پیروزی در جنگی طولانی و فرسایشی مستلزم بسیج نیروها و تدارکاتی است که بتواند دوام بیشتری نسبت به امکانات طرف مقابل داشته باشد. اهداف و راهبردهای واضح و مشخص مسیر پیروزی را مشخص میکنند. سیاستمداران و بازیگردانان صحنه سیاست روسیه معتقدند که این امر تنها با پوتین و رهبری او محقق خواهد شد.
به گزارش اعتماد، ویاچسلاو ولودین، رییس دومای روسیه از کسانی است که بر آن است روسیه نوین تنها با پوتین معنا و مفهوم خود را بازیافته است؛ پس بهزعم او روسیه بدون پوتین سرزمینی یخ زده است. چه ولودین این عقیده را از روی هیجان ناشی از تسخیر و الحاق شبه جزیره کریمه به خاک روسیه بر زبان آورده باشد، چه راهبردی در سپهر سیاسی روسیه باشد، اکنون با ورود جنگ اوکراین به سومین سال خود، همه بازیگران خواهان ماندن پوتین در راس قدرت و رهبری هستند. این امر را میتوان در اصلاحات قانون اساسی سال ۲۰۲۰ به وضوح دید، اصلاحاتی که بر محدودیتهای دوره ریاستجمهوری روسیه متمرکز شد و بر تداوم قدرت پوتین صحه گذاشت.
پذیرش کلی رهبری پوتین چه به طور تلویحی و چه آشکارا، دو گروه حامیان جنگ و کشورگشایی و اقلیتی که مخالف پوتین و سیاستهایش در صحنه سیاسی روسیه پدیدار شدهاند. قبلا پوتین بر آن بود که باید با اقلیت مخالف و منتقدش با کرنش رفتار کند، ولی از زمانی که قدرت خود را مستحکم کرده است، در پی آزار، زندانی، یا حذف آنهاست. استحکام قدرت او را قانون اساسی تضمین کرده است.
براساس قانون اساسی اصلاحی، پوتین میتواند دو بار دیگر -در سالهای ۲۰۲۴ و ۲۰۳۰- نامزد انتخابات شود، به این معنی که این تزار قرن بیست و یکمی تا سال ۲۰۳۶، یعنی زمانی که هشتاد و سه ساله خواهد شد، بالقوه میتواند عنان مرکب سیاست دومین قدرت نظامی دنیا را دراختیار داشته باشد.
بسیاری معتقدند که پوتین این فرصت را مغتنم خواهد شمرد و شاید بتواند در پایان قهرمان جنگ نیز لقب بگیرد. پوتین میداند که باید تا جای ممکن روسها را از جبهه نبرد دور نگه دارد تا بتواند سنگر سیاسیاش را حفظ کند. بنابراین، پوتین در تلاش است تا میدان نبرد را به نحوی مدیریت کند تا بتواند حمایت توده را برای خود بخرد. آرامش نسبی در خاک روسیه این امکان را به پوتین خواهد داد تا مردم در بیم و امید پیروزی و شکست از جنگ، دوباره او را به رهبری برگزینند، چراکه در شرایط بحرانی جایگزینی برای او نخواهند یافت. کار تا جایی پیش رفته است که رمضان قدیروف، رهبر چچن و شریک راهبردی پوتین، خواهان لغو انتخابات ۲۰۲۴ است به این بهانه که میدان نبرد را مهمتر از صحنه سیاسی میداند، اما پوتین دستکم روی کاغذ به نتیجه انتخابات نیاز دارد.
با سرکوب شدید جامعه مدنی در روسیه و حذف و آزار مخالفان، به نظر میرسد پوتین به دنبال راهبرد مدیریت داخل برای حل مشکلات خارج است. پس از شورش واگنر، که بزرگترین تهدید برای حکومت ۲۳ ساله پوتین بود، کرملین اکنون به دنبال استفاده از همان تاکتیکهای سرکوب مخالفان لیبرال روسیه در مورد «میهنپرستان» برجسته راست افراطی است. سه مقام روسی به شرط ناشناس ماندن خود، به روزنامه تایمز لندن گفتند که این اقدامات، خطرات سیاسی برای پوتین را کاهش میدهد. یکی از مقامات دولت روسیه معتقد است: «به طور کلی، دشمنان اصلی ما در حال حاضر میهنپرستان هستند، همانطور که قبلا لیبرالها این نقش را بازی میکردند.»
البته، باید واقعیتهایی را نیز در مورد روسیه پذیرفت. تمایز بین چپ و راست سیاسی در روسیه مدرن با چارچوبی که در روایات غربی استفاده میشود، متفاوت است. آنگونه که فارن افرز نوشته، پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، حزب کمونیست برای سالها به عنوان بخشی از جریان راست سیاسی تلقی میشد که از ارزشهای سوسیالیستی (محافظهکار) و اقتصاد برنامهریزیشده دولتی (سنتی) دفاع میکرد. ناسیونالیستهای افراطی اروپایی و گروههای نئونازی که راست افراطی معاصر روسیه را تشکیل میدهند، در اوایل دهه ۲۰۰۰ هیاهوی بسیاری برانگیختهاند. آنها تظاهرات گستردهای برگزار کردند و به اصطلاح «راهپیماییهای روسی» را سازماندهی کردند و چندین هزار طرفدار را دور خود گرد آوردند. اما، در سال ۲۰۱۴ بر سر انقلاب میدان اوکراین و مداخله نظامی روسیه در شرق اوکراین از یکدیگر جدا شدند. برخی جنگ روسیه را محکوم کردند و میدان را به عنوان نمونهای از تظاهرات «ملتسازی» ستودند، درحالی که برخی دیگر آشکارا از جداییطلبان در دونباس حمایت کردند. دومی به مبارزه علیه حاکمیت اوکراین پیوست و مفهوم «روسکی میر» (جهان روسی) یا هویت زبانی، فرهنگی و تاریخی مشترکی را پذیرفت که فراتر از مرزهای فعلی روسیه گسترش مییابد. این انشعاب در جناح راست روسیه پس از حمله تمام عیار روسیه به اوکراین در سال گذشته ادامه یافت. برخی ناسیونالیستها داوطلبانه به صفوف جنگجویان روسی پیوستند و معتقد بودند که میتوانند امپراتوری را احیا کنند. برخی دیگر، اگرچه بسیار کمتر، اما به طور متناقض، تصمیم گرفتند برای اوکراین بجنگند: ایدئولوژی آنها مبتنی بر ایده دولت-ملت و «روسیه برای روسها» است که در روسیه امروزی وجود ندارد، زیرا حتی در دوران پس از فروپاشی شوروی این یک ایده ملغمهای از گروهها و اقوام متعدد بوده است. آنها مبارزه خود برای اوکراین را راهی برای رهایی روسیه از دست غیرروسیها و ساختن آنچه دولت-ملتی جدید و ناب میدانند، میبینند.
پس در این صحنه کمتر شناخته شده داخلی روسیه، پوتین باید بتواند روایتی درخور از جنگ ارایه دهد. او از فرصت انتخابات برای مشروعیت دادن به خود در میان قاطبه مردم استفاده خواهد کرد و نه دوستان و دشمنان در اقلیت خود. بنابراین، در نبود هرگونه رقابت سیاسی، باتوجه به حذف دشمنان خود در هر دو طیف، میتواند به تنها گزینه برای رایدهندگان بدل شود. این امر را پوتین میداند که مخالفان جنگ و البته سیاستهای او و موافقان راست افراطی جنگ و موافقان او، هر دو در اقلیت هستند. او به مردم نیاز دارد، آنهم مردمی که تنها گزینه رهبری را در انتخابات پوتین میدانند. پس چرا پوتین از فرصت طلایی انتخابات استفاده نکند؟
از سوی دیگر، کارزار انتخاباتی پوتین چگونه خواهد بود؟ اصطلاح «راست افراطی» در روسیه به ندرت برای حامیان افراطی جنگ با اوکراین به کار میرود. با این حال، این گروه جدید، «حزب جنگ طلب روسیه»، در رادیکالیزه کردن روایت سیاسی داخلی و پمپاژ تبلیغات پر سر و صداترین است. این ترکیبی انفجاری از گروههای متفاوت از مبارزان سابق و فعلی، روشنفکران و نویسندگان عمومی، روزنامهنگاران و تبلیغکنندگان، بازرگانان مرتبط با کرملین، روسای موقت مناطق و برخی نمایندگان مجلس است که با این باور با هم متحد شدهاند که جنگ علیه اوکراین برای روسیه امری حیاتی و وجودی است.
در حال حاضر، در داخل خاک روسیه برخی استدلال کارزار روسیه برای «جهان چندقطبی منصفانهتر» مطرح کردهاند. به لحاظ نظری، مردم روسیه چندان وقعی به انتخابات نمیدهند و بهتر است بگوییم که برای آن هیجانی از خود نشان نمیدهند، چراکه برای رهبری پوتین جایگزینی نمیبینند. در افواه عام روسیه، پوتین رهبری قرون وسطایی با سلطنتی نمادین و آسمانی است: روسها کلمه «پوتین» را بر زبان میآورند، منظورشان هم شخصی به نام پوتین است و هم نهادی به نام پادشاهی فدراسیون روسیه. پوتین به نمادی از خرد جمعی روسها بدل شده است و رای دادن به او هر چند سال یک بار در واقع بیعتی است با او و نهاد پادشاهی.
در این میان، اما جنگ قوانین متفاوتی در میدان نبرد با صحنه سیاست داخلی روسیه دارد. مردم تا زمانی که نتیجه جنگ را به شکل ملموسی بر دوش خود احساس نکنند، به بیعت خود با پوتین ادامه خواهند داد و به آن وفادار خواهند بود: تا زمانی که تاکتیک دولت این باشد تا از درگیر کردن (بیشتر) مردم در جنگ خودداری کند، مردم روسیه به رهبری او پاسخ مثبت میدهند. مدیریت میدان نبرد رابطه مستقیمی با وفاداری مردم با پوتین دارد کما اینکه بسیج نسبی در پاییز ۲۰۲۲ برای شرکت در جنگ، مدتی کوتاه وجهه دولت برای حفاظت از مردم را خدشهدار کرد، اما مقامات از این کار خود درس عبرت گرفتند و توانستند تا حدی بر این مشکل فایق آیند.
پوتین برای ادامه جنگ میدان نبرد و صحنه سیاسی روسیه چالشهایی داشته و خواهد داشت. ظهور حزب جنگ پیامد ناخواسته شکست طرح اولیه «عملیات ویژه نظامی» در اوکراین بوده است. دولت ولادیمیر پوتین، رییسجمهور روسیه هیچ برنامهای در مورد نحوه مدیریت سیاست داخلی در صورت بروز یک درگیری طولانی مدت نداشت. زمانی که جنگ شروع شد و ویدیوهای متعددی از اسیران و تجهیزات منهدم شده روسی در فضای مجازی منتشر شد، کرملین به شدت از نظر تبلیغاتی متضرر شد.
خبرنگاران جنگ رسانههای دولتی، وبلاگنویسان و کارشناسان طرفدار پوتین به او و دولتش کمک کردند تا با ترسیم تصویری از نبردهای موفقیتآمیز و با تدوین اهداف جنگی واضح، که پوتین نمیخواست یا نمیتوانست ارایه دهد، این مشکل را به سرعت حل کند. اما نکات منفی بالقوهای برای رهبری روسیه وجود دارد. کرملین نگران این مساله است که برخی از اعضای این شبکه راست افراطی و طرفدار جنگ، همچون یوگنی پریگوژین، رهبر گروه واگنر یا ایگور استرلکوف استراتژیست نظامی و وزیر دفاع سابق جمهوری خلق دونتسک، جاهطلبیهای سیاسی خود را محقق کنند. کرملین نگران این مساله نیز هست که حزب جنگ جامعه روسیه را «بیش از حد» افراطی کند و اگر پوتین تصمیم به مصالحه با کییف برای پایان دادن به جنگ بگیرد، رژیم ممکن است حمایت خود را از دست بدهد.
از سوی دیگر، آسمان کرملین اخیرا تا حدی تیره و تار شده است آنهم به دلیل نارضایتی خانواده کسانی است که سال ۲۰۲۲ به میدان رفتهاند. خانواده این افراد تصور میکنند در حقشان بیعدالتی شده است. پس از افشای سیاست کرملین در قبال آزادی قاتلان و جنایتکاران از زندان و فرستادنشان به میدان جنگ، رسوایی بزرگی برای مقامات روس پدید آمد. طبق توافق، این افراد شش ماه در میدان نبرد میجنگند و بعد از آن نه در لباس جامعهستیزان خطرناک و بزهکاران، بلکه در ردای قهرمانان از جبهه بازمیگردند.
افکار عمومی نمیتواند فرق میان آنهایی که برای روسیه به جنگ رفتهاند و جانیانی که بر سر جان خود با دولت معامله کردهاند، تفاوتی ببینند. ناظران میپرسند، قهرمان اصلی کدام گروه هستند؟! دولت پاسخ قانعکنندهای برای این مشکل ندارد. از سوی دیگر، پوتین مدتها به مبارزه با روشنفکران و اپوزیسیون لیبرال سرگرم بوده است، اما در اینجا او با نارضایتی پایگاه اجتماعی خود نیز سروکار دارد. از سوی دیگر، «حزب جنگ» برای پوتین چالشساز شده است. چه بسا خانوادههای سربازان رسمی ارتش روسیه که البته هنوز برای کارزار علیه دولت با هم متحد نشدهاند، موضع صریح ضدجنگی اتخاذ کنند. اتفاقی که میتواند به معضلی سیاسی در داخل برای پوتین بدل شود. از سوی دیگر، طرفداران جنگ و ادامه آن نیز معضلی اساسی برای پوتین به وجود آورده اند. آنها در صورت هرگونه صلح و سازش با اوکراین و غرب، آمادهاند تا دوباره اقتدار پوتین را به چالش بطلبند.