فرارو- جنگ غزه را به معنای واقعی کلمه بایستی یکی از بزرگترین تراژدیهای قرن بیست و یکم به حساب آورد. جنگی که نرخ کشتار غیرنظامیان در آن بیشتر از هر جنگ دیگری در قرن بیست و یکم بوده و جلوههای عینی از نسل کشی و پاکسازی قومیتی را به نمایش گذاشته است. در این جنگ، تاکنون بیش از ۲۸ هزار فلسطینی به شهادت رسیده و بیش از ۷۰ هزار تن دیگر نیز مجروح شده اند و البته که هزاران فلسطینی نیز زیر آوارها مدفون و گرفتار هستند و هیچ چشم انداز روشنی برای خارج کردن آنها از این وضعیت مشاهده نمیشود.
به گزارش فرارو؛ در این راستا، باید توجه داشت که جنگ غزه در نوع خود بسیاری از معادلات راهبردی و ژئوپلیتیکی را در منطقه غرب آسیا به هم ریخته و طیف گستردهای از تضادها و تقابلات در سطح منطقه مذکور میان بازیگران منطقهای و فرامنطقهای را سبب شده است. در این میان، ایران از جمله بازیگرانی بوده که به واسطه جایگاه خود در محور مقاومت، به شیوههای مختلف در روند درگیریهای جاری در منطقه غرب آسیا، کنشگری فعال است و بسیاری از تحلیلگران و سیاستمداران غربی نیز معتقدند که تهران را باید یکی از اتاقهای عملیات و فکر اصلی در چهارچوب تحولات جاری دانست.
جنگ غزه تراژدی و رنجی عمیق به مرم فلسطین تحمیل کرده و درگیریهای منطقهای قابل توجهی را نیز ایجاد و تحریک کرده است. در کنار تمام این تلخیها، ۳ فرصت جدید از دلِ سیل قابل ملاحظه بحرانها قابل توجه است:
در روزهای گذشته، شاهد تشدید تحرکات دیپلماتیک اریتره و سودان به عنوان دو کشور مهم آفریقایی جهت توسعه روابط با ایران بوده ایم. از یک سو، اریتره به عنوان یک کشور مهم آفریقایی که مجاور با دریای سرخ است، از اراده جدی خود جهت ارتقا روابط با ایران تا سطح راهبردی خبر داده و تاکید کرده که در این زمینه هیچ محدودیتی را پیش روی خود نمیبیند.
از سوی دیگر، سودان نیز که در دهه ۲۰۰۰ میلادی روابط نزدیکی را با ایران تعریف کرده بود و سپس به سمت عربستان و جریانهای رقیب و مخالف حرکت کرده بود، به تازگی از تمایل جدی خود جهت احیا پیوندها با ایران خبر داده است.
رویدادهایی که هر دو در بحبوحه جنگ غزه رخ داده اند و بایستی آنها را تا حدی، ناشی از تبعات جنگ مذکور و شکل گیری دستور کارهای جدید برای کشورهای منطقه دانست. هر دو تحول مذکور حامل دو پالس معنادار هستند.
اولا، تقویت پیوندهای ایران با اریتره به عنوان کشوری که همراه با یمن، کنترل و تسلط قابل توجهی را بر دریای سرخ و تنگه باب المندب دارد، به این معناست که کشور ما میتواند دامنه قدرت و نفوذ منطقهای خود را به نحو قابل توجهی افزایش دهد.
در کنار این مساله، سودان نیز که در ماههای گذشته روابط خود را با اسرائیل عادی سازی کرده بود، اکنون به واسطه توسعه روابط با ایران، عملا این پروژه را حاشیه نشین میکند و از ظهور روندهای جدیدی در سیاست خارجی خود خبر میدهد. موقعیت راهبردی سودان در قاره آفریقا نیز خود فرصتهای قابل توجهی را در اختیار ایران قرار میدهد تا بتواند از مزایای توسعه روابط با سودان نهایت استفاده را ببرد.
توجه داشته باشیم که در سالهای اخیر امارات و عربستان، سرمایه گذاریهای قابل توجهی را در سودان انجام داده اند و ابراز تمایل جدی سودانیها جهت توسعه روابط با ایران در وضعیت کنونی، نشان میدهد که آنها تا حد زیادی از این دسته از بازیگران نیز ناامید هستند و در زمینه توسعه روابط با ایران، منافع قابل توجهی را میبینند.
نکته دوم اینکه گرایش سودان و اریتره به سمت توسعه روابط با ایران در نوع خود حامل زوال و افول موقعیت هژمونیک آمریکا و قدرتهای غربی در منطقه غرب آسیا و آفریقا نیز است. زوالی که در نوع خود، اوج گیری قدرت بازیگران و کنشگران نوظهوری نظیر ایران را در پی داشته و انتظار میرود در ادامه راه، این روندها ادامهدار باشند و چالشهای جدی را برای رقبای منطقهای و بین المللی کشور ما ایجاد کنند و در عین حال برای ایران، دستاورد ساز باشند.
"مرکز افکار سنجی عربی" به تازگی بر اساس جدیدترین یافتههای نظرسنجی خود که در شماری از کشورهای عرب انجام گرفته به این مساله اشاره کرده که اوج گیری جنگ غزه سبب شده تا روندهای تازهای در جهان عرب و اسلام به ویژه از منظر افکار عمومی آنها شکل بگیرند. در این راستا، این مرکز به طور خاص از گرایش قابل توجه ملتهای عربی به توسعه روابط با طیف قدرتهای شرقی نظیر چین و روسیه اشاره داشته است.
جدای از اینها، این مرکز یک نکته قابل تامل را نیز ذکر کرده و آن این است که میزان محبوبیت ایران و مقام معظم رهبری در مقایسه با شماری از رهبران شناخته شده عربی نظیر محمد بن سلمان و یا محمد بن زاید آل نهیان به نحو قابل توجهی افزایش یافته است. در همین راستا، بسیاری از افکار عمومی عربی، اکنون تا حد زیادی معتقدند که بایستی با زبان زور با اسرائیل مقابله کرد و تفاهم و گفتگو با آن را به هیچ عنوان گزینه مطلوبی ارزیابی نمیکنند.
مرکز افکار سنجی عربی پیشتر در نظرسنجی دیگری به این مساله اشاره داشت که اغلب افکار عمومی در جهان عرب، حس مثبت بیشتری را در قیاس با گذشته نسبت به جنبش حماس و جریان مقاومت فلسطین دارند. مسائلی که همه حاکی از این هستند که سطح قطبیگرایی سیاسی و اجتماعی در جهان عرب به نقطهای رسیده که اکنون محور حامی تقابل با اسرائیل، از وزن بیشتری برخوردار هستند و درست به همین دلیل نیز موضع ایران و محور مقاومت در رابطه با جنگ غزه را هم ستایش میکنند.
معادلهای که هم در شرایط فعلی و هم در آینده بایستی به دقت از سوی اتاقهای فکر و تصمیمساز در حوزه سیاست خارجی مطالعه شود و بهره برداریهای لازم از آن انجام گیرد.
در نهایت باید گفت که جنگ غزه تا حد زیادی زمینههای مساعدی را جهت خنثی سازی طرح و ابتکارات سیاسی و امنیتی غربی در منطقه غرب آسیا نیز فراهم کرده است. در این زمینه میتوان به ابتکار "توافق ابراهیم" اشاره کرد که عادی سازی روابط کشورهای عربی و اسلامی با رژیم اسرائیل را در دستورکار داشت و پیش از جنگ غزه، زمزمههای مختلفی در مورد قریب الوقوع بودن عادی سازی روابط عربستان سعودی با اسرائیل نیز مطرح میشد. با این حال، جنگ غزه تا حد زیادی دستورکار مذکور را به حاشیه افکند و البته که در وضعیت کنونی، هرگونه تعامل و همکاری حکام و دولتهای عربی با اسرائیل به امری پرهزینه و مملو از چالش برای آنها تبدیل شده است.
حال در این فضا، سیاست خارجی ایران بایستی رویکردی فعال اتخاذ کند و در فضای تضعیف ابتکارهای غربی، فعالانه وارد میدان شده و ابتکارات جدیدی را در سطوح مختلف مطرح کند و منافع کشور در سطح منطقه را چند سطح به پیش برد.
روند تحولات منطقه غرب آسیا به نحوی است که انفعال در قالب آن عین تضعیف منافع ملی کشور ما است و کنشگری فعال، سرنوشت محتوم ایران در برهه زمانی کنونی است. کنشگری و رویکردی که با توجه به زمینههای مساعد منطقهای و بین المللی فعلی، میتواند دستاوردها و منافع قابل توجهی را نصیب کشور کند.
از این رو، اقدامِ مناسب و به موقع، بایستی اولویتِ سیاست خارجی ایران در وضعیت حساس کنونی باشد.