اصغر زارع کهنمویی در یادداشتی تحت عنوان «برگردید» در اعتماد نوشت: من مثل شما ناامیدم. حیف که هیچ رویایی برای فروش ندارم. به جای رویا، نگرانم، من نگران زیستن در متن داستانهای مخوفم. نگاه کوتاه و بدون درنگ به لیستهای انتخاباتی این روزها، کافی است تا بفهمیم خطر بازگشت به تاریخ و سقوط آزاد در جهنم، از رگ گردن به ما نزدیکتر شده است.
هیچ زمانی، در هیچ دوره انتخاباتی (میدانم از این واژه بدتان میآید)، لشکر افراط اینگونه محکم و اینقدر مطمئن صفآرایی نکرده بود. آنها از دل عصبانیت و ناامیدی ما برآمدهاند، آمدهاند تا در نبود ما و در قهر ما، مجلسِ قانونگذار را فتح کنند.
آمدهاند بگویند، چه بپوشید، چه بخورید، چه دارویی مصرف کنید، چه بخوانید، چقدر بزایید، چه ببینید، چه بخواهید و چه باشید. راضی به این هستید؟ راضی به این هستید که برای همه حوزههای خصوصی و عمومی شما قانون تصویب کنند؟ ما پردهای از خیزهای بزرگ آنها برای ساخت جامعه مطلوبشان را دیدهایم. آنها اصحاب صیانتند. تصویب جریمه پوشش شما و همراهانتان در خودروی شخصی خودتان یک از هزار است. میتوانید جریمه بدحجابی را ندهید؟ راستی میدانید این جریمهها را چه کسانی و کی مصوب کردند؟
همانها که در شرایط بیاعتنایی و قهر ما، اکنون پیشاپیش، پیروزی خود را جشن گرفتهاند. آنها دقیقا فردای جنبش مهسا برای پوشش من و شما جریمه تعیین و اجرا کردند. آنها میتوانند و حق دارند، چون ما در اوج عصبانیت، یک تصمیم اشتباه گرفتیم. ما حق امضا را به آنها دادیم.
این دعوت به رای نیست؛ یک التماس مسوولانه و تمامعیار است. من عصبانیت شما را میفهمم. میدانم ناامیدید. میدانم فکر میکنید مجلس دیگر اثرگذار نیست، اما صادقانه میگویم، ما روزهای بسیار نگرانکننده تری را پیش روی کشور داریم. باید دست به انتخابهای بسیار سختی بزنیم. چارهای جز بازی در زمینی که مساعد نمیدانیم، نداریم.
یک اعتقاد انحرافی به خصوص از دوران قاجار که اکثریت مردم بی سواد و مفلوک بودند در بین سواد داران به وجود امد .
سواد داران شامل روحانیت - حاکمان - از فرنگ برگشته ها بودند .
اینها چون سواد داشتند بهتر می توانستند تصمیم بگیرند و بنابراین خود را بالاتر از مردم بی سواد می دیدند و اعتقاد داشتند که چون مردم سواد ندارند نمی توانند برای خودشان تصمیم درست بگیرند پس باید برای مردم تصمیم گیری شود .
باید دانشمندان در قدرت باشند و خود را دانشمند می دانستند .
اما تصمیم گیری برای مردم یعنی سلب حقوق انسانی و حق تعیین سرنوشت و حق اختیار از مردم و سلب حق مالکیت جان و مال مردم
بعضی از افراد از فرهنگ برگشته مانند صادق هدایت و ... شروع کردند به فحش به مردم
اما تقریبا همه حاکمان و همه روحانیت و برخی از فرهنگ برگشته ها از بی سوادی مردم راضی بودند و می توانستند به راحتی و بدون هر اعتراضی هر کاری دلشان بخواهد با بیت المال و جان و مال مردم بکنند .
یعنی ایجاد حالت نوعی ارباب - رعیت
برای همین از دست بوسی و تعریف و تمچید از خودشان توسط مردم خیلی لذت می برند و باعث می شود آن اعتقاد غلط به شدت تقویت شود .
برخی از سوادداران مانند امیر کبیر و شریعتی و بازرگان و مشروطه خواهان و ملی مذهبی ها و مجادین خلق و توده ای ها و اصلاح طلبان و ... هم از سر دلسوزی و کمک به مردم ، وارد این انحراف اعتقادی شدند و برای مردم تصمیم گیری کردند .
اما واقعیت آن است این سنت خداوند است که مردم باید با اختیار خود در دنیا عمل کنند و هیچ کس حق ندارد بدون اجازه و رضایت مردم در زندگی مردم دخالت کند . فقط افراد دزد و شرور و بی حیا بدون رضایت و اجازه مردم در زندگی مردم دخالت می کنند .
سنت و سیره خداوند و انبیای الهی و معصومین اسن بوده است که با به مردم مشورت و اگاهی دهند و بعد مردم با اختیار خود مسیر و تصمیم را انتخاب کنند .
البته این روش که مراعات حقوق انسانی است سخت است و روش حیوانی مبتنی بر زور و تحمیل به مردم راحت تر است . اما نتیجه نهایی با انسانیت اثربخش است نه حیوانیت
عنصر شخصیت حقوقی در فرهنگ مردم و چاچروب ارزشی روحی مردم بسیار بسیار کم رنگ است . بطوریکه اکثریت مردم وقتی در قدرت نیستند به راحتی اجازه تعرض به حقوق خود را می دهند و خود را تحقیر می کنند و وقتی در قدرت قرار می گیرند به راحتی به حقوق دیگران تجاوز می کنند .
متاسفانه فعالان اجتماعی و علمی و رسانه ای به جای تمرکز بر تقویت روحیه حقوقی مردم به مصادیق مشغول شده اند .
یا باید حقوق دانان به میدان بیایند و یا فعالان باید حقوقی حرف بزنند و تحلیل کنند .