چند روزی است که ماجرای آوازخوانی صادق بوقی، پیرمرد رشتی حاشیهساز شده و واکنشهای مختلفی در پی داشته است.
به گزارش خبرآنلاین، به همین بهانه با دکتر فردین علیخواه، استاد دانشگاه و عضو هیات علمی گروه جامعه شناسی دانشگاه گیلان به گفتگو نشستیم تا با نگاهی کارشناسی به بررسی ابعاد این موضوع از منظر جامعهشناسی بپردازیم.
دکتر علیخواه که از کتابهای ایشان میتوان به: تا طلاق نگرفتند کتاب ننوشتند، از لذت آنی تا ملال فوری و ترجمه کتاب دگرگونی شهرها: نظریه شهری و حیات شهری از دیوید سی. تورنز اشاره کرد، در گفتگو با گیل خبر، به نکات قابل تامل و مهمی پرداخته است.
مشروح گفتگو به شرح زیر است:
به نظر شما در جامعه امروز ایران، اقشار و سنین مختلف جامعه راهی برای ابراز شادی دارند؟ مردم گیلان چطور؟
ببینید. باید به نکتهای توجه داشت و آن، ابراز شادی در فضاهای خصوصی و ابراز شادی در فضاهای عمومی است. مسئلهای که هم اکنون وجود دارد آن است که کم و بیش ابراز شادی در فضاهای خصوصی دارد به رسمیت شناخته میشود، ولی در خصوص شادی در فضاهای عمومی نه و در این خصوص موانع و چالشهای جدی به چشم میخورد. البته متأسفانه گاهی در اخبار رسانهها میبینیم یا میخوانیم که نهادهای رسمی در مهمانیهای خصوصی نیز با این توجیه که «مختلط» بوده است مداخله میکنند و نسبت به آنها نگاه جُرمانگارانه دارند.
با این وجود، کم و بیش به رسمیت شناخته شدن شادیها در فضاهای خصوصی روندی است که آهسته آهسته دارد قوت میگیرد. نکته دوم نوع و شکل ابراز شادی است. گویا حاکمیت درباره این مقوله نیز نسخه سفت و سختی دارد، به این شکل که هر نوع و هر شکلی از ابراز شادی را به رسمیت نمیشناسد یعنی برخی را «بهنجار و قابل پذیرش» و برخی را «نابهنجار» میداند. نکته سوم موضوع سن است.
شما در سؤالتان کلمه درستی را آورده اید. منظورم سن است. به گمان من هم حاکمیت، و با شدت کمتری، هم جامعه، درباره شادی نوجوانان و جوانان نگاه سخت گیرانه، جُرمانگارانه و توأم با گناهاندیشی دارد. من گاهی در کلاس هایم برای بیان این نگاه اعلامیهای را به دانشجویان نشان میدهم که در یک شهر کوچک پشت شیشه یک رستوران محلی نصب شده است و در آن نوشته شده است «ورود سگ و مجرد ممنوع».
در اینجا منظور از مجرد اغلب همان جوانانی هستند که در قالب گروه دوستان به این مکانها مراجعه میکنند. من حتی برخی هتلها و اقامتگاهها را هم دیده ام که به مردان جوان اتاق نمیدهند. در بطن این نگاه، مجرمِ بالقوه دیدن جوانان نهفته است. نکته بعدی جنسیت است و این هم بسیار اهمیت دارد.
متأسفانه نگاههای به شدت گناه اندیشانه نسبت به زنان، هم در نهادهای رسمی و با شدت کمتری، هم در جامعه دیده میشود. در واقع بگذارید خلاصه کنم. پرسش آن است که شادی در کجا، به چه شکلی، توسط چه کسی، همراه چه کسی، و با چه نتایجی ابراز شود؟ در همه این موارد، در زمینه شادی، سخت گیری نسبت به زنان به مراتب بیش از مردان است.
ببخشید مقدمه طولانی شد. به سؤال شما برگردم. بحث آن است که شادی در کجا، به چه شکلی، توسط چه کسی، با چه کسی، و با چه نتایجی؟ بر اساس مقدمهای که عرض کردم در تک تک اجزاء این پرسش بین نهادهای رسمی و کلیت جامعه شکاف و اختلاف ملموسی به چشم میخورد. بله راه ابراز شادی در ایران و در گیلان وجود دارد، ولی نکته آن است که این راه با تقلا توسط جامعه کسب شده است یا نه به شکلی توافقی بین حاکمیت و جامعه ایجاد شده است؟
من فکر میکنم اولی درستتر باشد. برای مثال رقص و پایکوبی در فضاهای عمومی از جمله آنهاست. نمیدانم شما اجازه دارید کلمه رقص را در خبرگزاری تان بکار ببرید یا نه؟ همین که من این سؤال را از شما میپرسم مشخص است که بین جامعه و نهادهای رسمی در خصوص شادی شکافی جدی وجود دارد.
تعریف هنجارشکنی چیست و چه کسی هنجارهای جامعه را تعریف میکند؟ آیا ماجرای آواز و پایکوبی در رشت در دسته هنجارشکنی قرار میگیرد؟
مفهوم هنجار یکی از مفاهیم بنیادی علوم اجتماعی است. هر چند مانند سایر مفاهیم علوم اجتماعی، در اینجا تنوع تعاریف زیاد است، ولی در کل منظور از هنجار به تعبیری؛ الگوهای غالب و پذیرفته شدۀ رفتار در یک گروه اجتماعی است. معمولا در تعریف هنجار نگاه آماری هم وجود دارد یعنی به قواعد رفتاری اشاره دارد که تعداد بیشتری از اعضای یک گروه اجتماعی از آن پیروی میکنند. در این وضعیت هر کس از آن هنجارهای غالب تخطی کند هنجارشکن تعریف میشود. البته بگویم که بحث پیچیدگیهایی هم دارد.
مثلا توجه کنیم که همه مصلحان اجتماعی در زمانۀ خودشان هنجارشکن بودند یا هنجارشکنی کردند. منظور آنکه تغییرات و تحولات اجتماعی مثبت زیادی ناشی از هنجارشکنی برخیها در زمانۀ خودشان بوده است. برای مثال زمانی در برخی از کشورهای خاورمیانه والدین از تحصیل دخترانشان ممانعت میکردند و الگوی غالب این چنین بود. طبیعتا اولین والدین، یا اولین دخترانی که از این هنجار تخطی کردند هنجارشکن تعریف شدند و با انگزنی جامعه مواجه شدند.
یا زمانی جوانان بیهیچ مقاومتی باید با هر کسی ازدواج میکردند که والدین آنها را معرفی میکردند. این هنجار بود. روشن است که اولین جوانانی که از این هنجار تخطی کردند هنجارشکن تلقی شدند و شاید هم ابتدا طرد اجتماعی را تجربه کردند. گاهی هنجارهای اجتماعی ابتدا توسط اقلیتی از جامعه عرضه میشود و بعد از مدتی در جامعه فراگیر میشود.
آنها از همان ابتدا هنجار نیستند و به اقلیت تعلق دارند، ولی به تدریج وقتی فراگیر میشوند تبدیل به هنجار میشوند. هنجار در کل یعنی امری فراگیر. به جز این، گاهی اوقات دولتها هم میتوانند قانونی را تصویب کنند و آن قانون به تدریج تبدیل به هنجار شود. برای مثال بستن کمربند ایمنی در هنگام رانندگی از آن جمله است. توجه کنیم که وقتی در بسترهای اجتماعی و فضاهای عمومی هنجارشکنی صورت میگیرد این باعث مکث اجتماعی یا برانگیختن حساسیت اجتماعی میشود. در واقع جامعه به اشکال مختلف به تقبیح و تحقیر فرد هنجارشکن میپردازد.
در این وضعیت جامعه به اشکال مختلف به مراقبت از هنجارهای خودش برمی خیزد. حال با این مقدمه مفهومی، میتوان به قضاوت درباره همان رفتار آقای صادق بوقی پرداخت. آیا ایشان باعث برانگیختن حساسیت عمومی شد؟ آیا جامعه در مقام دفاع از هنجارهای خودش به دفاع پرداخت و ایشان را سرزنش کرد؟ شما این نمونه را با موضوع فساد مالی در چای دبش مقایسه کنید. واقعا جامعه نسبت به کدام یک حساسیت و واکنش نشان داد؟
نوع نگاه و واکنش حاکمیت به ماجرای آوازخوانی صادق بوقی در بازار رشت را چگونه ارزیابی میکنید؟
من در این خصوص به حاکمیت کارت قرمز میدهم. البته من نگاه جامعه شناختی به موضوع دارم. فکر میکنم که حاکمیت بهتر است در مواجهه با به قول «کارل مالون»، «دیگریِ ناهمنوا» در جامعه تجدید نظر کند. در مصاحبهها و نوشتههای دیگرم همواره این را گفته ام. زندگی روزمره حیات خودش را دارد. زندگی روزمره منطق و سازوکار خودش را دارد. مداخله دولتها در حیات زندگی روزمره و تلاش آشکار برای جهت دادن به آن؛ پیامدهای اجتماعی منفی دربردارد که شکل گیری رگههای مقاومت در بخشهایی از جامعه از آن جمله است.
این باعث میشود زندگی روزمره سیاسی و سیاسیتر شود. در خصوص موضوع صادق بوقی هم شاهد چنین آثاری هستیم. حاکمیت و جامعه باید تلاش کنند تا درک مشترکی از آنچه در زندگی روزمره میگذرد داشته باشند. عمیقتر شدن شکاف اجتماعی به نفع هیچ کدام از طرفین نیست. ما نیازمند جامعهای هستیم که در آن تنوعات و تفاوتهای اجتماعی درک و به رسمیت شناخته شود. نیازمند جامعهای هستیم که دگرپذیری؛ یعنی پذیرش دیگریِ متفاوت درک شود.
نیازمند نگاهی هستیم که در آن نسبت به برخی رفتارهای اجتماعی در فضاهای عمومی شهری انگزدایی شود. استراتژی ندیدن و نشنیدن تغییرات و تحولات اجتماعی چارهساز نیست.
عدهای اعتقاد دارند که برخورد با عوامل آوازخوانی در بازار رشت باعث شد تا صادق بوقی از نماد شور و نشاط و شادی به نماد اعتراض تبدیل شود. نظر شما در این خصوص چیست؟
بله. این اتفاقی است که حداقل رصد شبکههای اجتماعی و توجه به گفتگوهای عمومی اقشار مختلف مردم آن را تأیید میکند. آوازخوانی صادق بوقی را میشد موضوعی در حیات زندگی روزمره یا عنصری فولکلوریک در بازار ماهی فروشان شهر رشت دید و حتی رفت و از آن گزارش تهیه کرد، ولی متأسفانه تلاقی سیاست و امر روزمره در ایران باعث شد تا موضوع از قالب و محتوای خودش خارج شود و رنگ و بوی مقاومتی به خودش بگیرد.
خود ایشان نه چنین انگیزه و هدفی داشت و نه اساسا تصور میکرد که رفتاری روزمره و معمولی که دیدن آن در بازار اصلی شهر رشت دور از انتظار نیست چنین توجهات عمومی را جلب کند و در جای جای کشور فراگیر شود.
از نظر شما صادق بوقی شایسته تقدیر است یا برخورد؟
در پاسخ به سؤالات قبل به شکلی نگاه خودم را مطرح کردم. از این لحاظ فکر میکنم که چنین افرادی شایسته تقدیر هستند که به شهر رشت هویت میبخشند و حداقل باعث برندسازی شهری میشوند. از این لحاظ شایسته تقدیر هستند که در این وضع کشور که مشقتهای اقتصادی بسیار جدی است و مردم حال خوبی ندارند باعث میشوند عابران پیاده حتی برای مدتی کوتاه مکث کنند و با شادمانی به خانه بروند.
به این دلیل شایسته تقدیرند که باعث میشود فضاهای عمومی تبدیل به فضاهایی گرم شوند. به این دلیل شایسته تقدیر هستند که برای شهر خاطره جمعی میسازند و به شهر سرزندگی میبخشند.
جالب آنکه قبل از مداخله سیاست رسمی در موضوع صادق بوقی، در برخی از کامنتهای شبکههای اجتماعی ایشان را نقد میکردند که چرا در این وضعیت کشور و پس از التهابات سال گذشته، او سعی میکند شادمانی ایجاد کند، آیا ایشان نمیداند که در کشور چه خبر است؟ مداخله سیاست رسمی تفاسیر را در کل تغییر داد.
به هر حال خلاصه کنم. بگذارید زندگی روزمره به ویژه در شهرهایی که مردمان آن فرهنگی شادیمحور دارند حیات خودش را داشته باشد. تجربه جوامع نشان داده است که مداخله سیاست رسمی در زندگی روزمره تبعات ناگواری دربردارد.