محمد فاضلی اندیشمند، و استاد حوزه جامعه شناسی، یکی از مطالب خود را متناسب با شرایط امروز است و در سال ۱۳۹۶ منتشر شده بود بازنشر کرد. کلید واژه مطلب او «جلاسان گردگو» است. واژهای نامانوس، که در باره معنی آن ذهن کنجکاو را به جستجو در فرهنگ لغات و ... وادار میکند.
به گزارش خبرآنلاین، او در توضیح این این دو کلمه میگوید: «واژههای طبّاخ، قصّاب و خبّاز را شنیدهاید، نام مشاغلاند، و کسانی هم هستند که بر وزن همین مشاغل میتوان آنها را «جَلّاس» نامید، اگرچه چنین واژهای وجود نداشته باشد. این آدمها را حتماً میشناسید. این دسته – که هر یک از ما هم میتوانیم یکی از آنها باشیم – کارشان این است که از این جلسه به آن جلسه در حرکت هستند. اگر طبّاخ یعنی «بسیار طبخکننده»، «جَلّاس» نیز «بسیار نشیننده در جلسه است، بسیار جلوسکننده»
تعریف فاضلی از «گِردگو» بسیار خواندنی است، او «گردگو» را کسی میداند «که ماهرانه درباره هر مسأله مهمی چنان سخن میگوید که نه سیخ بسوزد نه کباب. «گِردگو» میتواند چنان سخن بگوید که دل همه را به دست آورد، سخنش هیچ گوشهای ندارد و رئیس فعلی و رؤسای محتمل آتی را خرسند میسازد. گِردگو میتواند چنان سخن بگوید که هیچ مسئولیتی را متوجه اظهارنظرش نسازد.» از نظر فاضلی ««گِردگویان» طائفهای هستند که جز در مواردی که ناچار شوند، پای هیچ اظهارنظری را امضا نمیکنند تا مبادا امروز و فردایی گریبانش را بگیرند. این جماعت از مکتوب کردن بیزارند و ترجیح میدهند صدایشان در کنار صداهای همگان قرار گیرد و همواره مسئولیت تصمیمها میان همگان تقسیم شود. دیوار حاشا برای «جَلّاسان گِردگو» بلند است.»
از این رو ««جَلّاسانِ گِردگو» محصول نظام اداریای هستند که بر سنت شفاهی بنا شده و گزارش کارشناسی مکتوب و امضاشده در آن جایگاهی ندارد. نظامی که در غوغای آمارهای متناقض همواره میتوان هر اظهارنظری را توجیه کرد. اکثریت آدمها در چنین سیستمی آخر و عاقبت حرفهایشان «جَلّاسی» و «گِردگویی» است؛ حرفهای که در آن میآموزند چگونه سی سال بمانند و کسی را نرنجانند؛ روی حرفی نایستند، و مسئولیت هیچ مخاطره حرفهای را نپذیرند.»
بنابراین جلاسی و گردگویی در نگاه فاضلی راهی برای حفظ قدرت مدیران و در نتیجه، تعمیق و تشدید نظام بوروکراسی فاسدی است «که قادر است سرمایههای بسیار را نابود کند. او مینویسد: ««جَلّاسی» و «گِردگویی» بسیار به هم مرتبط هستند، زیرا گردگویان بسیاری را دیدهاید که، چون جلسه تمام میشود و بیرون از اتاق جلسه، ایستاده در کنار شما سخن میگویند، حرفهایی میگویند که از خود میپرسید چرا اینها را همانجا داخل جلسه نگفت؟ گویی وقتی مینشینند و آنگاه که ایستادهاند، متفاوتاند. گِردگویی در این نظام اداری، راهی برای ماندن است. «جَلّاسان گِردگو» خود میمانند، بی هیچ صراحتی، سی سال یا بیشتر، اما سرمایههای بسیاری را به فنا میبرند.»
در نگاه فاضلی حرفهای کلی (گِردگویی)، «مهارتی است برای گفتن سخنانی که آنقدر گرد هستند که در هر زمینی میتوان آنها را غلطاند، و به هر زمان و مکانی میتوان آنها را قِل داد. گویِ گِرد را از هر زاویه که نگاه کنید، فرقی نمیکند، جهت خاصی ندارد.» از نظر او «خصیصه بارز دستگاه اداری این مملکت انبوه جلسات است و «جَلّاسان» بوروکراتهایی هستند که در هر روز چندین جلسه شرکت میکنند. تقصیر خودشان نیست، ساختار است که آنها را صبح تا شب دور میزهایی مینشاند تا فرسودهشان کند، تا فرصت نکنند چیزی بخوانند، فکر کنند و به کار و بارشان برسند. همه در جلسهاند.»
فاضلی سپس به خصلت بیمارگونه نظام بوروکراسی و ظهور جلاسی میپردازد، از نظر او ««جَلّاسی» بیماری نظام اداری است. نظام اداری به دلیل ابهام در وظایف، کمبود دانشی که به مدیران جرأت تصمیمگیری بدهد، فقدان شفافیتی که اطلاعات را با سرعت و دقت به گردش درآورد و لازم نباشد در جلسه اطلاعات را رد و بدل کرد، و ساختار مستعد تخلف که مدیران را در معرض رسیدگی سازمانهای نظارتی قرار میدهد، به تدریج هر تصمیمی را مؤکول به جلسه میکند. اکثریت مدیران قادر به تصمیمگیری نیستند و بنابراین وقت گرانبها صرف جلوس در جلسات میشود و به تدریج «جَلّاسان» ظهور میکنند.»