الیاس حضرتی در اعتماد نوشت: طی روزهای اخیر بیانیهای از طرف ۱۱۰ نفر از فرهیختگان، متفکران و اندیشمندان کشور منتشر شد که بازتابهای بسیار وسیعی در فضای عمومی، رسانهها و شبکههای اجتماعی پیدا کرد.
ضمن اینکه بحثهایی را نیز در درون گروههای اصلاحطلب ایجاد کرد. در این میان برخی افراد و جریانات با فحاشی و ادبیات رکیک بهزعم خود تلاش کردند مساله را به حاشیه برانند و موضوع را لوث کنند. جدای از این طیف که اغلب ذیل گروههای فیک، سلطنتطلب و برانداز تعریف میشوند تعداد زیادی از صاحبنظران و فعالان سیاسی نیز به نقد عالمانه بیانیه پرداخته و کلمه به کلمه، سطر به سطر و پاراگراف به پاراگراف متن بیانیه را ارزیابی تحلیلی کردند.
گروهی هم از سر دلسوزی این نوع تحرکات را در حکم انشقاق و انشعاب در درون جریان اصلاحطلبی تفسیر کردند. در کل، گفتوگویی مفصل و مبسوط با محوریت محتوای طرح شده در این بیانیه شکل گرفت. با توجه به مجموعه این واکنشها، لازم است چند نکته را خدمت دلسوزان کشور، علاقهمندان به انقلاب اسلامی و جریان اصلاحات و در کل دلسوزان ایران شرح دهم:
نخست) اصلاحطلبی طیف وسیعی از جامعه ایرانی را دربر میگیرد. اینگونه نیست که یک فرد، یک حزب یا جریان خاصی در آن مدخلیت تام و تمام داشته باشد و سایرین را از ورود به آن منع کند. اصلاحات در واقع یک طیف فکری است که در درون آن از گذشته تا به امروز گفتمانهای گوناگونی شکل گرفته و برای گسترش گفتمان اصلاحات تلاش کردهاند؛ لذا اختلافنظرهای اخیر، برای من موضوع حاد و غیرمترقبهای نبوده و نیست. از قدیم هم در اردوگاه اصلاحطلبی در بزنگاههای گوناگون اختلافنظرهای وسیعی وجود داشت. در مسیر تاریخ شاید تنها برههای که در آن، وحدت نظر قاطعی میان گروههای اصلاحطلب وجود داشت و همه طیفها به اتفاق به یک سمت و جهت حرکت میکردند، سال ۷۶ و انتخاباتی بود که منجر به ریاستجمهوری سید محمد خاتمی و ظهور حماسه ۲ خرداد ۷۶ شد.
در آن ایام چهرههایی مانند مهدی کروبی پاشنهها را کشیده و به استانها و شهرهای مختلف سفر میکردند. با علمای بلاد و افراد تاثیرگذار و مردم دیدار و گفتگو کرده و برای آشنایی ایرانیان با گفتمان اصلاحات تلاش وافری میکردند. در آن زمان که احزاب اصلاحطلب هنوز پا نگرفته بودند، این افراد بانفوذ و معتمد، همچنین نمایندگان مجلس، اساتید، دانشجویان، نویسندگان، روزنامهنگاران، هنرمندان و... ب ودند که توانستند اجماعی را میان مردم شکل دهند. پس از این دوران همواره تفاوتها و تکثر دیدگاههایی میان طیفهای مختلف اصلاحطلب وجود داشت.
۲) تجلی بارز این نوع تفاوتها را میتوان در اختلافات اعضای شورای دور اول و سپس در انتخابات شوراهای اسلامی دور دوم مشاهده کرد. در آن زمان، اکثر احزاب اصلاحطلب کاندیداهای خودشان را معرفی کردند، چهرههایی، چون ابراهیم اصغرزاده، مرحوم راهچمنی و گروههای مرتبط با ملی مذهبی و نهضت آزادی و... هر کدام از لیست مورد نظر خود دفاع کرده و مردم را تشویق به رای دادن به لیستشان میکردند.
بنابراین نخستین نمادهای تفاوت و اختلافنظر در انتخابات شورای اول اسلامی شهرها و سپس در شورای دوم که تعدد لیستها شکل عجیبی به خود گرفت، نمایان شد. با عبور از این دوران، در انتخابات ریاستجمهوری نهم در سال ۸۴ نیز این تفاوتها و تکثر دیدگاهها بحرانیتر شد. هر جریان سیاسی که برای خود چارچوب، ادبیات، گفتمان و اهدافی تعریف کرده بود، جدا از اینکه ذیل پرچم اصلاحات فعالیت میکرد، رویکرد مورد نظر خود را نیز در انتخابات پیگیری میکرد.
گروهی از احزاب و جریانات اصلاحطلب مهدی کروبی را به عنوان کاندیدا معرفی کردند، طیف دیگری مصطفی معین را به عنوان کاندیدا معرفی کردند و جماعت دیگری نیز آیتالله هاشمیرفسنجانی را به عنوان نامزد اصلح خود معرفی کردند. این ۳ جریان اصلی به موازات هم در انتخابات ۸۴ حضور پیدا کرده و برای پیروزی تلاش کردند. تنها نقطه اشتراک هر ۳ جریان مخالفت با محمود احمدینژاد بود. البته این تکثر جزو اشتباهات استراتژیک جریان اصلاحات بود، اما واقعیتی بود که سر برآورد و خود را نمایان کرد.
۳) این روند در سال ۸۸ هم ادامه داشت. گروههای اصلاحطلب در آوردگاه انتخابات ریاستجمهوری ۲ نامزد داشتند؛ تعدادی از اصلاحطلبان در ستاد مهندس میرحسین موسوی و گروه دیگری هم در ستاد مهدی کروبی فعالیت میکردند. این روند در داخل مجلس ششم هم تکرار شد.
فراکسیون حزب همبستگی را ما داشتیم و فراکسیون حزب مشارکت را عده دیگری از دوستان داشتند؛ حتی فراکسیون مجاهدین انقلاب اسلامی و مجمع روحانیون هم ذیل جبهه دوم خرداد نشستهای فصلی برگزار میکردند. بنابراین این تفاوتها و تنوعها، موضوع تازهای نبوده و مسبوق به سابقه است. با این توضیحات لازم است، بحثی ذیل عنوان «ضرورت پذیرش تعدد گفتمانی در درون اردوگاه اصلاحطلبان» شکل بگیرد و در خصوص آن بحث و تبادل نظر شود. با توجه به تجارب گذشته لازم است واقعیت تعدد گفتمانی با ۳ شرط مدیریت شود.
نخست) رهبری کلان سید محمد خاتمی باید توسط تمام گفتمانهای اصلاحطلب پذیرفته شود.
دوم) احزاب، گروهها و جریانات اصلاحطلب اقدام به تخریب یکدیگر نکنند. بحثهای عالمانهای که توسط برخی افراد و جریانات پیگیری میشود باید تداوم یابد. توقع افکار عمومی از گفتمان اصلاحات بحثهای عالمانه و مباحث فاخر و دیدگاههای معقول است، نه فحاشی و تمسخر و حاشیهسازی.
سوم) ائتلاف عنداللزوم و در مقاطع ضروری میتواند در دستور کار قرار گیرد. در برهههایی که امکان ائتلاف میان طیفهای مختلف در برابر یک جریان خطرناک، افراطی، تمامیتخواه و... وجود دارد، میتوان از آن برای تحقق منافع ملی بهره برد.
بنابراین همه فعالان سیاسی باید خودشان را آماده کنند تا در راستای منافع ملی و ضرورتهای کشور، کنشگری فعالی در رخدادها و مسائل کشور داشته باشند. اتخاذ مواضع خشک و غیرقابل انعطاف، باعث ایجاد رکود در گفتمان اصلاحات شده و ظرفیتهای این جریان را در مسیر اتلاف قرار میدهد. آنچه میتواند اصلاحطلبان را ماندگار کرده و به آنها مانایی بخشد، برخورد منطقی و پذیرش واقعیتهای موجود است. در درون جبهه اصلاحات، گفتمانها و نظرات مختلفی وجود دارند که این گروهها ذیل ۳ اصل یاد شده میتوانند تبادل نظر داشته باشند، همکاری کنند یا بر اساس برداشت و تفسیر و تحلیل خود اقداماتی را برنامهریزی کنند.
این گونه نیست که یک فرد، یک حزب یا جریان خاصی در آن مدخلیت تام و تمام داشته باشد و سایرین را از ورود به آن منع کند.
نخستین نمادهای تفاوت و اختلاف نظر میان اصلاح طلبان در انتخابات شورای اول اسلامی شهرها و سپس در شورای دوم که تعدد لیستها شکل عجیبی به خود گرفت، نمایان شد.
لازم است بحثی ذیل عنوان «ضرورت پذیرش تعدد گفتمانی در درون اردوگاه اصلاح طلبان» شکل بگیرد.
اتخاذ مواضع خشک و غیر قابل انعطاف، باعث ایجاد رکود در گفتمان اصلاحات شده و ظرفیتهای این جریان را در مسیر اتلاف قرار میدهد.