تقریباً یک دهه از زمان اکران فیلم «میان ستارهای» روی پرده سینماها گذشته است. این فیلم حماسی و علمی تخیلی بهعنوان یکی از بهترین آثار کریستوفر نولان شناخته میشود، آثاری که از جمله دیگر موارد آن میتوان به شاهکارهایی همچون The Dark Knight و Oppenheimer اشاره کرد. همانند فیلم Inception و فیلم Tenet، فیلم «میان ستارهای» نیز به بررسی مفهوم زمان میپردازد، مفهومی که کریستوفر نولان آن را اساسیترین بخش از تجربه بشری ما میداند.
به گزارش گیمفا، فیلم «میان ستارهای» تنها فیلم کریستوفر نولان تا به امروز است که در آن سفر فضایی به تصویر کشیده میشود. اتفاقات این فیلم در آیندهای نهچندان دور جریان دارد که در آن، یک کشاورز و فضانورد ناسا به نام جوزف کوپر با بازی متیو مککانهی در میان سیاهچالهای به دنبال خانهای جدید برای بشریت سفر میکند.
سفر کوپر بسیار پرتنش، احساسی و تأملبرانگیز بود و بینندگان را به درون جهانی خارقالعاده برد و قدرت سینما را به رخ کشید. پس اگر از تماشای فیلم «میان ستارهای» لذت بردهاید، این فیلمها را نیز میتوانید تماشا کنید. در ادامه همراه با ما باشید.
فیلم «ماه» از پسزمینه فضای بیرونی استفاده کرده تا به بررسی هویت و انزوا بپردازد. این اثر سینمایی فیلمی درخشان و کمتر مورد توجه قرار گرفته بود که توانست بیشترین استفاده را از بودجه اندک خودش ببرد و داستانی پر از پیچشها و چرخشها را به مخاطبان ارائه کند. سم راکول در این اثر نقش مردی به نام سم بل را بازی میکند که نزدیک به پایان رساندن قراردادش است، قراردادی که بر طبق آن باید به مدت سه سال بهتنهایی در ایستگاهی فضا کار کند. با این حال، قبل از اینکه او بتواند به زمین بازگردد و در کنار همسرش باشد، به طور غیرمنتظرهای دچار مشکلات سلامتی میشود.
فیلم «ماه» همانند گوهری پنهان است که شایسته توجه بیشتری از سوی مخاطبان است. این اثر هیچ وقت یک اثر بلاکباستری نخواهد بود، اما اثری علمی تخیلی و کم بودجه درخشانی به شمار میرود که ارزش دیدن دارد. کارگردان دانکن جونز پس از این اثر نیز آثاری دیگری همچون فیلم Source Code، فیلم Warcraft و فیلم Mute را کارگردانی کرد.
مطمئناً این فهرست بدون حضور فیلم «۲۰۰۱: ادیسه فضایی» کامل نمیشد. این اثر سینمایی که شاهکاری از استنلی کوبریک به شمار میرود و در سال ۱۹۶۸ میلادی به روی پرده سینماها آمد، بهعنوان یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینما شناخته میشود. با وجود اینکه این فیلم در اواخر دهه شصت میلادی منتشر شده، چیزهای بسیار زیادی درباره هوش مصنوعی، فناوری، زندگی فرازمینی و رشد بشری میگوید. این فیلم همچنین یک شاهکار بصری است و به شکلی استادانه از رنگ استفاده و دارای جلوههای بصری پیشگامانهای است و تکنیکهای دوربین متعددی و فوقالعادهای در آن به چشم میخورند.
استنلی کوبریک موسیقی متنی را برای این اثر ساخته بود، اما در نهایت تصمیم گرفت تا از موسیقیهای کلاسیکی از ریچارد استراوس، یوهان استراوس دوم، گیورگی لیگتی و آرام خاچاطوریان استفاده کند. همین نیز یکی از جنبههای برجسته و درخشان این اثر سینمایی به شمار میرود.
فیلم «مریخی» یک سال پس از فیلم «میان ستارهای» به روی پرده سینماها آمد و همانند فیلم کریستوفر نولان، با حضور مت دیمون و جسیکا چستین در نقشهای اصلی بود. اتفاقات این اثر در سال ۲۰۳۵ میلادی جریان دارد و داستان فضانوردی به نام ما واتنی با بازی مت دیمون را دنبال میکند که از طوفان گردوغبار مریخ جان سالم به در میبرد، ولی بقیه فکر میکردند او مرده است و او را پشت سر میگذارند. ناسا پس از متوجه شدن زنده بودن او نیز مأموریتی را برای بازگرداندش به خانه آغاز میکند.
این اثر سینمایی داستانی درباره بقا است که بیشتر روی اهمیت و نیاز برای ارتباط تمرکز کرده است. این اثر همچنین خودش را بهعنوان یکی از دقیقترین فیلمهای علمی تخیلی هالیوود از لحاظ علمی ثابت کرده است. در حالی که فیلم «مریخی» و فیلم «میان ستارهای» دو اثر متفاوت هستند، اما مطمئناً از تماشای فیلم «مریخی» لذت خواهید برد.
دنی ویلنوو قبل از فیلم Dune و فیلم Blade Runner ۲۰۴۹ کارگردانی فیلم علمی تخیلی و درام فوقالعاده «ورود» را برعهده داشته است. ایمی آدامز در این اثر سینمایی نقش متخصص زبانشناسی به نام ایمی آدامز را بازی میکند که وظیفه پیدا کردن راهی برای ارتباط برقرار کردن با نژاد بیگانه مرموزی را برعهده دارد. او مدت زمان محدودی برای کار دارد چراکه تهدید جنگی جهانی در پسزمینه احساس میشود. در این مأموریت نیز لوئیس با فیزیکدانی به نام ایان دانلی با بازی جرمی رنر همکاری میکند و ارتباطش با ژنرال ارتش آمریکا به نام وبر با بازی فارست ویتاکر را حفظ میکند.
فیلم «ورود» توانست از استانداردهای فیلمهای مربوط به حمله بیگانگان فاصله بگیرد و بینندگان متفاوتی را به خودش جلب کند، درست همانند فیلم Independence Day: Resurgence. فیلم «ورود» و فیلم «میان ستارهای» شباهتهای موضوعی در بررسی مفهوم بشر از زمان دارند. همانند دیگر فیلمهای دنی ویلنوو نیز این اثر سینمایی سؤالات عمیقی را میپرسد و پس از پایانش نیز بینندگان را به تفکر وا میدارد.
فیلم «لوپر» اثری مهیج، اکشن و علمی تخیلی به شمار میرود که توسط ریان جانسون کارگردانی شده، آن هم قبل از اینکه او به سراغ کار در فرنچایز Star Wars و Knives Out برود. اتفاقات فیلم در دهه ۲۰۷۰ میلادی جریان دارد و داستان سندیکای مجرمانهای را روایت میکند که مردم را به گذشته میفرستاد، جایی که در آنجا توسط لوپرها کشته میشوند. این کار باعث میشود تا این سندیکا تحت تعقیب قرار نگیرد و کارهای کثیفشان توسط دیگران انجام شود. لوپر جوانی به نام جو با بازی جوزف گوردون لویت بدون هیچ مکث و ترسی اهدافش را اعدام میکند تا اینکه جدیدترین هدف او نسخه آینده خودش است.
فیلم «لوپر» همانند فیلم «میان ستارهای» اثری مبتنی بر فضا نیست، اما به بررسی رابطه میان گذشته، حال و آینده میپردازد. این اثر سینمایی با داستانی جذاب، نقشآفرینیهای درخشان از جوزف گوردون لویت، بروس ویلیس و امیلی بلانت و همچنین سکانسهای اکشن شیک به اثری خاطرهانگیز و جذاب تبدیل شده است.
فیلم «تماس» بر اساس رمانی نوشته کارل ساگان است و کارگردانی آن را نیز خالق فیلم Back to the Future یعنی راب زمکیس در دست داشته است. متیو مککانهی در این فیلم و ۱۷ سال قبل از حضور در فیلم «میان ستارهای» بازی کرده است. در این فیلم، دانشمند برجستهای با بازی جودی فاستر شواهدی از زندگی فرازمینی پیدا میکند و تصمیم میگیرد تا اولین تماس یا ارتباط را برقرار کند. فیلم این کشف را همانند یک استقبال گرم به تصویر نمیکشد و در عوض نشان میدهد که چنین رویدادی به طور چشمگیری تضاد بین دین و علم را تشدید میکند.
در حالی که برخی از منتقدان بر این باور هستند که فیلم «تماس» اثری ضد مذهبی است، ولی برخی دیگر از منتقدان این فیلم را بهعنوان داستانی درباره پیدا کردن ایمان میبینند. با این حال، راب زمکیس اظهار داشته که پیام این اثر سینمایی این بوده که علم و مذهب میتوانند در کنار هم باشند. فیلم «تماس» یکی از معدود فیلمهایی است که به بررسی رابطه میان علم و مذهب و همچنین پیامدهای اجتماعی کشف حیات فرازمینی میپردازد.
هیچ فیلم مدرنی نتوانسته پوچی و منزوی بودن گسترده عمق فضا را همانند فیلم «جاذبه» به نمایش در بیاورد. این فیلم داستان دکتر رایان استون با بازی ساندرا بولاک و مت کووالسکی با بازی جورج کلونی را دنبال میکند که سفینه فضاییشان نابود میشود و حالا در فضا و بدون شانسی برای زنده ماندن رها شدهاند. آنها اصلاً شانسی برای بقا نداشتند، اما دکتر استون تمام قدرت درونی خودش را جمع میکند تا به زمین بازگردد.
با اینکه فیلم «جاذبه» برخی نادرستیهای علمی درون خودش دارد، اما توانست بهخاطر کارگردانی، موسیقی متن، فیلمبرداری و نقشآفرینی ساندرا بولاک تحسین منتقدان را به دست بیاورد. این فیلم قبل از فیلم «میان ستارهای» اکران شده بود و علاقه بینندگان برای فیلمهای حول محور فضا را تقویت کرد. واقعاً شگفتانگیز است که این فیلم با یک کاراکتر در بیشتر مدت زمانش به چه چیزهایی دست پیدا کرده است.
جدای از فیلم The Dark Knight، فیلم The Dark Knight Rises و فیلم Oppenheimer، فیلم «تلقین» یا «سرآغاز» نیز یکی محبوبترین فیلمهای کریستوفر نولان به شمار میرود. این اثر سینمایی حول محور گروهی از فضانوردان نیست، اما همانند فیلم «میان ستارهای» یکی از موضوعات اصلیاش زمان است. تفاوت اصلی بین آنها این است که در فیلم «میان ستارهای» تمرکز روی پیوند میان پدر و دختر بوده و در فیلم «تلقین» روی رؤیاها قرار داشته است.
لئوناردو دی کاپریو در این اثر سینمایی نقش سارقی به نام دام کاب را بازی میکند که توانایی نفوذ به رؤیاهای دیگران و سرقت رازهایشان از درون ناخودآگاه آنها را دارد. با این حال، وظیفه چالشبرانگیز و غیرممکن قرار دادن یک ایده در ذهن کسی به کاب محول میشود. از جلوههای ویژه تا موسیقی متن خارقالعاده ساخته هانس زیمر، فیلم «تلقین» از همه لحاظ پیشرو است و ثابت کرده که فیلمهای اکشن مدرن نیز میتوانند هوشمندانه باشند و داستانی جذاب را بازگو کنند.
در فیلم «به سوی ستارگان» کلیفورد مکبراید با بازی تامی لی جونز به درون اعماق فضا سفر میکند و در جستجویش برای پیدا کردن زندگی فرازمینی گم میشود. پسرش به نام روی با بازی برد پیت نیز در بزرگسالی فضانورد میشود و حالا وظیفه دارد تا درباره نوسانات انرژی مرموزی مربوط به خدمه پدرش تحقیق کند. تحقیقات روی او را به نپتون میبرد، جایی که او متوجه اسراری میشود که به مدت ۳۰ سال از او پنهان شدهاند.
در فیلم «به سوی ستارگان» فضا بهعنوان محیط خصمانهای به تصویر کشیده شده که روح انسان را ویران میکند. با این حال، باید گفت که تصویرگری این اثر سینمایی از فضا بسیار تحسینبرانگیز بوده است. فیلمبرداری این فیلم را هویت ون هویتما انجام داده، کسی که با کریستوفر نولان در فیلم «میان ستارهای»، فیلم Dunkirk، فیلم Tenet و فیلم «اوپنهایمر» همکاری داشته است.
فیلم «اولین انسان» اثری از کارگردان فیلم Whiplash و فیلم La La Land است و فیلمی بیوگرافی است که داستان تبدیل شدن نیل آرمسترانگ به اولین انسانی را نشان میدهد که قدم روی ماه گذاشته است. این فیلم از اوایل دهه شصت میلادی شروع میشود و آزمایشهای پرواز نیل آرمسترانگ، زندگی خانوادگی و همچنین آموزشهای شدید فضانوردی او را نشان میدهد. رایان گاسلینگ در این اثر سینمایی نقش نیل آرمسترانگ را بازی میکند که آخرین نقش وی قبل از ایفای نقش کن در فیلم Barbie بوده است.
داستان آرمسترانگ برای اثری سینمایی ایدهآل بوده و توانسته بینندهها را به سمت سکانس فوقالعاده فرود روی ماه سوق بدهد. رایان گاسلینگ توانسته بهخوبی از پس نقش نیل آرمسترانگ بربیاید و یکی از بهترین نقشآفرینیهای کل حرفه بازیگری خودش را ارائه بدهد. این اثر سینمایی عملکرد چندان خوبی در گیشه نداشت، اما این عملکرد مالی ضعیف منعکسکننده کیفیت فیلم نیست.
فیلم «فراموشی» اولین همکاری میان تام کروز و کارگردان فیلم Top Gun: Maverick یعنی جوزف کوزینسکی بود. در دنیای فیلم «فراموشی» زمین به دنبال دههها جنگ میان انسانها و گروه مرموزی به نابودی کشانده شده است. این سیاره عمدتاً متروکه است و حالا جک با بازی تام کروز وظیفه تعمیر پهپادهای جنگی را به مدت پنج سال است که برعهده دارد. حالا که او در حال نزدیک شدن به اتمام مدت زمان کاری خودش است، حقیقتی پنهان شده درباره مأموریت خودش را متوجه میشود.
این فیلم علمی تخیلی و ماجراجویی محصول سال ۲۰۱۳ همانند فیلم «میان ستارهای» شامل موضوعاتی همچون عشق، اکتشافات و فداکاری است. فیلم «فراموشی» همانند دیگر فیلمهای جوزف کوزینسکی همچون فیلم Tron: Legacy و فیلم Top Gun: Maverick به زیبایی فیلمبرداری شده و مدام بینندگان را روی لبه صندلی خود نگه میدارد. این اثر سینمایی با وجود اینکه یکی از بهترین فیلمهای علمی تخیلی اوایل دهه ۲۰۱۰ میلادی است، کمتر از شایستگیاش مورد توجه بینندگان قرار گرفته است.
شیمر در فیلم «نابودی» منطقه قرنطینه شده و مرموزی است که تنها کین با بازی اسکار آیزاک وارد آن شده و زنده بازگشته است. حضور کین در اینجا او را بسیار تغییر داده و بهعنوان مردی متفاوت به پیش همسرش به نام لینا با بازی ناتالی پورتمن برگشته است. لینا پروفسور زیستشناسی سلولی و سرباز سابق است و به یک اکتشاف علمی میپیوندد تا به بررسی اسرار شیمر و اتفاقی که برای همسرش رخ داده، بپردازد.
فیلم «نابودی» توانسته فضایی ناراحتکننده ایجاد کند که به طور محکم این فیلم را در ژانر وحشت روانشناختی قرار میدهد. جلوههای بصری و همچنین موسیقی متن دلهرهآور آن نیز توانسته حس وحشت و ترس را بهخوبی انتقال بدهد و حسی بیگانه را به بینندهها ارائه کند. بحث درباره فیلم «نابودی» بدون آشکار کردن داستان آن سخت است، اما در هر صورت، باید گفت که این فیلم توانسته بازتابی متفکرانه از ظرفیت انسان برای خود ویرانگری را ارائه بدهد.
فیلم «آنیارا» اثری دانمارکی و سوئدی از اواخر دهه ۲۰۱۰ میلادی است که اکرانش را در جشنواره بینالمللی فیلم تورنتو تجربه کرد. اتفاقات این فیلم در آیندهای پادآرمانی جریان دارد، جایی که انسانها از زمین غیر قابل سکونت فرار کردهاند و حالا در فضاپیمایی بزرگ به سمت مریخ در حال سفر هستند. فضای داخلی فضاپیما که هم نام عنوان فیلم است، به گونهای طراحی شده که شبیه به یک کشتی تفریحی باشد. حادثهای باعث انحراف آنیارا از مسیر میشود و همین نیز باعث شده تا مسافران اکنون بدون سوخت در فضا سرگردان باشند.
داستان سرراست فیلم «آنیارا» سبب شده تا این اثر برای کسانی که از فیلمهای علمی تخیلی پیچیده لذت نمیبرند، بسیار مناسب باشد. با این اوصاف، این فیلم چیزهای زیادی برای تماشاگران ارائه میکند و آنها را تشویق میکند تا در مورد جایگاه بشریت در جهان فکر کنند. فیلم «آنیارا» برای کسانی که به جنبههای وجودیتر فیلمهای فضایی علاقهمند هستند، توصیه میشود.
کریستوفر نولان فیلم دیگری را ساخته که به بررسی مفهوم زمان میپردازد و آن فیلم نیز فیلم «تنت» است که احتمالاً گیجکنندهترین فیلم وی تا به امروز به شمار میرود. جان دیوید واشنگتن در این فیلم نقش یک مأمور سازمان سیا را بازی میکند که درگیر پدیده مرموزی به نام وارونگی زمان میشود. او با نیل با بازی رابرت پتینسون همراه میشود تا جهان را نجات بدهند.
فیلم «تنت» اثری جاهطلبانه است که از متمایل شدن به سمت فیلمهای سفر در زمان سنتی اجتناب میکند. وارونگی زمان در این فیلم باعث شده تا این اثر بسیار گیجکننده باشد. در حقیقت، هم جان دیوید واشنگتن و هم رابرت پتینسون اظهار داشتند که حتی آنها نیز فیلم را به طور کامل درک نکردهاند. از همین رو، فیلم «تنت» برای همه افراد جذاب نبود و بسیاری از منتقدان نیز آن را بیش از اندازه پیچیده توصیف کردند. با این حال، برخی از افراد از طرح چند لایه و خلاقیت نولان درباره زمان راضی بودند.
فیلم «لبه فردا» اثری است که به نحوی فراموش شده و همچنان کمتر شناخته شده است، ولی باید گفت که یک فیلم اکشن تابستانی عالی به شمار میرود. عنوان کلی این اثر نتوانسته مخاطبان را به این فیلم جذب کند و همین نیز باعث شده تا این فیلم چندان مورد توجه قرار نگیرد. این فیلم ترکیبی از داستان فیلم Groundhog Day و فیلمی درباره تهاجم بیگانگان است و در آن، ویلیام کیج با بازی تام کروز هر بار که میمیرد، روز خود را از نو شروع میکند.
تام کروز در حرفه بازیگری خودش بیشتر بهخاطر ایفای نقش شخصیتهای شجاع شهرت دارد، اما شخصیت ویلیام کیج متفاوت بوده است. این شخصیت در ابتدا فردی ترسو است و توسط حلقه زمانی به رهبری کارآمد تبدیل میشود. حلقه زمانی او را در کنار قهرمانی جنگی به نام ریتا وراتاسکی با بازی امیلی بلانت قرار داده و فرصتی به او داده تا بتواند این دشمنان بیگانه را شکست بدهد.
فیلم «لبه فردا» توانسته تعادل بسیار خوبی بین خطرات بسیار بزرگ و طنز بیابد. این اثر سینمایی در هر لحظه از خودش توانسته از کمدی کمک بگیرد و داستانی جذاب و شیرین را ارائه بدهد. این اثر سینمایی موفق شده تا اهمیت امید داشتن نسبت به جهان را انتقال بدهد، جهانی که در آن ظاهراً همه امیدها از دست رفته است.