ابوالفضل فاتح در اعتماد نوشت: ۵۰ روز است که سرزمین تفتیده غزه، در زوزه بمبهای وحشی و پرواز جانهای مظلوم زنان و کودکان، قلوب جوانان عالم را به سوی خود فراخوانده و به خروش آورده است. هر راهپیمایی و خروشی که در جهان به پا خاسته، جوانان محور اساسی آن بودهاند. نسل بیداری که با هویتی فراتر از اشخاص و احزاب و قدرتها، به میدان آمده و آرایش سیاسی و هویت جدیدی را رقم زده و بسیاری را متحیر ساخته است.
در وقفهای که از آتش بس موقت در غزه مظلوم ایجاد شده، فرصتی است، تا آرایش احزاب و جریانهای فکری و رویکردهای سیاسی در منازعه فلسطین به ویژه نقش جوانان را مرور کنیم و آموزههایی را برگیریم.
پس از هفتم اکتبر به عنوان ابر رخدادی که توجه عالم را به خود جلب کرد، خیابانهای اروپا شاهد تپش قلبها برای مردم فلسطین بود. مردمانی که در قالبهای دهها هزار و صدها هزار نفری، فریاد آزادی فلسطین، نفی اشغالگری و نسلکشی سر میدادند، بسیاری را به حیرت واداشتند.
همراه با معترضان اروپایی، احزاب نیز در سطح اجتماعی و سیاسی، تمایزات خاص خود را در قالب حامیان فلسطین و حامیان اسراییل به نمایش گذاشتهاند. نگاهی به آرایش جریانات فکری و احزاب اروپایی و غربی نشان میدهد که جریانات راست افراطی به ویژه در فرانسه، محافظهکاران به ویژه در انگلیس و جمهوریخواهان و دولت امریکا در صدر حامیان دولت اسراییل قرار گرفتهاند. در سوی دیگر، چپهای فرانسه، احزاب کارگری و لیبرال انگلیس و چپها و لیبرالهای امریکا، گرایش قابل ملاحظهای به فلسطین بروز دادهاند.
بخشی از این مساله ناشی از تاثیر جنبشهای پروگرسیو یا پیشرو بر بدنه احزاب چپ و لیبرال بوده است. در سالهای اخیر جنبشهای پیشرو با محوریت جوانان، نظیر جنبش بیداری «ووک» یا «زندگی سیاهان مهم است»، یا جنبشهای زنان و جنبشهای کارگری که شعارهای محوری و هویتی آنها، آزادی، و برابریهای اجتماعی و جنسیتی و حمایت از مهاجران و اقلیتهاست، بخشی از جریانهای چپ و لیبرال و دموکرات را در غرب شکل دادهاند. در حقیقت از گزینههای موجود و مقدور، جوانان بیشتر به سوی چپها و لیبرالها گرایش پیدا کردهاند. در این میانه نسل «زد» یا همان نسل جوانان ۱۸ تا ۲۴ ساله، نقشی کلیدی در این رویکرد ایفا میکنند.
اگر بخواهیم از ویژگیهای جوانان نسل «زد» کمی بیشتر بدانیم، جوانان این نسل عموما جوانان در معرض تحصیل و کار هستند که در کنشگری سیاسی و اجتماعی، فعال، «پروگرسیو» و چپگرا هستند. آنها در جهانی بزرگ شدهاند که به مدد رسانههای اجتماعی هم مفهوم ارتباط را به خوبی درک میکنند و هم در بستر ارتباط با یکدیگر، آشنا با دردهای نسل خود و دردهای هم نسلان دیگر نقاط جهان هستند.
در حقیقت تا بیست سال قبل افکار عمومی بهشدت تحتتاثیر رسانههای رسمی بود و جوانان غربی نیز عمدتا جهان را از دریچه رسانههای رسمی که بازتولید حاکمیت غربی بود، میدیدند و میشناختند. با گسترش تکنولوژی ارتباطی و شکلگیری رسانههای اجتماعی، جوانان غربی چنان که جوانان شرقی هر کدام با «آن سوی جهان» آشناتر شدند و از آن پس، آنها به آسانی تسلیم تعاریف رسمی از منازعات و مناقشات و صف بندیهای جهانی نمیشوند و ارزشهای حقوق بشری، انصاف و برابری و حق تعیین سرنوشت را به گونهای دیگر باور دارند.
با این وصف، میتوان درک کرد که چرا به رغم آنکه رسانههای جریان رسمی، پیوسته در حال توجیه بمباران و کشتار فلسطینیان از سوی اسراییل به عنوان «حق دفاع از خود» هستند، خیابانهای اروپا در تسخیر جوانان مدافع فلسطین است و چرا در اغلب نظرسنجیها، گرایش به فلسطین در جریانات لیبرال و چپ به مراتب بیشتر از راستها و محافظهکاران و جمهوریخواهان است.
بهطور مثال در انگلیس، طبق نظرسنجی یوگاو در روز ۱۷ اکتبر، در حالی که در نسل بالای ۶۵ سال، ۳۷ درصد حامی اسراییل و تنها ۱۱ درصد حامی فلسطینی بودهاند، در جوانهای ۱۸ تا ۲۴ سال نمودار دقیقا وارونه شده و تنها ۱۱درصد حامی اسراییل بوده و در مقابل ۳۷ درصد این جوانان حامی فلسطین بودهاند. در امریکا و کانادا نیز گرچه شاید اکثریت موضع دیگری داشته باشند، اما بیشترین حامیان فلسطین در میان نسل «زد» قرار دارند. در امریکا حامی درجه اول و سنتی اسراییل، طبق نظرسنجی منتشر شده در پولیتیکو در حالی که در روز ۱۷ اکتبر، تنها ۲۶ درصد جوانان ۱۸ تا ۳۴ ساله حامی فلسطین بودهاند، در روز ۱۶ نوامبر این عدد به ۵۲ درصد افزایش یافته است و این در حالی است که حامیان اسراییل از ۴۱ درصد به حدود ۲۹ درصد کاهش یافتهاند.
در سطح حزبی نیز بهطور مثال گرچه بیست و دو سال پیش دموکراتها با فاصله ۳۵ درصد بیشتر حامی اسراییل بودهاند، مارس ۲۰۲۳، طبق نظرسنجی گالوپ در میان کسانی که به دموکراتها رای دادهاند، کسانی که به فلسطین گرایش داشتهاند نسبت به کسانی که به اسراییل گرایش نشان دادهاند ۴۹ به ۳۸ درصد یعنی ۱۱ درصد بیشتر است. حتی در نظر سنجی دیگری که از سوی موسسه مشهور «جویش الکترویت» امریکا در ۵ تا ۹ نوامبر ۲۰۲۳ میان رایدهندگان یهودی صورت گرفته، رسما از شکاف نسلی در میان یهودیان ابراز نگرانی شده است.
بر اساس این نظر سنجی تنها کمتر از ۴۵ درصد جوانان ۱۸ تا ۳۴ سال یهودی از وتوی امریکا به نفع اسراییل حمایت داشتهاند و این درحالی است که این میزان برای یهودیان بالای ۳۴ سال، هفتاد درصد بوده است که خود نشاندهنده کاهش معنیدار گرایش به اسراییل حتی در نزد رایدهندگان یهودی امریکا است. این درحالی است که هرچه دامنه حملات اسراییل به غزه گسترش مییابد، همان میزان گرایش به اسراییل کاهش و گرایش به فلسطین فزونی یافته است. به عنوان نمونه در امریکا طبق نظرسنجی فایننشال تایمز در حالی که در نیمه اکتبر ۴۱ درصد حامی سیاستهای دولت در قبال درگیریهای غزه بودهاند، این میزان در نیمه نوامبر به ۳۲ درصد رسیده است و نیویورک شاهد بزرگترین راهپیمایی در حمایت از فلسطین در تاریخ خود بوده است.
در فرانسه نیز طبق نظرسنجی نشریه «ایف اپ» در حالی که اواخر اکتبر همدلی با اسراییل ۳۷ درصد بوده است در حدود دو هفته بعد (۹ نوامبر) این میزان به ۲۵ درصد کاهش یافته است. در انگلستان نیز در رایگیری ۱۶ نوامبر، هیچیک از اعضای حزب کارگر، حزب لیبرال و حزب استقلال طلب اسکاتلند حاضر نشدند علیه آتشبس در غزه رای دهند در حالی که ۲۸۴ تن از ۲۹۴ مخالف آتشبس، از حزب دستهراستی محافظهکار بودند.
در مقابل، راستها، از جمله راستهای افراطی به ویژه در رده مقامات احزاب در غرب، بیشتر از هر جریان دیگر حامی اسراییلند. حزب راست افراطی «برای آزادی» به رهبری گیرت ویلدرز که روز گذشته پیروز انتخابات هلند شد، نمونه آن است. گیرت ویلدرز همان است که مهاجران مسلمان را سونامی میداند و معتقد به مسلمانزدایی از هلند است و میگوید راهحل فلسطین آن است که نام کشور اردن را «فلسطین» بگذاریم! یا خانم ماری لوپن شخصیت سرشناس جریان راست افراطی فرانسه، رسما با تروریست خواندن حماس از اسراییل در نابودی این گروه حمایت کرد و در راهپیمایی پاریس در محکومیت یهودستیزی شرکت فعال داشت. حزب راست افراطی «لیگ» در ایتالیا هفتم اکتبر را حمله حماس به غرب توصیف کرد و حزب راست افراطی «آلترناتیو برای آلمان» خواهان قطع کمکهای انسانی آلمان به فلسطینیان شد.
بخشی از مساله به سوابق آنان برمیگردد که میخواهند سابقه ضد یهود خود را به فراموشی بسپارند. در حقیقت همه میدانند که عقبه و همفکران راستهای افراطی از حامیان اخراج یهودیان از اروپا به خاورمیانه به ویژه پس از جنگ جهانی دوم بودهاند. اما بخشی دیگر از مساله به رویکرد نژادپرستانه، ضد مهاجرت و ضداسلامی این گروهها بر میگردد. آنها خود را علنا نژاد برتر میدانند و اساسا ستیز با نژادهای دیگر به ویژه، نژادهای غیر سفید از ویژگیهای ذاتی آنان است، چرا که به نظر آنها اروپا فقط برای سفیدهاست.
از سوی دیگر خطر مسلمانان به ویژه مسلمانان مهاجر را به مراتب بیش از یهودیان برای مکتب، منافع و جغرافیای خود میدانند و در حال حاضر اسراییل را سپر مقابله با مسلمانان میپندارند. مروری بر ادبیات راست افراطی در غرب، به خوبی رگههای برتریطلبی نژادی، جنسیتی و عقیدتی را در ایشان به نمایش میگذارد. این دیدگاه نیز وجود دارد که تغییر بنیادی در اوضاع اسراییل چه بسا موجب بازگشت چند میلیون ساکنان آن به اروپا شود که خوشایند گروههای ضد مهاجرت نیست.
نمونه دیگر که نقش تعصبات نژادی و دینی را بارزتر نشان میدهد، هندوستان است. شاید هندوستان تنها کشور آسیایی باشد که شاهد خیزش رسمی جریاناتی به حمایت از اسراییل بوده است. حزب جناب «مودی» که حزبی راستگرا و نشنالیست است، از یک سو رابطه با اسراییل و از سوی دیگر محدودیتها نسبت به مسلمانان را به شکلی فزاینده توسعه داده است. از این رو عجیب نیست که بدانیم پس از هفتم اکتبر، هندوستان تنها کشوری در آسیا بود که در آن راهپیمایی در حمایت از اسراییل صورت گرفت.
هندوهای افراطی بعضا حدود ۱۸۲ کیلومتر را پیموده و خود را به سفارت اسراییل در بمبئی رساندند تا حمایت خود را از حملات به غزه اعلام کنند و از این سفارت بخواهند آنان را برای نابودی فلسطینیان به غزه اعزام نماید! این در حالی است که هندوهای خشونتطلب افراطی، در کارنامه خود حمایت از نازیسم و هیتلر را دارند، اما اینک مسلمانان را دشمن مشترک خود و اسراییل میدانند و این تا آنجا برایشان اهمیت پیدا کرده است که نه تنها خواهان اعزام به اسراییل هستند که هندوستان را تنها کشوری در جهان و آسیا ساختند که برای نخستینبار شعار «مرگ بر فلسطین» از زبان آنان شنیده شد.
ترکیه کشور دیگریست که در میانه کشورهای اروپایی و آسیایی واقع شده و رابطه این کشور با اسراییل و پیگیری پروژههای نفتی و صنعتی با این رژیم بهشدت مورد انتقاد محافل داخلی و خارجی منتقد و حتی دوستان است. اما در سطح حزبی رفتار قابل درکتری از خود نشان داده است. تکلیف حزب حاکم عدالت و توسعه روشن است. اما حزب اپوزیسیون جمهوریخواه خلق به رهبری اوزگور اوزل، روز سهشنبه گذشته صراحتا ابراز داشت، با آنکه منتقد حمله حماس به اسراییل در هفتم اکتبر است، اما در کنار فلسطین ایستاده و بهشدت منتقد سیاستهای نسل کشی اسراییل در غزه و همچنین سکوت رهبران جهان در برابر این بیعدالتی است. مهمترین و پرشمارترین نشریه اپوزیسیون ترکیه «سوزکو» نیز در شماره ۱۷ اکتبر خود، تمام صفحه نخست را به تصویری از نتانیاهو در قالب یک دراکولای خونآشام اختصاص داد که پیکر خونآلود کودک فلسطینی را در آغوش گرفته است.
چنان که میدانیم، احزاب اپوزیسیون ترکیه، از مخالفان سیاستهای اردوغان و حزب او هستند که مدعی شعارهای اسلام اخوانی است. این واگرایی گروههای اپوزیسیون نسبت به مواضع حزب اردوغان که مدعی حمایت از فلسطین نیز است و همچنین داشتن رویکرد انتقادی آنها نسبت به حماس، سبب سکوت یا حمایت از اسراییل نشده است و توانستهاند بین انتقاد از اردوغان در سطح داخلی و انتقاد از حماس در ماجرای هفتم اکتبر، با حمایت از اساس فلسطین و محکومیت نسل کشی اسراییل تفکیک قائل شوند.
چنان که از یادداشت نخست بیان شد، طی هفت دهه، فلسطین به تدریج به سمبلی برای صفبندیهای جهانی و سنجش وجدان بشری تبدیل شده است. حمایت از فلسطین نه تنها یک ارزش هویتی برای آزادیخواهان و عدالتخواهان و برابریطلبان و حامیان حقوق بشر به ویژه جوانان در جهان است، یک مولفه تفکیک با طرفداران راستهای افراطی، نژادپرستان و حاکمیتهای غربی حامی اسراییل است.
اما در کشورهایی که سالها تحت دیکتاتوریهای موروثی یا سرکوب و فضای بسته رسانهای یا تریبونهای یک سویه بودهاند، شناخت نسبت به موضوع فلسطین بعضا با مناقشات داخلی گره خورده و تحتتاثیر واقع شده است. از سوی دیگر همچنان که جوانان غربی، در فضای مجازی از درد و رنج فلسطین یا از ارمغان شرمآور تبعیض نژادی و فقر و فلاکتها و جنگهای غرب برای شرق مطلع میشود، جوانان شرقی نیز با آزادیها و پیشرفتهای جوان غرب و پارادوکسهای حاکمیتهای کشورشان مواجه میشوند و تاثیر میپذیرند. این تاثیرات عموما آگاهیبخش است. در این حال از جمله مواردی که معمولا جریانات آزادیخواه و اپوزیسیون در شرق باید به آن وقوف داشته باشند، آن است که بین ارزشهای انسانی و آزادیبخش جهانی با حاکمیتهای غربی تفکیک قائل شوند و این دو را یکسان نپندارند.
چنان که میدانیم، حاکمیتهای غربی ممکن است در جغرافیای سرزمینی خود حامی حقوق بشر با معیارهای خود یا ارزشها و آزادیهای لیبرالیسم باشند، اما لزوما این به معنی استمرار رویکرد یادشده در سیاست خارجی یا موضعگیری آنان به ویژه در مواجهه با همه نژادها و تمامی ادیان و جغرافیای بشری به ویژه حقوق مسلمانان یا مناقشه اسراییل نیست.
با پدیدهای مواجه هستیم که گویی حکومت در سیاست خارجی با چپ جهانی پیوند خورده و در سیاست داخلی رفتار راست جهانی را نشان میدهد و از سوی دیگر گویی منتقدان در رویکرد داخلی، رفتار چپ جهانی و در رویکرد خارجی، رفتار راست جهانی را بروز میدهند.
این روزها در کنار همدلیهای آشکار و پنهان با مردم فلسطین، شاهد برخی واکنشهای نامانوس و انفعال و کرختی در فضای مجازی یا بدنه اجتماعی و حتی در گروهی از نخبگان هستیم. باید اعتراف کرد که بین رفتار نسل «زد» اروپا، با رفتار نسل «زد» ایران، و در رفتار احزاب اپوزیسیون منطقه بهطور مثال اپوزیسیون ترکیه با جریانات منتقد ایرانی، تفاوتها و مغایرتهایی مشاهده میشود. اما چرا نوع واکنشهایی که در بسیاری از کشورهای دیگر میبینیم، در برخی محافل ایران کمتر مشاهده میکنیم؟ در تحلیل وضعیت به اجمال موارد ذیل قابل ذکر است.
الف: عملکرد متناقض در نهادهای حاکمیت در دفاع از ارزشهای بنیادی در داخل و خارج، به گونهای که بر اساس آنچه در یادداشت آمد، میتوان گفت در خارج با چپ جهان پیوند خورده و در داخل رفتار راست جهانی را نشان میدهد و گویی کشور را صرفا از آن گروهی خاص میداند؛ لذا شعار دفاع از حق سرنوشت فلسطین نیز در میانه این شکاف واقع شده است.
ب: نگرانی از کشیده شدن پای ایران به جنگ، نگرانی که در کشورهای دیگر چندان وجود ندارد.
ج: نگرانی نسبت به سوءاستفاده از امر فلسطین از سوی افراطیون داخلی از جمله در انتخابات آتی
د: کاهش سرمایه اجتماعی، تاثیر حوادث سال گذشته و بیپاسخ گذاشتن بسیاری از مطالبات که همگرایی یا همصدایی با گفتمان حامیان نظام سیاسی را پرهزینه ساخته است.
ه: دشواریهای اقتصادی و سرگشتگیهای وسیع و عمیق که آحاد مردم را چنان گرفتار نموده است که به قول سعدی: چنان قحط سالی شد اندر دمشق که یاران فراموش کردند عشق
و: تفکیک نشدن مناقشات سیاسی و اجتماعی از ارزشهای بنیادی
ذ: تاثیرات مدرنیته، ضعف گروههای مرجع دینی در پاسخگویی به شبهات، ناکارآمدیهای مربوط به نهادهای دینی حاکمیتی، فاصله گرفتن بخشهایی از مردم از مظاهر و نمادهای اسلامی و تلاش برای جدا کردن سرنوشتشان از خاورمیانه و اینکه چه بسا مساله فلسطین را صرفا مساله اسلام و غرب بدانند، نه مساله ایران و غرب یا آینده ایران.
ح: اصرار نهادها و تریبونهای انحصاری حاکمیتی نظیر صدا و سیما بر واکنشهای یکسان و حکومتی نسبت به موضوع فلسطین که فضا را برای خلاقیت یا واکنشهای متفاوت و متمایز و آزاد تنگ و انگیزهها را از احزاب و نخبگان و جوانان متفاوت با حاکمیت سلب میکند، چنان که با همین نقیصه در بسیاری از کشورهای اسلامی و شرقی مواجه و لذا کمتر شاهد واکنشهای اجتماعی هستیم.
و: از سوی دیگر منتقدان داخلی نیز، در نقد خود به حاکمیت، مکررا در آنچه «ماجراجویی در سیاست خارجی» و حمایت از گروههای فلسطینی در غزه و لبنان بدون مشورت با مردم میدانستهاند، متمرکز بودهاند که به تبع آن، اصل امر فلسطین و حمایت متوازن از حقوق ملت و تمامیت این سرزمین اشغال شده نیز تحت الشعاع قرار گرفته است.
ظ: بسیاری از گروههای مرجع یا از بیم بهرهبرداری و سوءاستفاده سیاسی یا از بیم واکنش منفی بخشهایی از جامعه یا تردید فردی، حضور حداقلی و رفع تکلیفی را به حضور همهجانبه و موثر ترجیح دادهاند.
ح: تاثیر رسانههای فارسی خارجی که عموما وابسته به دولتهای حامی اسراییل هستند و همچنین تاثیر فضای مجازی فارسی که برخلاف سایر ملتها، محتوای ضد فلسطینی قوی دارد، با آنکه لزوما نشاندهنده افکار عمومی ملت ایران نیست، اما بر نوع و میزان کنشهای گروههای مرجع و اقشاری از مردم موثر بوده و نیازمند تامل است.
ط: با این همه، چون حاکمیت ایران در دهههای اخیر حضور جدی و پر مخاطرهای در امر فلسطین داشته است، به تبع میتوان درک کرد که مردم و نخبگان ایران در مقایسه با ملل دیگر تکلیفی بیش از این بر خود احساس نمیکنند.
با هر تحلیلی، چند صباحی دیگر، گرد و غبار این ماجراهای هولناک فرو مینشیند و مناقشات سیاسی کنار خواهد رفت. اما لحظه لحظه حوادث جگرسوز غزه ثبت و ضبط خواهد بود. نقش رهبران و نخبگان و جوانان در این صحنههاست که مورد استناد آیندگان و قضاوت تاریخی واقع خواهد شد.
از جامعه روشنفکری ایران نیز انتظار میرود، موضوع فلسطین را مجددا مرور کند و به آسیبی که از ناحیه سکوت و انفعال در این صفبندی جهانی بر ارزشهای هویتیاش و بر جوانان میهنمان وارد میشود توجه نماید. حمایت از فلسطین لزوما حمایت از فلان جریان سیاسی حاکمیت یا فلان گروه فلسطینی یا جنگ نیست. همراهی با جنبشی جهانی برای عدالت و آزادی است. جامعه نخبه و روشنفکری ایران جامعه ایست در سابقه خود که قطع رابطه با اسراییل در زمان دولت ملی مصدق را داشته است.
حال شایسته است از آن سابقه، فاصله نگرفته و در حالی که از حقوق بشر و ارزشهای مدنی در ایران دفاع میکنند، در برابر پیکرهای قطعه قطعه شده هزاران تن در غزه، به دلیل صفبندی یا گلایههای داخلی، انفعال و سکوت اختیار ننمایند. این سکوت میتواند تردیدهای بزرگی برای نسل امروز و فردای «زد» ایران به همراه داشته باشد و در حالی که نسل جوان جهان در برابر اشغالگری و صهیونیسم قد علم کرده است، بخشی از نسل جوان ایرانی حیران بماند که کجا ایستاده و باید بایستد؟ سربسته میتوان گفت، چه بسا که بخشی از این نسل، ناشی از سیاست «دشمن مخالف من، دوست من است»، به دلیل وازدگی از حاکمیت و ارزشهای تریبونهای حاکمیتی، به جای ارزشهای حقوق بشری و بنیادی انسانی، به تدریج به همراه شدن با ارزشهای حاکمیتی غرب و حتی همان مواضعی گرایش پیدا کند که «راست جهانی» گرایش پیدا کرده است و ناگهان در خلأ احزاب قوی، رسانههای مستقل و نخبگانی که یا حذف و حصر و خانهنشین شده یا خود سکوت و انفعال را برگزیدهاند، شاهد سر برافراشتن جریان «راستی» در ایران باشیم که به ویژه در مواضع بینالمللی با «راست جهانی» هم داستان شده است.
به یاد میآورم، چند ماه مانده به انتخابات امریکا وقتی در نخستین یادداشت درباره انتخابات امریکا و در تحلیل نظرسنجیها گفته شد که «ترامپ رفتنی است» با واکنشهایی از سوی برخی مواجه شد که مایل بودند ترامپ بماند تا احیانا بخشی از ایدهآلهایشان را نمایندگی کند و لذا حتی پیشبینی رفتن ترامپ را هم بر نمیتافتند. این شرایط، گویای مسوولیتی است که متوجه همه از جمله حاکمیت نیز هست.
حاکمیتی که از آرمان و آزادی فلسطین و حق سرنوشت ملت فلسطین دفاع میکند، باید بداند سیاستهای تنگنظرانه و متناقض، بسیاری از روشنفکران و جوانان را در حمایت از فلسطین دچار تردید کرده و میکند. گرچه، این جوانان نازنینند و باور دارم در نهایت همانها که با دلی پاک و انگیزههای مستقل، در برابر فسادها و نابرابری داخلی و برای آزادی و ارزشهای انسانی ایستاده و هزینه فراوان پرداخته، نهایتا در موضوعات انسانی یا ستم جهانی نیز، همانجا خواهند ایستاد که نسل آزادی خواه و عدالت طلب جهانی ایستاده است و پیکر شرحه شرحه فلسطین و نگاه منتظر مظلومان آن سرزمین استوار، اما سوخته از آتش کینه نژادپرستان را در مناقشات داخلی قربانی نخواهد کرد. جوانان میهن مان با رنج بیگانه نیستند، اما میدانند که دردهای این روزهای غزه، دردی جهانفرساست که همگان را به علاج فرا میخواند.
جوانان ما، همانها هستند که نام ملت ایران را به تمدن و انسانیت و شرف، بلند نگاه داشتهاند. طبع جوانان ما و افق نگاهشان و تعلقشان به ایران و انسان، چیزی نیست که بتوان به راحتی درباره آن سخن گفت یا درباره آن اغماض کرد. ایران، به حکمت نخبگان و به فطرت جوانانش بر پاست. فطرههای گیجکننده گه گاه، خواهد گذشت. اینها همانها هستند که مرحوم اقبال، امید خود میدانست و چه زیبا فرمود:ای جوانان عجم جان من و جان شما، چون چراغ لاله سوزم، در خیابان شما.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته
سوم آذر ۱۴۰۲