فرارو- «جین دیکسون» روانشناس و پیشگوی مشهور در سال ۱۹۶۵ میلادی پیش بینی کرد که آن چه امروز به عنوان «مرکز جان هنکاک» در شیکاگو شناخته میشود از هم فرو خواهد پاشید. یک سال بعد مهندس ساختمانی که مسئول آن پروژه بود یک تماس وحشتناک دریافت کرد: «ساختمان در حال فرونشست در زمین است». پس از آن مسابقهای برای نجات نه صرفا آن آسمان خراش بلکه تمام آسمان خراشهای جهان آغاز شد مسابقهای که بی سر و صدا، در واقع از سه سال پیش از آن زمان آغاز شده بود.
به گزارش فرارو به نقل از ال پائیس، بروس گراهام آرشیتکت در سال ۱۹۶۲ میلادی از مهندس «فضل الرحمان خان» خواست که به او بگوید مقرون به صرفهترین سازه ممکن از نظر اقتصادی برای ساخت یک آسمان خراش چیست. پرسش در واقع مسئله بقا بود زیرا در آن زمان دنیای معماری در این فکر بود که آیا آسمان خراشها دیگر بیمعنا شده اند؟ در آن زمان برجهای با ارتفاع متوسط اینجا و آنجا ساخته میشدند.
با این وجود، این گونه به نظر میرسید که ابر آسمان خراشهایی مانند بنای امپایر استیت در نیویورک متعلق به گذشته هستند و ساخت آنها از نظر اقتصادی بسیار پرهزینه بود. بنابراین، هنگامی که بروس گراهام مامور ساخت یک برج مسکونی در شیکاگو شد از مهندس خود خواست تا ارزانترین سازه ممکن را طراحی کند.
با این وجود، خان بلافاصله پاسخی نداد. او به گراهام گفت که صبر کند و به یک مغازه گل فروشی رفت. فضل الرحمان خان که در آن زمان تنها ۳۳ سال سن داشت فردی جالب بود. مردی حراف و جذاب که دوست داشت جوک بگوید و شعبده بازی کند. او از گل فروشی برگشت و شبیه یک شعبده باز در صحنه نمایش به گراهام چیزی را که خریده بود نشان داد: یک چوب بامبو. او به گراهام گفت: «این مقرون به صرفهترین و کارآمدترین سازه برای ساخت یک آسمان خراش است».
بلندترین ساختمانی که خان بنگلادشی تبار در دوران کودکی خود دیده بود سه یا چهار طبقه بود. در واقع، او هیچ آسمان خراشی را در طول عمرش ندیده بود تا زمانی که در سال ۱۹۵۰ میلادی زمانی که ۲۱ساله بود به شیکاگو مهاجرت کرد. با این وجود، زمانی که همکار آرشیتکتش از او برای موثرترین سازه ممکن درخواست کمک کرد، خان به یاد جنگلهای اطراف خانهاش در بنگلادش افتاد: او به یاد آورد که چگونه از تماشای مقاومت گیاهی به سبک بامبو شگفت زده شده بود.
حق با فضل الرحمان خان بود. بهترین سازه برای یک آسمان خراش چارچوب معمولی تیرها و ستونهای فولادی نبودند بلکه یک ساختار لولهای مانند چوب بامبو بود. چطور؟ خب، به دو دلیل اساسی. از یک سو، سازه ساخته شده از بامبو به بهترین وجه ممکن در برابر باد مقاومت میکند (باد دشمن شماره یک آسمان خراش است) و از سوی دیگر، با قرار دادن ساختار تکیه گاه بر روی نما طبقات ستونها آزاد شده و در نتیجه سطح بیشتر و بهتری توزیع میشود. این امر به نوبه خود منجر به ایجاد واحدهای بیشتر و کسب سود بیشتر میشود.
گراهام و خان با استفاده از سیستم قاب لولهای، ساختمان آپارتمانی DeWitt-Chesnut را در شیکاگو ساختند. این ساختمان در سال ۱۹۶۵ افتتاح شد و یک ساختمان بسیار زیبا با ۴۲ طبقه است. آن بنا برای آن دو مرد آموزشی برای انجام وظیفهای بود که زندگیشان را تغییر داد.
«جری وُلمن» سازنده املاک و صاحب آن زمان تیم فوتبال امریکایی فیلادلفیا ایگلز از گراهام و خان خواست تا یک ابر آسمان خراش در محله مگنیفیسنت مایل مهمترین منطقه تجاری در شیکاگو را طراحی کنند. وُلمن یک برج تاریخی به عنوان بلندترین بنا در شیکاگو را میخواست که حداقل تعداد طبقات آن به ۹۰ طبقه برسد. با این وجود، شرکت بیمه جان هنکاک شرکتی که پروژه وُلمن را تامین مالی میکرد یک شرط داشت: هزینه آن بنا باید کمتر از ۱۰۰ میلیون دلار (حدود ۹۷۰ میلیون دلار به ارزش پول امروز) باشد.
در وهله نخست ممکن است این مبلغ هنگفتی به نظر برسد. اگرچه اگر به خاطر آوریم که برجهای دوقلو هر کدام حدود ۲۰۰ میلیون یا در مجموع حدود ۳.۸ میلیارد دلار به پول امروزی هزینه ساختشان بود بود انجام خواسته وُلمن غیر ممکن به نظر میرسید مگر آن که طراح آن فضل الرحمان خان بود که غیر ممکن را ممکن میساخت!
زمانی که این معضل در دفتر کاری مطرح شد گراهام دوباره از مهندس بنگلادشی - آمریکایی پرسید: «آیا میتوان یک ساختمان ۹۰ طبقه را با ۱۰۰ میلیون دلار ساخت»؟ خان پاسخ داد: «خیر، با ۱۰۰ میلیون دلار میتوانیم یک آسمان خراش ۱۰۰ طبقه بسازیم». در واقع، با سیستم لوله بیرونی معمولی رسیدن به آن چه خان وعده داده بود بسیار دشوار بود. با این وجود، او یک ترفند در آستین داشت. او به این نتیجه رسید که میتوان مقدار مصالح استفاده شده در نما را کاهش داد مادامی که کل نما نیز به عنوان یک ساختار پشتیبانی عمل کند.
خان به لطف سیستمی از اُریبها که با یکی از دانشجویان ش از انستیتوی فناوری ایلینوی طراحی کرد نمای آسمان خراش آینده را به نوعی ابرخرپا تبدیل کرد که تمام نیروی باد را در سرتاسر نما توزیع میکرد. علاوه بر این، خان برای کسب اطمینان از آن که سیستم تا حد امکان کارآمد باشد به دو مهندس رایانه جوان مراجعه کرد که کل ساختار را با استفاده از رایانههای نوپا در آن زمان محاسبه کردند. در نهایت، یک طرح نمادین متولد شد.
خان و گراهام با آن طرح به وُلمن اطمینان خاطر دادند که برج ۱۰۰ طبقه خواهد بود و ۱۰۰ میلیون دلار هزینه خواهد داشت. این پروژه مورد تصویب قرار گرفت و تصاویر طرح آن در تمام روزنامهها و نشریات معماری چاپ شد. ساختمان بعدی وُلمن قرار بود دومین ساختمان بلند آن زمان (پس از بنای امپایر استیت) باشد و عملا دو برابر بلندترین ساختمان شیکاگو ارتفاع داشت. وضعیت به گونهای شد که شیکاگو آن شهر بادخیز به شهر آسمان خراشها تبدیل میشد.
با این وجود، سرنوشت گاهی همانند باد خائنانه است. «جین دیکسون» روانشناس و پیشگوی مشهور در دسامبر ۱۹۶۵ میلادی در ستون خود برای مجله Parade پیشگویی شومی داشت. او نوشت: «آسمان خراش ۱۰۰ طبقه جدید که در شیکاگو در حال ساخت است پیش از اتمام کار فرو خواهد ریخت».
اگر دیکسون فرد مشهوری نبود دامنه این پیش بینی فراتر از شایعات مطرح شده در صفحات بخش اجتماعی روزنامهها نمیرفت. با این وجود، دیکسون نام بزرگی بود زیرا در سال ۱۹۵۶ میلادی ترور «جان اف کندی» رئیس جمهور امریکا را پیش بینی کرده بود تروری که هفت سال پس از آن رخ داد.
پروژه ساختمانی ادامه یافت. با این وجود، برخی از کارگران مشغول کار در آن پروژه با هر صدای عجیبی ناگهان از جا میپریدند و سپس در ژوئیه ۱۹۶۶ میلادی زمانی که ۲۰ طبقه از آسمان خراش پیشتر ساخته شده بود خان یک تماس تلفنی وحشتناک را دریافت کرد: «برج در حال فرو ریختن بود».
خان بلافاصله کار را متوقف کرد و به محل اجرای پروژه رفت تا بفهمد چه اتفاقی در حال رخ دادن است. در واقع، بنا بیش از حد در حال فرونشست در زمین بود. آنان برنامه ریزی کرده بودند که پس از پایان کار پس از اُفتی حدودا ۹۱ سانتی متری فونداسیون مستقر شود. چه اتفاقی رخ داده بود؟ چگونه ممکن بود که خان و مهندسان کامپیوتر در محاسبات خود چنین اشتباهی کرده باشند؟ خب، این اتفاقی بود که پیشتر بارها رخ داده بود و پس از آن نیز بارها رخ داد. شرکت ساختمانی که قصد داشت در هزینهها صرفه جویی کند به صورت ناخودآگاه باعث ایجاد فاجعهای اولیه شده بود.
مشکل آن بود که خاک شیکاگو بسیار نرم و گِلآلود و اساسا با بستر دریاچه میشگان یکسان بود. فونداسیونی که خان طراحی کرده بود مشابه فونداسیونی بود که در ستونهای پلهایی که از رودخانهها عبور میکردند مورد استفاده قرار میگرفت. این نوع فونداسیون به نام «فونداسیون گودال» از طریق سیستمی کار میکند که هنگام ساخت بسیار آهسته و عمدی فرو میرود و برای این نوع از خاکها بسیار موثر است اما کار باید با دقت انجام شود. با این وجود، سازندهای که روی طرح خان کار میکرد محتاط نبود.
خان از طریق مجموعهای از آزمایشهای اولتراسونیک (فراصوت) متوجه شد که کارگران ساختمانی در حالی که متهها هنوز در داخل چاهها بودند بتن میریختند و روند تنظیم و قرارگیری را مختل کرده بودند. این وضعیتی خطرناک بود زیرا نه تنها گودال فونداسیون بیش از حد فرو رفته بود بلکه ۲.۵ سانتی متر از محور عمودی خود نیز کج و منحرف شده بود. با تعمیم به کل ۳۴۳ متر آسمان خراش این امر باعث تغییر شکل غیرقابل قبولی میشد.
اگرچه این اشتباه مربوط به خان و سیستم لوله موربیای که طراحی کرده بود نمیشد اما شهرت حرفهای اش در معرض خطر قرار داشت زیرا اگر آن بنا به اتمام نمیرسد او نمیتوانست نشان دهد که سازهاش کارآمد است. بنابراین، او کل پروژه را تا زمانی که چاهها تهنشین شدند به مدت شش ماه متوقف ساخت. سپس گودال فونداسیون کج شده مجددا متعادل شد و خان با استفاده از محاسبات تازه دستور داد تا کار از سرگرفته شود و اطمینان حاصل شد که هیچ مشکل دیگری وجود نخواهد داشت.
وُلمن در پایان کار نتوانست واماش را پرداخت کند و در آن زمان سرمایه گذار پروژه یعنی شرکت بیمه جان هنکاک مالکیت بنا را در اختیار گرفت و آرشیتکت و مهندس را حفظ کرد. این گونه که بود که آن شرکت مالی نام خود را بر روی آسمان خراش قرار داد: مرکز جان هنکاک.
مرکز جان هنکاک که در سال ۱۹۶۹ میلادی علیرغم تاخیرهای رخ داده افتتاح شد تنها برای ساختاش ۱۰۰ میلیون دلار هزینه شد و قابلیتهای فضل الرحمان خان را به عنوان یک مهندس نشان داد. هم چنین، آن بنا نشان دهنده یک تغییر الگو در مهندسی سازه در سراسر جهان است. با شروع پروژه شیکاگو ابرآسمان خراشها بار دیگر به موضوعی مورد علاقه تبدیل شدند. در واقع، اکثر آسمان خراشها با استفاده از تغییراتی در سیستم ساختاری که خان به وجود آورده بود ساخته شدند و کماکان ساخته میشوند: برجهای دوقلو، مرکز سیتی گروپ و حتی آسمان خراشی فوق العاده جدید در خیابان ۴۳۲ پارک در نیویورک این گونه ساخته شدند.
فضل الرحمن خان در سال ۱۹۸۲ میلادی در حالی که تنها ۵۲ سال داشت درگذشت. زمانی که او فوت کرد هنوز مهندس بلندترین ساختمان جهان بود: برج سیرز که اکنون به برج ویلیس تغییر نام پیدا کرده است. در یکی از طبقات آن برج نقش برجسته کوچکی به خان اختصاص داده شده که روی آن نوشته شده است: «یکی از بزرگترین مهندسان سازه زمانه ما». با این وجود، خان استحقاق عنوانی بسیار بیش از آن را داشت: او مردی بود که تمام آسمان خراشهای جهان را نجات داد.