشود برشمرد که ایشان را جزو چهرههای طراز برتر نشان دهد و شیوه عملکرد خود او بود که باعث شد تا این جریان اصولگرا در دولت او ریشه بدواند.
عملکرد وزرا و کسانی را که در سمتهای مختلف منصوب کردند را چطور ارزیابی میکنید؟
خیلی نیازی نیست که برای ایشان دستاورد بتراشیم، این کار را دولتیها انجام میدهند. دستاورد دولت از سفره مردم معلوم است؛ آن هم زمانی که دلار افسارگسیخته در حال افزایش است و وضعیت سکه و طلا و حتی یک سطل ماست در دولت رئیسی نابسامان است. اگر قبلاً گفتهام که این دولت ضعیفترین دولت تاریخ ایران است، باز هم بر این گفته تاکید میکنم.
دولت در عرصه سیاست به سمتی میرود که برای انتخابات دوره بعد نظر مردم یا نظر سیاسیون را جلب کند؟ مسیر او چگونه خواهد بود؟
برداشت من این است که ایشان از انتخابات ۱۳۹۸، ۱۴۰۰ و ۱۴۰۲ به یک شیوهای رسیدند و انتخابات حداقلی را انتخابات بسیار خوبی میدانند؛ بنابراین خیال آقای رئیسی راحت است که در انتخابات ۱۴۰۴ ولو با مشارکت ۲۰ درصدی نیز رئیسجمهور خواهد شد؛ بنابراین وقتی دغدغهای ندارد که در یک انتخابات پرشور رای بیاورد، تلاشی هم برای جلب رضایت مردم نخواهد کرد. ضمن اینکه در سال ۱۴۰۰ مسابقه بدون رقیبی برای ایشان طراحی شد و در انتخابات بعدی ریاستجمهوری نیز چیزی جز این نخواهد بود.
رویکرد ایشان را در سیاست داخلی بهویژه با مردم و تعاملی که پس از اتفاقات سال ۱۴۰۱ داشتند، چطور ارزیابی میکنید؟
آقای رئیسی اصلاً کاری با مردم ندارد و ارتباط او با مردم نیز یک ارتباط مونولوگ و یکسویه است. ایشان شرایط موجود در کشور را در زمینههای مختلف مثبت و خوب ارزیابی میکنند و معتقدند اگر کسی از این شرایط ناراضی است، شرایط را بهخوبی نمیفهمد و اگر مسئلهای حل نمیشود تقصیر دشمنان است و بدخواهان داخلی هم نمیگذارند که خدمات دولت به چشم و گوش مردم برسد.