حتما بارها کودکانی را دیده اید که در کوچه و خیابان پوست والدین بی نوا را کنده اند! از رنگ و لعاب پشت ویترین، داخل مغازهها و فروشگاههای کوچک و بزرگ گرفته تا کنج خانه و برای به دست آوردن سادهترین خواستهها غر میزنند و نق نق میکنند. کارشناس و پزشک مشاور درباره راهکارهای مواجه با این کودکان میگوید.
به گزارش فارس، مثل همیشه نگرانی به سراغش آمد و همه وجودش را فراگرفت. نه اینکه اتفاق تازهای باشد، ولی برای رفع مشکل و چه بسا خطر بی آبرویی جلوی مردم مدتها بود مسیرش را عوض کرده بود تا چشم سحر کوچولو به عروسکهای ریز و درشت پشت ویترین نخورد. آخر هر بار که از کنار مغازه پر زرق و برق آقا رحمت رد میشدند همین آش بود و همین کاسه. اما آن روز با بقیه روزها فرق داشت. همراهی یک دوست، مادر را مجبور کرد که برخلاف میلش ازمسیر پر خطربگذرد! در چشم برهم زدنی عروسک هامثل آهنربا سحر را پشت ویترین مغازه آقا رحمت کشیدند. «مامان! مامان! بیا... و کم کم طنین وحشتناک صدای گریه و جیغ، پا کوبیدنها و چشمتان روز بد نبیند، هر چه از بد و بیراههای کودکانه همراه با مشتهای بی توان یک دختربچه ۳سال و نیمه که نصیب مادر بی نوا میشود. آنقدر که دنیا روی سرش خراب میشود و دلش میخواهد زمین دهان باز کند و او را درمقابل نگاههای حیران و بهت زده اطرافیان ببلعد...
بدون اغراق شاید تصور این صحنهها برای اکثریت قریب به اتفاق مادران دشوار نباشد. چراکه ممکن است بارهاو بارها در مکانها و شرایط مختلف آن راتجربه کرده باشند. اما آنچه حائز اهمیت و توجه است نحوه مواجهه با این رویداد تکرارپذیر است که بدون شک به کار بستن آن میتواند تداعی این رفتارها را تبدیل به یک خاطره شیرین کند. «پهلوان نشان» روانشناس کودک و نوجوان و روان درمانگر کودک، درخصوص این رفتارهای کودکانه ونحوه مواجهه والدین توضیح میدهد:
نق زدنها و غرغر کردنهای بچهها از ۲ سالگی شروع میشود و میتواند تا ۴ الی ۴/۵ سال به اوج خودش برسد. اما عاملی که تعیین میکند این رفتارهای کودک بعد از این هم ادامه داشته باشد یا نه، بستگی به نحوه مواجهه والدین با غر زدنهای کودک و مدیریت کردن او دارد. بهطور مثال بچهای که با مادر و پدر به خرید میرود و در آنجا طیف وسیعی از اسباببازیها و یا خوراکیها را میبیند شروع به ناله و گریه کردن میکند و حتی میتواند به ناسزا گفتن هم برسد و با پا کوبیدن توجه همه را جلب کند. او به مادر میگوید من همین الان این خوراکی یا اسباببازی را میخواهم و طبیعتاً مادر وقتیکه نگاه میکند و میبیند اطرافیان مشغول مشاهده او و فرزندش هستند دچار شرمندگی میشود.
مدیریت صحیح والدین به جای دستپاچگی و احساس شرمندگی، در کنترل شرایط پیش آمده توسط کودک تأثیر بسزایی دارد
البته این نوع برخورد و به عبارتی غر زدنها یک جورهایی وجه مشترک بین همه بچهها در این سنوسال است و ما میتوانیم آن را طبیعی و متناسب و مقتضی با سنوسال آنها بدانیم، اما به گفته کارشناس، وقتیاین اتفاق میافتد، اینکه تا کجا ادامهدار باشد بستگی به نوع واکنش والدین دارد و اگر پدر یا مادر بخواهند تسلیم شوند و خواسته بچه را اجابت کنند این برای فرزندشان یک عادت میشود. یعنی کودک از این به بعد یاد میگیرد زمانیکه میخواهد به خواسته خود برسد از این جنس رفتارها استفاده کند. بر طبق صحبتهای این روانشناس کودک، درواقع به بچه فرمولی داده میشود که هر موقع چیزی را از پدر و مادر بخواهد غرغر کند، نق بزند، پدر و مادر هم کلافه شوند، سردرد بگیرند، عصبی بشوند و درنتیجه خواستهاش را اجابت کند.
تصور کنید کودکی مشغول کشیدن نقاشی است، اما وقتیکه ما به او توجه نشان نمیدهیم بلند میشود، راه میرود و حتی ممکن است به طور اتفاقی پای او به یک لیوان برخورد کند و لیوان بشکند. والدین در اثر این اتفاق شروع به دعوا کردن او میکنند. طبیعتاً کودک متوجه میشود که اگر بخواهد توجهی را دریافت کند ولو به شکل منفی، میتواند یک چیزی را بشکند و درواقع در آنجا هم یک رفتار را تقویت میکنیم که ممکن است عادت گونه بشود، زیرا من به کودک نشان میدهم که اگر تو یک ذره میزان قشقرقها و رفتارهای بد خود را بیشتر کنی، مثلا داد و جیغ بزنی من درنهایت تسلیم میشوم.
گاهی رفتار پدر خیلی نرم و از روی مهربانی است و مادر سختگیریهایی دارد. در خانهای هم ممکن است مادر خیلی مهربان باشد و پدر سختگیری بیشتری داشته باشد. در واقع بعضی وقتها میبینیم که یک عدم هماهنگی در خانه وجود دارد مثلاً ممکن است مادرها معمولاً تسلیم نشوند، اما پدرها راحتتر تسلیم خواستههای فرزندان بشوند.
این دو نفر چطور میتوانند به یک هماهنگی برسند؟ چون اگر این هماهنگی وجود نداشته باشد فرزند میداند که مثلاً برای فلان کار باید پیش پدر برود و یا فلان کارش را مادر راه میاندازد. «پهلوان نشان» معتقد است در صورت وجود چنین چنین شرایطی بچه یارکشی میکند. درواقع اگر پدر و مادر انتظارات او را در فضای فرزندپروری خود برآورده نکنند و با هم گفتگو نداشته باشند این اتفاق میافتد و گاهی بچهها با کلامشان به اصطلاح دستکاری میکنند! مثلاً وقتی پدر برایشان چیزی میخرد در جبران کمتر کردن گریه و قشقرق میگویند: «تو قهرمان زندگی منی.» و پدر با شنیدن این حرف [قند توی دلش آب میشود]و یا به مامان میگوید من از تو متنفرم! و مادر برای جبران این حس بیکفایتی ممکن است تسلیم بشود. اینها کلماتی هستند که باید از آنها عبور کنیم. یعنی اتفاقاً بچهها ممکن است خیلی هوشمندانه از آنها استفاده کنند، ولی در واقع دارند با آنها ما را دستکاری میکنند.
گاهی ممکن است تن صدای بچهها مقداری اعصاب آدمها را دچار چالش کند. در اینجا یک سوال مطرح است که اگر بچه من درخواستی دارد چرا با ناله مطرح میکند؟! مثلاً بعضی بچهها حتی وقتی [چیزهای ساده]را هم میخواهند از پدر یا مادر بگیرند آن را با ناله بیان میکنند. آنچه باید بدانیم این است که خیلی وقتها بچهها تمایز بین صدای معمول و صدای ناله کردن را نمیدانند، پس اینجا وظیفه ماست که با ضبط و پخش کردن صداهای مختلف تمایز این صداها را به آنها آموزش بدهیم. مثلاً وقتی کودک مشغول ناله کردن است دستها را روی گوشها بگذاریم و به او بگوییم من خیلی دوست دارم بشنوم چه میگویی، ولی متأسفانه گوشم به شنیدن صداهای عادی عادت کرده است.
نکته قابل توجه این است که باید ببینیم بچهها چه وقت مشغول غر زدن هستند. بعضی وقتها اوایل صبح که میخواهند به مدرسه بروند و یا آخر شب موقع خواب غر و نق میزنند یا وقتیکه به آنها میگوییم تلویزیون نبین و برو سر درس و مشقت! در واقع کاری را که به او میگوییم انجام بده یا نده، برای او لذت برابری ندارد پس انجام آن را دوست ندارد یا خیلی وقتها به او میگوییم این کار را نکن، اما در ازای آن نمیگوییم چه کاری را انجام بده. این میتواند برای بچهها ابهام داشته باشد.
نکته دیگری که وجود دارد این است که مشاهده میکنیم در بچههایی که طبع حساستری دارند و یا تجربه اضطراب و پرخاش دارند و آستانه تحملشان پایینتر است بیشتر اهل نق زدن هستند. یعنی چیزی که بچههای غرغرو ندارند صبر و توانایی به تعویق انداختن ارضاء نیاز است و این یک مسئله تکاملی است و زمان میبرد. اینطور رفتارها قابل اصلاح شدن است، اما صبوری زیاد خانواده را میطلبد و اینکه به این نکته توجه داشته باشند که فرزندشان از خستگی زیاد نق میزند، یا استفاده از صدای درست برای ابراز خواسته اش را بلد نیست و یا اصلاً آیا در گذشته احساس زیربنایی او تقویت شده است یا نه؟ مثلاً وقتی کودکی میخواهد به مدرسه برود اضطراب جدایی دارد و غر زدن او بهدلیل این اضطراب جدایی است، اما والدین بدون توجه به این زیربناها به کودک برچسب میزنند که «تو خیلی نقنقو هستی و تو مدام اعصاب مرا خرد میکنی!» اگرهم درنهایت تسلیم شود، [رفتاری که به او کمک کند صورت نمیگیرد]به طور مثال لیوان شیرکاکائو را روی میز میکوبند که حالا بیا این را بخور و صبحانهات را نخور تا به تو بگویم با نخوردن صبحانه چه اتفاقی برای تو میافتد! خب اینجا هیچ اتفاقی در جهت نقنق کردن و بهانهجویی کودک نمیافتد بنابراین خیلی وقتها احساس زیربنایی و پاسخی که ما در مواجهه با رفتار او میدهیم میتواند کمککننده باشد.
خیلی وقتها قشقرقها میتواند در محیط عمومی صورت بگیرد. باید برای موقعیتهایی که از قبل میدانیم احتمالا کودکمان در آن به مرحله نق و غر زدن میرسد برنامهریزی خاصی داشته باشیم. مثلاً میدانیم که اگر به منزل یکی از اقوام برویم ده دقیقهای که بگذرد بهانهگیریهای او آغاز میشود. چون یا خسته میشود، زیرا جمع افراد بزرگ هستند و او همبازی ندارد یا بازیهای دیگر برایش تکراری شده است. پس والدین باید از قبل موقعیتهایی را که دیده اند کودکشان در آن نق میزند شناسایی کرده باشند و برای آن یک پلان یا برنامهریزی خاص در نظر بگیرند. مثلاً میخواهند به فروشگاه بروند. مادر یا پدر میدانند که اگر چشم کودک به ویترین اسباببازیها بیفتد احتمالا یک قشقرق در پیش خواهند داشت بنابراین از قبل باید انتظارات و پیامدهای نقض انتظار را به کودک بیان کنند. به طور مثال به او بگویند ما امروز به فروشگاه اسباببازی میرویم و تو میتوانی یک اسباببازی به ارزش فلان قدر انتخاب کنی، اگر بیشتر از این باشد ما مجبور میشویم فروشگاه را ترک کنیم. یا اگر من را در شرایطی قرار بدهی که احساس بدی را تجربه کنم تا یکی دو ماه آینده از خرید اسباببازی خبری نیست. حالا تصور کنید که به آن فروشگاه اسباببازی فروشی رفتهاید و آن موقعیت اتفاق افتاده است. معمولاً بهدلیل بازخوردهایی که دیگران دارند و رفتارهای اطرافیان که مثلاً میگویند چقدر بچه بیادبی است و یا رو به پدر و مادر برای آنها دلسوزی میکنند و میگویند چقدر زندگی با چنین بچهای سخت است و شما چقدر با این کودک اذیت میشویدو یا اصلاً اگر چیزی هم نگویند همینقدر که ایستادهاند و نگاه میکنند والدین احساس میکنند چقدر بیکفایت اند که نمیتوانند فرزندشان را تربیت کنند. درصورتیکه کودک با یکسری از محرکها مواجه شده و فقط آزمونوخطا را پیش میبرد که اگر من این قشرق را به پا کنم احتمالا به نتیجه میرسم و این اسباببازی را برایم میخرند، چون دفعات قبل هم همینطور بودهاست. یا پیش خودش میگوید مامان یک تهدیدی میکند ما که از اینجا نمیرویم! مثلاً اینجا خانه خاله من است و ما ناهار دعوتیم، بنابراین میداند که چنین تهدیدی عملی نیست و همین باعث تقویت رفتار او میشود.
اگر قرار است کودکی را تنبیه و یا تشویق کنیم باید بلافاصله انجام شود و متناسب با آن موقعیت باشد. مثلاً زمانیکه مادر در خانه میگوید: «بگذار پدرت بیاید، شب به او میگویم!» انتظار کشیدن برای کودک، آنهم درباره تنبیه شدن توسط پدری که میتواند یکی از منابع دلبستگی ایمن او باشد خیلی سخت است، چون بچهها در سن ۲ تا حدود ۴ و ۵ سالگی خیلی صبور نیستند و یا مثل وقتی که به کودک گفته میشود الان این اسباببازی را برای تو نمیخرم و باید صبر کنی!...
صبر نیاز به یک فرایند تکاملی تحولی دارد، اینکه چقدر باید صبر کرد؟ باید در نظر بگیریم به ازای هرسال سن کودک صبر برای او یک دقیقه است. یعنی یک کودک سه ساله ۳ دقیقه میتواند صبر کند. حالا شما فرض کنید به او میگویید صبر کن من بروم کارهایم را انجام بدهم، بعد...! در واقع باید از قبل برای آن زمانیکه کودک قرار است منتظر بماند برنامهای تدارک دیده شود یا باید به شکل موقتی با فاصله زمانی کمتر مفهوم صبر به او آموزش داده شود.
منتها چیزی که مهم است و والدین باید درنظر داشته باشند این است که در مواجهه با قشقرقها به ناله و بهانههای قبل از قشقرق کودک پاسخ ندهند و تسلیم نشوند که این حوصله زیادی میخواهد و [قطعا]به اقتضای اینکه والدین بزرگسالند و معاشرتشان با بزرگسالان است و از آنجا که مختصات بچه متفاوت است و از زاویه دیگری به دنیا نگاه میکند و خواستههایش قطعاً متفاوت است، والدین باید تمرین و تلاش کنند صبری را که او ندارد چند برابر داشته باشند و تا جاییکه میتوانند صبوری به خرج دهند. مسئلهای که در بسیاری از والدین مشاهده میشود این است که میگویند: من دیگر حوصله ندارم! بعد از یک روز سخت کاری یا عجلهای که دارم یا... کودک برایاینکه تربیت درستی پیدا کند نیاز به زمان و حوصله دارد. ما میگوییم شخصیت روانشناختی بچهها تا ۵ سالگی شکل میگیرد و بعد از آن دیگر تکرار است، ولی تربیت یا مقوله پرورش اساساً تا آخر زندگی در جریان است؛ بنابراین مسئلهای که یک فرآیند طولانی میتواند در پیش داشته باشد نیاز به صبر و حوصله بسیار دارد.
_نقنقها نباید تقویت شود و سبک و نحوه برخورد پدر و مادر در مواجهه با این رفتارهای فرزندشان باید یکسان [و بدون اختلاف نظر]باشد.
_از قبل موقعیتهایی را که این نوع رفتارها در آن اتفاق میافتد شناسایی کرده و برای آن برنامه داشته باشند.
_پیامدهای نقض انتظار را که منجر به نقنق کردنها و بهانه گیریهای کودک میشود حتماً برای او مشخص کرده باشند.
حالا اگر در آن موقعیت مثل رستوران یا فروشگاه اسباببازی، آن فعالیت را نقض کند یک نفر از والدین قانون را یادآوری میکند و به او میگوید که تو انتخاب کردی ما سریعتر از اینجا بروی. میتوانند به او فرصت دیگری بدهند که بتواند رفتارش را اصلاح کند و مثلاً به او بگویند یک دقیقه فرصت داری رفتار درست را از خودت نشان بدهی، در این صورت میتوانی بمانی و اسباب بازیات را هم داشته باشی. اما اگر این داستان ادامه پیدا کرد و نق زدنها و غر و لندها برطرف نشد، بایدکودک را از آن فضا خارج کنند.
_توجه والدین به کودکی که نق میزند سبب میشود فرمول بدست آوردن خواستههایش را یاد بگیرد و از آن به بعد همان روال را ادامه بدهد، حتی ممکن است تا آخر عمر! پس پدر و مادر باید سعی کنند کودک را به نوعی سرگرم کنند و یا شرایط انتخابی برای او بگذارند که او انتخاب کند کاری را که درست است انجام بدهد و یا نق بزند و عواقبش را ببیند.
_ زمان و مکان بروز غرغر کردنها و نق زدنها مهم است و والدین باید بدانند که یک احساس زیربنایی باعث آن میشود که معمولاً احساس ناکامی است و با آموزش صداها بهصورت ضبط شده و یا عینی که با گذاشتن دست روی گوش به فرزند نشان داده میشود باید از صدای درست استفاده کند و در این مواقع اگر این کار را انجام داد باید حتماً تشویق بشوند.