فرارو- دالیا داسا کایه، مدیر مرکز سیاستگذاری عمومی خاورمیانه در اندیشکده رند است. این چهره دانشگاهی امریکایی از سال ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۳ میلادی استادیار علوم سیاسی و امور بین الملل در دانشگاه جورج واشنگتن بود. او استاد مدعو در دانشگاه آمستردام و پژوهشگر مدعو در موسسه روابط بینالملل هلند بود. او عضو امور بینالملل در وزارت خارجه هلند به نمایندگی از شورای روابط خارجی بود. او هم چنین عضو مطالعات سیاست خارجی در موسسه بروکینگز بوده است. او مخالف اقدام نظامی علیه ایران است و در سال ۲۰۱۲ میلادی عقیده داشت که بمباران تاسیسات هستهای ایران از سوی اسرائیل ایده خطرناکی است. او پیشتر مشاور وزارت خارجه هلند بوده است.
به گزارش فرارو به نقل از فارین افرز، در هفتههای ابتدایی سال ۲۰۲۴ میلادی زمانی که جنگ فاجعه بار در نوار غزه به شکلی گستردهتر در منطقه شعله ور شد به نظر میرسید که ثبات خاورمیانه بار دیگر در مرکز دستور کار سیاست خارجی ایالات متحده باشد. در روزهای ابتدایی پس از حملات حماس در ۷ اکتبر دولت بایدن دو گروه ناو هواپیمابر و یک زیردریایی هستهای را به خاورمیانه منتقل کرد، در حالی که مقامهای ارشد ایالات متحده از جمله جو بایدن رئیس جمهور امریکا سفرهای منطقهای را آغاز کردند. سپس با دشوار شدن مهار درگیری ایالات متحده فراتر رفت. در اوایل نوامبر در پاسخ به حملات گروههای مورد حمایت ایران به پرسنل نظامی ایالات متحده در عراق و سوریه ایالات متحده حملاتی را به سایتهای تسلیحاتی در سوریه انجام داد که گفته میشود توسط مستشاران ایرانی مورد استفاده قرار میگرفت.
در اواسط ژانویه پس از چندین هفته حمله انجام شده توسط انصارالله به کشتیهای تجاری در دریای سرخ امریکا به همراه بریتانیا مجموعه حملاتی را به پایگاههای آن گروه در یمن آغاز کردند. شرط بندی بر روی تخصیص منابع بزرگ دیپلماتیک و امنیتی ایالات متحده برای خاورمیانه در درازمدت غیرعاقلانه خواهد بود. از مدتها پیش از حمله حماس به اسرائیل در تاریخ ۷ اکتبر دولتهای متوالی ایالات متحده قصد خود را برای دور شدن از منطقه و توجه بیشتر به چین در حال رشد نشان داده بودند. دولت بایدن هم چنین با جنگ روسیه در اوکراین مخالفت کرده و امکان نقش آفرینی در خاورمیانه را محدودتر ساخته است.
مقامهای آمریکایی تا سال ۲۰۲۳ میلادی تا حد زیادی از توافق هستهای احیا شده با ایران دست کشیدند و در عوض به دنبال دستیابی به ترتیبات غیر رسمی کاهش تنش با همتایان ایرانی خود بودند. همزمان دولت بایدن در تلاش برای برداشتن بخشی از بار امنیتی از روی دوش خود، ظرفیت نظامی شرکای منطقهای امریکا مانند عربستان سعودی را تقویت میکرد. بایدن تلاش برای دستیابی توافق به منظور عادی سازی رابطه اسرائیل و عربستان سعودی را در اولویت قرار داد. در پیگیری این توافق ایالات متحده مایل بود مشوقهای قابل توجهی را به هر دو طرف ارائه دهد در حالی که عمدتا مسئله فلسطین را نادیده میگرفت.
رخداد ۷ اکتبر این رویکرد را تغییر داد و بر محوریت موضوع فلسطین تاکید کرد و ایالات متحده را مجبور به تعامل نظامی مستقیمتر ساخت. با این وجود، جنگ در غزه به تغییرات قابل توجهی در جهت گیری سیاست اساسی واشنگتن منجر نشده است. علیرغم مخالفت اسرائیل با ایجاد کشوری جداگانه برای فلسطینیان که سعودیها آن را به عنوان پیش شرط هرگونه توافقی قرار داده اند دولت بایدن کماکان بر ریاض به منظور عادی سازی رابطه با اسرائیل فشار اعمال میکند و بعید به نظر میرسد که مقامهای ایالات متحده به تلاش خود برای جدا کردن ایالات متحده از درگیریهای خاورمیانه پایان دهند.
در هر صورت، پویایی پیچیدهتر جنگ ممکن است به تمایل کمتر ایالات متحده برای مشارکت در منطقه منجر شود. افزایش تعهدات در خاورمیانه نیز احتمالا راهبردی برنده برای هیچ یک از احزاب سیاسی آمریکایی در سال سرنوشتساز انتخاباتی خواهد بود.
البته آمریکا به حضور خود در خاورمیانه ادامه خواهد داد، اما انتظار برای این که ایالات متحده در مدیریت موثر غزه و ایجاد صلح پایدار در خاورمیانه پیشگام شود مانند انتظار برای گودو است: پویاییهای کنونی منطقهای و جهانی به سادگی ایفای نقش مسلط را برای واشنگتن دشوار میسازد. این بدان معنا نیست که دیگر قدرتهای جهانی جایگزین ایالات متحده خواهند شد. نه رهبران اروپایی و نه رهبران چینی علاقه یا ظرفیت زیادی برای تصدی آن جایگاه حتی در شرایط کاهش نفوذ امریکا از خود نشان نداده اند.
با توجه به این واقعیت در حال ظهور قدرتهای منطقهای به ویژه همسایگان عربی بلافصل اسرائیل یعنی مصر و اردن به همراه قطر، عربستان سعودی، ترکیه و امارات متحده عربی که از زمان شروع جنگ در حال هماهنگی بوده اند درک کرده اند که نیاز فوری به گام برداشتن و تعریف یک راه جمعی رو به جلو وجود دارد. یافتن زمینه مشترک همکاری پس از حملات حماس در تاریخ ۷ اکتبر و کارزار ویرانگر اسرائیل در غزه بسیار دشوار خواهد بود. هر چه جنگ بیشتر ادامه یابد خطر در هم شکستنهای گستردهتر در سراسر خاورمیانه بیشتر میشود. با این وجود، در سالهای قبل از جنگ غزه کشورهای عربی و غیر عربی وجود ظرفیتها و اشکال جدیدی از همکاری را از خود نشان دادند که به بازنگری عمده روابط در سراسر منطقه منجر شد. حتی پس از گذشت چندین ماه از جنگ اخیر غزه بسیاری از آن پیوندها دست نخورده باقی مانده اند.
اکنون پیش از آن که آن روند معکوس شود دولتها باید گردهم آیند تا سازوکارهای پایداری برای پیشگیری از درگیری و در نهایت برای برقراری صلح ایجاد کنند. از همه مهمتر آن که قدرتهای منطقهای باید از یک روند سیاسی معنادار بین اسرائیلیها و فلسطینیها حمایت کنند. با این وجود، آنان هم چنین باید گامهای قاطعی برای جلوگیری از تکرار چنین فاجعهای بردارند. به ویژه آنان باید به دنبال ایجاد ترتیبات امنیتی منطقهای جدید و قویتر باشند که بتواند با یا بدون رهبری ایالات متحده ثبات ایجاد کند.
اکنون زمان آن است که خاورمیانه یک مجمع دائمی برای امنیت منطقهای داشته باشد که یک مکان دائمی برای گفتگو بین قدرتهای خود ایجاد کند. به دست آوردن فرصت از تراژدی نیازمند کار سخت و تعهد در بالاترین سطوح سیاسی است. با این وجود، هر اندازه هم که این دیدگاه امروز بعید به نظر برسد این ظرفیت بالقوه برای رهبران خاورمیانه وجود دارد که مارپیچ خشونت را متوقف کنند و منطقه را به سمتی مثبتتر حرکت دهند.
واکنش سریع دیپلماتیک و نظامی دولت بایدن و تمایل آن برای استفاده از زور علیه گروههای همسو با ایران نشان داده که منطقه بار دیگر در مرکز نگرانیهای امنیت ملی ایالات متحده قرار دارد. در واقع، از نظر قدرت نظامی ایالات متحده هرگز منطقه را ترک نکرد. در زمان حملات ۷ اکتبر دهها هزار نیروی آمریکایی از مدتها پیش در منطقه مستقر بودند و واشنگتن هم چنان به حفظ پایگاههای نظامی قابل توجه خود در بحرین و قطر ادامه میدهد و هم چنین نیروهای نظامی خود را البته در سطحی کوچکتر در سوریه و عراق حفظ خواهد کرد.
با این وجود، فعالیت نظامی و دیپلماتیک ایالات متحده از ۷ اکتبر تاکنون باعث ایجاد اعتماد نشده است. در یکی از نگران کنندهترین نقطهها درگیری اسرائیل با حزب الله در مرز لبنان واشنگتن نتوانسته از افزایش خشونتها در هر دو طرف منازعه جلوگیری کند. حزب الله تاکنون از خروج نیروهای خود از مرزها در ازای مشوقهای اقتصادی امتناع ورزیده و اسرائیل که پیشتر یکی از مقامهای ارشد حماس را در بیروت ترور کرده نشان داده که زمان برای دیپلماسی در حال اتمام است.
در همین حال، ایالات متحده برای مهار فشار نظامی نیروهای نیابتی ایران در عراق، سوریه و یمن تلاش کرده است. از زمان آغاز جنگ نیروهای آمریکایی در عراق و سوریه با بیش از ۱۵۰ حمله از سوی آن گروهها مواجه شده اند و علیرغم مجموعهای از حملات تلافی جویانه توسط ایالات متحده و بریتانیا واشنگتن نتوانسته به حملات موشکی و پهپادی بی امان انصارالله در دریای سرخ پایان دهد.
با کاهش اهرم نظامی واشنگتن بازوی دیپلماتیک آن کشور نیز ضعیف شده است. سفرهای مستمر مقامهای ارشد دولت بایدن به منطقه به جای نشان دادن عزم محکم نشانهای از آن بوده که امریکا تا چه اندازه قدرت تاثیرگذاری کمی دارد. در این باره میتوانیم به مورد حمله اسرائیل به غزه نگاه کنیم. در ابتدای جنگ یکی از معدود دستاوردهای آشکار دولت بایدن توقف یک هفتهای نبرد در اواخر نوامبر بود که به آزادی بیش از ۱۰۰ گروگان اسرائیلی و خارجی و ارسال اندک کمکهای بشردوستانه به غزه منجر شد. با این وجود، حتی در آن مورد نیز میانجیگری قطر و مصر بسیار مهم بود. به غیر از آن تلاش ایالات متحده تمایلی به درخواست آتش بس نداشته و دیپلماسی عمومی دولت بایدن عمدتا به تلاشهای لفظی برای مهار بدترین انگیزههای بنیامین نتانیاهو بسنده کرده است.
هر زمان که مقامهای آمریکایی به طور علنی در مورد نیاز به راه حل دو کشور به عنوان بخشی از یک پیمان عادی سازی بزرگتر رابطه اسرائیل با عربستان سعودی صحبت کردند نتانیاهو صریحا این احتمال را رد کرد و تاکید نمود که اسرائیل باید کنترل امنیتی کامل مناطق فلسطینی را در دست داشته باشد. در همین حال، حمایت دولت بایدن با حمایت از اسرائیل در جنگ غزه و عدم همدلی با رنج فلسطین موانع قابل توجهی را برای جلب حمایت منطقهای ایجاد کرده چه رسد به جلب نظر فلسطینیان برای هر طرحی به رهبری آمریکا.
ایالات متحده به دلیل داشتن داراییهای نظامی و روابط بی نظیرش با اسرائیل هم چنان یک بازیگر اصلی در منطقه خواهد بود. با این وجود، هرگونه انتظاری مبنی بر این که واشنگتن بتواند به یک معامله بزرگ دست یابد که قادر باشد به طور قطعی به درگیری اسرائیل و فلسطین پایان دهد دور از واقعیت امروز خاورمیانه است. در پایان، به احتمال زیاد پیشرفتهای دیپلماتیک بزرگ از خود منطقه حاصل میشود و به آن بستگی دارد.
پیامدهای کاهش نفوذ واشنگتن در خاورمیانه به درگیری کنونی محدود نشده است. با کاهش تعامل ایالات متحده در منطقه در سالهای منتهی به رخداد ۷ اکتبر قدرتهای بزرگ منطقهای به طور پیوسته تلاشهای خود را برای شکل دادن و تنظیم ترتیبات امنیتی افزایش دادند که از جمله آنها میتوان به احیای روابط دو جانبه ایران و امارات در سال ۲۰۱۹ میلادی و احیای روابط ایران و عربستان سعودی در مارس ۲۰۲۳ میلادی اشاره کرد.
در همین حال، در سال ۲۰۲۱ میلادی بحرین، مصر، عربستان سعودی و امارات به محاصره سه و نیم ساله قطر پایان دادند که انگیزه اصلی آن حمایت قطر از گروههای اخوان المسلمین، روابط نزدیک این کشور با ایران و ترکیه و شبکه خبری الجزیره بود.
تقریبا در همان زمان امارات و عربستان سعودی با ترکیه آشتی کردند. سعودیها و اماراتیها با از سرگیری روابط با آنکارا درها را به روی سرمایه گذاری حیاتی خلیج فارس در اقتصاد در حال تقلای ترکیه باز کردند. هم چنین، در ماه مه ۲۰۲۳ میلادی رهبران دولتهای عربی از "بشار اسد" رئیس جمهور سوریه دعوت کردند تا به اتحادیه عرب بازگردد که نشان دهنده پایان بیش از یک دهه انزوای سوریه در طول جنگ داخلی در آن کشور بود.
با این وجود، مسئله فلسطین به طور آشکار در توافقهای عادی سازی عمدتا کنار گذاشته شد. اکنون با ویرانی غزه هرگونه پیشرفت بیشتر مشروط به پایان دادن به جنگ نیست بلکه به ساختن یک طرح قابل اجرا برای ایجاد یک کشور فلسطینی نیز بستگی دارد.
تا کنون صف بندیهای نوظهور به طور شگفت آوری دوام داشته اند. به نظر میرسد جنگ غزه به جای اینکه روابط ایران و عربستان سعودی را از مسیر خارج سازد آن را تقویت کرده است. در نوامبر ۲۰۲۳ میلادی ابراهیم رئیسی رئیس جمهور ایران در نشست مشترک نادر اتحادیه عرب و سازمان همکاری اسلامی به میزبانی محمد بن سلمان ولیعهد عربستان سعودی در ریاض شرکت کرد و یک ماه بعد از آن رهبران ایران و عربستان مجددا در پکن با یکدیگر دیدار داشتند.
در همین حال، روابط دیپلماتیک بین اسرائیل و شرکایش در توافق ابراهیم تاکنون برقرار بوده است. امارات به صراحت اعلام کرده که گفتگو با دولت اسرائیل را حتی در بحران کنونی راهی مهم برای پیشرفت در یافتن حل و فصل سیاسی برای منازعه اسرائیل و فلسطین میداند. اگرچه پارلمان بحرین حمله مداوم به غزه را محکوم کرده آن کشور به طور رسمی روابط خود را با اسرائیل قطع نکرده است. برای هر دو کشور عربی عادی سازی روابط صرفا به منزله تقویت پیوندهای اقتصادی با اسرائیل نیست بلکه به معنای تقویت روابط استراتژیک با ایالات متحده است.
در حال حاضر نشانههایی وجود دارد که نشان میدهند رهبران خاورمیانه به دنبال فراتر رفتن از اختلافات هستند. برای مثال، ایران برای مدیریت فشار فزاینده اقتصادی اولویت جدیدی را برای روابط تجاری نه تنها با کشورهای عربی خلیج فارس بلکه با عراق، ترکیه و کشورهای آسیای مرکزی و هم چنین چین و روسیه قائل شده است. با این وجود، از آنجایی که در غیاب آتش بس غزه حملات تند و تیز در سراسر منطقه افزایش مییابد محاسبات ایران میتواند کاملا تغییر کند.
درگیری و سرریز منطقهای آن یادآور این است که اگرچه مناقشه اسرائیل و فلسطین تنها علت آن نیست، اما تا زمانی که ادامه داشته باشد ثبات منطقهای در معرض خطر دائمی خواهد بود و دولتهای منطقه به طور فزایندهای آگاه هستند که نمیتوانند به تنهایی به ایالات متحده تکیه کنند تا یک روند صلح پایدار را برای آنان فراهم سازد.
در میان واقعیتهای دشواری که جنگ غزه برملا ساخته یکی از واضحترین آنها ممکن است محدودیتهای قدرت آمریکا باشد. بعید به نظر میرسد که ایالات متحده رهبری قاطع یا اهرم مورد نیاز برای پیشبرد یک توافق پایدار اسرائیلی - فلسطینی را فراهم کند. این بر عهده رهبران و دیپلماتهای خاورمیانه خواهد بود که مسئولیت را بر عهده بگیرند. جنگ با جلب توجه و انرژی دیپلماتیک منطقه فرصت نادری را برای اشکال جدیدی از رهبری همراه با همکاری فراهم کرده است.
یک مجمع امنیت منطقهای به تنهایی نمیتواند صلح خاورمیانه را تامین کند و هیچ ابتکار عمل واحدی نمیتواند این کار را انجام دهد و بدون حکمرانیِ پاسخگو، ثبات واقعی درازمدت گریزان باقی خواهد ماند. هم چنین سازمانی مانند آن قرار نیست جایگزین تمام موازنه قدرت رقابتی شود که از دیرباز نشانه بارز حکمرانی در خاورمیانه بوده است. حتی در آسیا و اروپا نیز ترتیبات همکاری جایگزین رقابتهای استراتژیک ملی نشده یا نتوانسته از رویارویی نظامی جلوگیری کند همان طور که جنگ در اوکراین این موضوع را نشان داد.
خاورمیانه با لحظهای از حساب و کتاب مواجه است اگر بر اثر خونریزی وحشتناک غزه فلج شود میتواند بیشتر به بحران و درگیری فرو رود یا بالعکس میتواند شروع به ساختن آیندهای متفاوت کند.