سریال "مگه تموم عمر چند تا بهاره" به پایان رسید، کاری از سروش صحت. جنس طنز این سریال از همان جنس طنز آثاری مثل لیسانسهها، شمعدونی و حتی جهان با من برقص بود، پس لزوما چنین طنزی، مطلوب همه نبود.
سریال "مگه تموم عمر چند تا بهاره" به پایان رسید، کاری از سروش صحت که در فیلیمو و نماوا پخش میشد. جنس طنز این سریال از همان جنس طنز آثاری مثل لیسانسهها، شمعدونی و حتی جهان با من برقص بود، پس لزوما چنین طنزی، مطلوب همه نبود، اما خب برای خودش طرفدارانی داشت که تا پای جان پای سریال ایستادند، از "سولاخ" شاهین و ماتریکس ذهنش، آن "جیمشید" بیمانند، از "آقای رزاقی" که از حیث بکر بودن یک کشف برای دنیای کمدی آثار نمایشی بود، مثل آن چیزی که مثلا عطاران در سطحی دیگر با "پورمخبر" نشانمان داد تا مثلا شکل فلاشبکزدنها و هجویاتی که در فرم اتفاق میافتاد.
حتی شکل استفاده از موسیقی و اصلا تمام نگرشی که در سریال جاری بود و هیچ چیز جدی گرفته نمیشد، حتی مرگ! مثل آن لحظه که عموی مونا مُرد. همه اینها از "مگه تموم عمر چند تا بهاره" یک یادگاری شیرین ساخت که از این پس، جایش در پنجشنبههامان خالی خواهد بود. در ادامه نگاهی به این سریال داریم.
سایت نماوا در نقد سریال «مگه تموم عمر چند تا بهاره» طی یک یادداشت نوشته است:
شما کدام سریال ایرانی را سراغ دارید که بتواند پری دریایی یا نئوی ایرانی به نمایش بگذارد؟ شکست دیوار چهارم و خط زمانی را همزمان داشته باشد؟ اصلا کدام سریال طنز را میشناسید که از بازیگر جدی و خاصپسندی، چون علی مصفا بهره برده باشد و مخاطب را بخنداند؟ یا کدام مجموعه خندهدار را به یاد میآورید که تنها بازیگر با سابقهاش در کمدی، قدرتالله ایزدی یا بازیگر اخمویی، چون کاظم سیاحی باشد؟
* یا محبوبترین کاراکترهایش دو بازیگر سالخورده باشند که حتی از قدرت بیان خوبی هم برخوردار نیستند، ولی بازیشان در شبکههای ارتباطی میچرخد؟ کدام سریال را به خاطر میآورید که این همه تنوع سبک موسیقی -از روحوضیخوانی و گروههای بومی تا موسیقی مدرن پاپ- را در دل خود جای داده باشد؟ از تئاتر ایرانی گرفته تا ارجاع به سریالهای محبوب تلویزیونی یا فیلمهای سینمایی غربی را به نمایش بگذارد؟ یا کنایهای بزند به مسئولان جانبرکف و همیشه حاضر در صحنه که با هیچ تیغ سانسوری نتوان حذفشان کرد و کنار همه آنها به دغدغههای محیطزیستی، فرهنگی، اجتماعی و خانوادگی بپردازد؟
هومن رشیدینژاد یادداشتی راجع به قسمتهای ۱۶ تا ۲۰ این سریال که آرتتاکس آن را منتشر کرده مینویسد:
یک. «مگه تموم...» بالاخره و پس از شانزده قسمت کم حسوحال، پتانسیل عظیماش را درک میکند و اپیزودهایی را تحویلمان میدهد که میتوانیم بعدن به آنها رجوع کنیم، بخشهای دوستداشتنی یا بامزهاش را با خودمان مرور کنیم و بعد برویم پی زندگیمان. نمیخواهم بگویم «مگه تموم...» حالا سریالی معرکه است، ولی نمیتوانم انکار کنم که این هشت قسمت تازهی سریال، نفسی تازه به متن سریال بخشیده و کیفیت روایی آن را زیر و رو کرده. تا پیش از اینکه قسمتهای جدید سریال را تماشا کنم، با این جمله که «سریالهای سروش صحت سلیقهای هستند» کاملن مخالف بودم. اینکه فیلم یا سریالی «خوب» است یا «بد»، ارتباطی با «سلیقه» یا «علاقه» ندارد. حالا، اما با اینکه همچنان بهکاربردن چنین جملهای را چندان دوراندیشانه نمیبینم، اما میتوانم قصد و نیست پشت آن را بهتر درک کنم.
* دو. «مگه تموم...» تا پیش از این سریالی بود که از جان مایه میگذاشت برای خنداندن مخاطب. آیا موفق بود؟ البته که نه. گذشت بیش از نیمی از سریال لازم بود تا بالاخره لحظهای را در آن تماشا کنیم که «مگه تموم...» شکهایش را کنار میگذارد، دست از شوخیهای میانمایه میکشد و میرود سر اصل مطلب: جمعکردن جذابترین شخصیتهای قصه دور هم، آن هم برای سفر کردن.
سه. میگویند «آدمها را باید در سفر شناخت.» نهتنها با این جمله موافقام، که دوست دارم استفاده از آن را به مرزهای گستردهتری تعمیم بدهم: شخصیتهای «مگه تموم...» را هم وقتی خواهیم شناخت که سفر کردنشان را تماشا کنیم! رسولی (محمد نادری) و کاظم (احسان منصوری) کنار گذاشته میشوند و باقی شخصیتها، دو گروه میشوند و به سفر نسبتن دور و درازی میروند: یکی برای وصال به عشق قدیمی و دیگری برای یافتن عشق تازه. اتفاق مهم نه در هدف آنها از سفر کردن، که در خود سفر کردن است؛ جایی که سریال بالاخره میتواند افق دیدش را گستردهتر کند و از لوکیشنهای ثابتاش فاصله بگیرد. فرقی نمیکند مقصد «مگه تموم...» کجا باشد؛ چه اصفهان زیبا باشد و چه جنوب زیبا. کاش این شخصیتها را تا اپیزود آخر، درحال سفر کردن، گشتن و راهرفتن ببینم.
* چهار. محیطهای بکر و غریبی که در این چند قسمت مورد استفاده قرار میگیرد، به عمیقتر شدن تعاملات میان شخصیتها کمک شایانی کرده. قدمزدنهای شهرام (کاظم سیاحی) و مرجان (بهار کاتوزی) لحظههای زیبایی را میسازند.
* پنج. گشت و گذار نیما و آزیتا هم همین طور. هر چند قسمتی که از سریال گذشته باشد و سری به شبکههای اجتماعی، بزنید لحظهای موقعیتی و یا سکانسی از «مگه تموم...» را میبینید که در آن دست به دست و اصطلاحن «وایرال» شده یکبار به خاطر تماشای دوباره دکتر افشار و منشی بامزه اش یکبار به خاطر حبیب دوست داشتنی و رفقایش و یکبار هم به خاطر شوخی معرکهای که «مگه تموم.» با مفهوم «بهترین دوست» انجام میدهد کاظم جدی و نه چندان شوخ و شنگ به گریه میافتد چرا که نیما کاظم را بهترین دوست اش معرفی! کرده صحت و صفایی دست روی شوخی بیمرز و جمعی جذابی گذاشتند.
امیدوارم نیسان آبی ۲ یاد بگیرد و به جای تغییر دادن عجلهای موسیقی دایجتیک اش به جدیدترین موسیقی ترند شده در اینستاگرام سمت و سویی مشابه «مگه تموم...» بگیرد. امیدوارم در قرار بعدی نوشته هامان دربارهی «مگه تموم... که بعید نیست مطلبی دربارهی پایان سریال، باشد اینجا بنویسم که «نیمهی دوم سریال صحت آن را نجات داد. اگر هم که چنین چیزی نشد لااقل بگوییم که «مگه تموم...» به روزهای میان مایگی اش باز نگشت. هیچ علاقه ندارم که هر آنچه سریال در این چند قسمت رشته بوده پنبه شود باید دید.
یکی از کاربران اینستاگرام به نام نسیم درباره بخشی از سکانس پایانی سریال "مگه تموم عمر چند تا بهاره" متن متفاوتی منتشر کرده که در ادامه میخوانید:
این سکانس جذاب را در ادامه تماشا کنید:
واکنش کاربران به پخش "مگه تموم عمر چند تا بهاره" به بهانه پایان پخش این سریال را بخوانید:
منبع:برترین ها