احمد زیدآبادی در هممیهن نوشت: شناخت جامعه نخستین اولویت هرگونه سیاستورزی و سیاستگذاری است. این شناخت عمدتاً از طریق نظرسنجیها و پیمایشهای اجتماعی معتبر و علمی و پیوسته به دست میآید.
در کشور ما نظرسنجی و پیمایش علمی قابل اتکاء یا انجام نمیشود و یا اگر هم انجام شود، بهصورت منظم و پیوسته نیست و مهمتر آنکه، نتایجش در اختیار عموم قرار نمیگیرد و پس از استفادههای محدود در حوزۀ دولتی، به بایگانی سپرده میشود.
انتخابات مجلس، اما به هر صورت و کیفیتی که برگزار شود، مجموعۀ عظیمی از آمار و ارقام و دادهها از نحوۀ کنش انتخاباتی مردم سراسر کشور در اختیار اهل فن میگذارد و بهعبارتی، زوایای پنهان و اعماق ناپیدای جامعه را عیان میکند.
در واقع، نتایج انتخابات اگر با جزئیات کامل و تفکیک صندوق به صندوق، در اختیار عموم قرار گیرد، بهترین منبع برای تحلیل و شناختِ گرایش و رفتار مردم هر محل و ناحیه به شمار میرود و از این جهت میتواند بسیاری از پیشداوریهای کنشگران حوزههای مختلف دربارۀ روند تحول فکری و سیاسی جامعه و علایق و اولویتهای تودۀ مردم در هر گوشه از کشور را، اصلاح یا ابطال یا تأیید کند.
انتخابات مجلس در ایران از باب «عیب میجمله بگفتی هنرش نیز بگوی» امکان تقلب و رأیسازی بسیار محدودی دارد. دلیل اصلیاش هم این است که در هر حوزهای بهخصوص حوزههای کوچک و تکنماینده، افراد مختلفی با انگیزههای گوناگون وارد صحنه رقابت با یکدیگر میشوند و حتی اگر تمام چهرههای شاخص آنها هم از صافی شورای نگهبان عبور نکنند، افراد باقیمانده برای تک تک آراءشان میجنگند و اجازۀ جابجایی یک رأی را هم نمیدهند. به هر حال، حضور فعال در انتخابات تا آخرین لحظۀ آن، مخارج و هزینههای مادی و مالی معمولاً معتنابهی در بر دارد و بنابراین کاندیداها تا متقاعد نشوند که بازی را باختهاند، از معرکه پا پس نمیکشند.
در انتخابات اخیر، بسیاری از افراد با ضرس قاطع مدعی بودند که هر میزان آرایی که به صندوقها ریخته شود، نهایتاً مشارکت ۶۰ درصدی اعلام خواهد شد. در واقع این تلقی ناشی از ناآشنایی با سازوکار انتخابات مجلس در ایران است که با همۀ محدودیتهایش اجازۀ رأیسازی خارج از روال را به نفع و زیان کاندیداها نمیدهد.
از این جهت، باید منتظر اعلام نتایج نهایی و تفکیکشدۀ انتخابات اخیر نشست تا روشن شود که در اعماق جامعه چه میگذرد. به نظرم با تدقیق و مطالعه در آمار و ارقام بهدستآمده، نتایج جالبتوجهی به دست خواهد آمد..
برای نمونه، بسیاری گمان میکردند که محمدرضا باهنر بهعنوان یک چهرۀ شناختهشدۀ اصولگرا در شهر کرمان بیچون و چرا پیروز خواهد شد. او، اما نتوانست بیش از حدود ۲۰ هزار رأی از کرمانیهای حاضرشده در پای صندوقهای رأی بگیرد. چرا؟ پاسخ این چرا هنگامی جذابتر میشود که بدانیم او از رقیبی شکست خورد که پیش از این، پنج دوره از سیرجان وارد مجلس شده بود، اما چون این بار حضورش در آن حوزه، محدودیت قانونی داشت، از کرمان کاندیدا شد. در واقع باید مشخص کرد که یک فرد با چه مکانیسمی قادر است پنج دورۀ پی در پی در یک شهرستان بر رقبای خود پیروز شود و بعد در مرکز استان، با غلبه بر افرادی، چون باهنر و پورابراهیمی، نمایندۀ اول کرمان شود؟
یا اینکه چرا مردم ما در مناطق محرومتر کشور نسبت به حوزههای توسعهیافتهتر، حضور پررنگتری در انتخابات دارند؟ در ظاهر امر، مردم محروم باید نسبت به دیگر اقشار جامعه از وضع موجود ناراضیتر باشند و به همین علت، قهرشان از صندوقهای رأی غلیظتر باشد. اما معادله معکوس است! گویی نرخ مشارکت در انتخابات مجلس با سطح توسعه، نسبتی وارونه پیدا کرده است. چه توضیحی برای این مسئله وجود دارد و بهخصوص تبعات کلان آن برای جامعه و خودِ این مناطق چیست؟
چرا افرادی مانند محمدباقر نوبخت و علی مطهری در رشت و تهران، امکان کشاندن حامیان بالقوۀ خود به پای صندوق رأی را ندارند، اما شخصی مانند مسعود پزشکیان در تبریز این امکان را پیدا میکند؟
یا اینکه چرا آرایش آراء اصولگرایان در تهران تا این اندازه غیرمنتظره است؟ چه افراد یا محافلی رأی اصولگرایان را سازمان میدهند و پایگاه اجتماعی آنها در کدام نقاط تهران است که در روزهای معمول به چشم نمیآید؟ و صدها مورد دیگر از این قبیل پرسشها!