برخلاف بسیاری از کشورها، آمریکا از برکت دو اقیانوس و دو کشور دوست در مرزهای خود بهرهمند است. به همین دلیل سیاست خارجی و تنشهای آن کمتر برای عموم مردم آمریکا اهمیت پیدا میکند، اما در ۴ نوامبر ۱۹۷۹ برابر با ۱۳ آبان ۱۳۵۷ همه چیز تغییر کرد؛ زمانی که دانشجویان ایرانی سفارت آمریکا در تهران را در اعتراض به حضور شاه در آمریکا تصرف کردند و ۵۲ آمریکایی را به مدت ۴۴۴ روز گروگان گرفتند. انقلاب ایران و بحران گروگانها، جیمی کارتر را از ریاستجمهوری سرنگون کرد و پایه روابط ایرانِ انقلابی و آمریکا را تا اکنون پیریزی کرد.
به گزارش هممیهن، درحالیکه احساسات عمومی علیه ایالات متحده ریشه در کودتای سازماندهیشده توسط سیا در سال ۱۳۳۲ علیه دولت منتخب دموکراتیک محمد مصدق در ایران داشت، با پناه دادن به محمدرضاشاه در آمریکا، بحران گروگانگیری در آبان ۱۳۵۸ به آخرین میخ بر تابوت روابط ایران و آمریکا تبدیل شد.
از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی علیه شاهِ طرفدار آمریکا، ایالات متحده مورد انتقاد شدید انقلابیونی که به شدت از شعارها و ایدههای گروههای چپ تاثیر میگرفتند، قرار گرفت و سفارت ایالات متحده در تهران یک هدف آشکار بود.
وقتی جیمی کارتر در اکتبر ۱۹۷۹ پس از دورهای شک و تردید به محمدرضاشاه پهلوی اجازه داد برای درمان وارد آمریکا شود، هرگز فکر نمیکرد این تصمیم منجر به بزرگترین بحران دوران ریاستجمهوری و شکستش در کارزار انتخابات شود. صبح روز ۱۳ آبان ۱۳۵۸، هزاران دانشجو در خارج از سفارت آمریکا در اعتراض به تصمیم دولت جیمی کارتر مبنی بر پناه دادن به محمدرضا پهلوی، پادشاه معزول ایران در آمریکا، تجمع کردند و خواستار استرداد وی شدند. با افزایش سرعت تظاهرات، بسیاری از دانشجویان از دیوار ساختمان سفارت بالا رفتند و از محوطه عبور کرده و وارد ساختمان سفارت شدند؛ بنابراین آنچه بهعنوان یک تحصن آغاز شد، در نهایت به گروگانگیری ۴۴۴ روزه تبدیل شد. پیش از ۱۳ آبان ۱۳۵۷ حداقل سه بار دیگر سفارت آمریکا توسط گروههای چپگرا که از حمایت قدرت مسلط بیبهره بودند مورد حمله قرار گرفته بود، اما این حملات با همکاری دولت موقت انقلاب و نیروهای کمیته، کنترل و دفع شده بود، اما دانشجویانی که ۱۳ آبان به سفارت حمله کردند علاوه بر انگیزه موجه پناه دادن دیکتاتور توسط آمریکا، خود را به قدرت رهبر انقلاب مستحضر میدیدند.
حضور شاه در آمریکا شایعات درباره احتمال تلاش آمریکا برای کودتا در ایران و بازگرداندن شاه به قدرت را افزایش داده بود. دانشجویان مسلمان پیرو خط امام که سفارت را تسخیر کرده بودند، در ابتدا خواستار بازگشت محمدرضاشاه پهلوی برای محاکمه به ایران شدند. ایالات متحده معتقد بود که شاه - که کمتر از یک سال بعد، در ژوئیه ۱۹۸۰ از دنیا میرفت - برای مراقبتهای پزشکی به آمریکا آمده است و آمریکا نمیتواند چنین کاری انجام دهد. از دیگر خواستههای دانشجویان میتوان به عذرخواهی دولت آمریکا به دلیل مداخله در امور داخلی ایران، از جمله سرنگونی مصدق، نخستوزیر در سال ۱۹۵۳ اشاره کرد. برنامه اولیه این بود که سفارت را تنها برای مدت کوتاهی نگه دارند، اما پس از اینکه آشکار شد، تسخیر چقدر محبوب بوده و امام خمینی از آن حمایت کامل کرده است، این امر تغییر کرد. دانشجویان اسناد محرمانهای را که از سفارت پیدا شده بود، به نمایش گذاشتند، که گاهی اوقات پس از خرد کردن، به سختی بازسازی میشدند، تا دخالت ایالات متحده برای شکست انقلاب و آشوب در کشور را تأیید کنند.
دولت انقلابی که هنوز یکساله نشده بود، نتوانسته بود بر تمام امور کشور مسلط شود و آشوب و هرجومرج در تمام امور مشهود بود. گروههای چپ نیز در کردستان و خوزستان و ترکمنصحرا به تحریک و آشوب میان اقوام مشغول بودند. وزارتخانهها و ادارات بهخوبی سازماندهی نشده بود و خلأ قدرت اداری مشهود بود. هرچند کاریزمای امام خمینی بسیاری از امور را حل میکرد، اما نظام اداری درستی بر کشور حاکم نبود و نظام اداره کشور به جزیرههای مختلف تقسیم شده بود. روحانیون و گروههای متعدد چپ و کمیتهها که بهتازگی تاسیس شده بود و خلاصه هر کسی که احساس میکرد ذرهای قدرت دارد، حداکثر استفاده را از آن میبرد و دولت موقت لیبرال از کنترل اوضاع ناتوان بود.
دانشجویان ایرانی که سفارت را تصرف کردند، در ابتدا تصوری از اقدام انقلابی خود نداشتند و هرگز فکر نمیکردند این اقدام به مدت طولانی ادامه پیدا کند، اما آنها بیش از ۵۰ آمریکایی را به مدت ۴۴۴ روز گروگان گرفتند. در ابتدا حدود ۹۰ نفر از جمله ۶۶ آمریکایی توسط دانشجویان معترض گروگان گرفته شدند. دو هفته بعد، امام خمینی، دستور آزادی گروگانهای زن و آفریقاییتبار را صادر کرد و مجموع گروگانهای آمریکایی را به ۵۳ نفر رساند. یک گروگان دیگر در ژوئیه ۱۹۸۰ به دلیل بیماری آزاد شد. ۵۲ گروگان باقیمانده باید ۱۴ ماه آینده را در اسارت سپری میکردند؛ دورهای که مسیر روابط ایران و آمریکا را برای همیشه تغییر داد. این بدترین حادثه برای جیمی کارتر بود که تلاش داشت برای انتخاب مجدد در سال ۱۹۸۰ آماده شود. کارتر پس از این حادثه حتی در جبهه دموکراتها هم تضعیف شد و مجبور شد رقابت شانهبهشانهای را با سناتور تد کندی انجام دهد. کارتر فوراً سفرهای خارجی و مبارزات سیاسی را برای تمرکز بر بحران گروگانگیری به حالت تعلیق درآورد، اما راهحل دیپلماتیکی وجود نداشت. آنچه که بهعنوان «استراتژی باغ رز» شناخته شد (به باغ گل رز کاخ سفید اشاره دارد) به تلهای برای رئیسجمهور تبدیل شد؛ چهرهای از رئیسجمهوری ضعیف که در اتاق خود نشسته و ناتوان از حل بحران به سخن گفتن با مشاوران خود مشغول است. کارتر در ابتدا سعی کرد با ایران مذاکره کند، اما با توجه به اینکه کارتر اجازه حضور شاه را در ایالات متحده داده بود، رهبران ایران تمایلی به رها کردن او از مخمصه نداشتند. علاوه بر این، امام خمینی نیز با هرگونه توافق اولیه مخالفت کرد؛ بنابراین درحالیکه کارتر در کاخ سفید به دام افتاده بود، مذاکرات به جایی نرسید. به همین دلیل بود که او در بهار تصمیم گرفت تا گروگانها را از طریق عملیاتی نظامی نجات دهد. عملیات پنجهعقاب در صحرای طبس فاجعهای بود که با مرگ آمریکاییها و هواپیماهای نظامی ویرانشده به پایان رسید.
دولت کارتر در عملیات پنجه عقاب، معروف به عملیات طبس برای نجات ۵۲ گروگان آمریکایی که در سفارت اسیر بودند، انجام شد. این عملیات، که یکی از اولین عملیاتهای دلتا فورس بود با موانع و شکستهای زیادی مواجه و لغو شد. هشت هلیکوپتر به اولین منطقه در کویر ایران فرستاده شدند، اما تنها پنج فروند در شرایط عملیاتی قرار گرفتند. یکی از هلیکوپترها با مشکلات هیدرولیکی مواجه شده بود، دیگری در طوفان شن گرفتار شد و سومی نشانههایی از ترکخوردگی تیغه روتور را نشان داد. در طول برنامهریزی عملیاتی، تصمیم بر این شد که اگر کمتر از شش هلیکوپتر پس از ورود به سایت کویر عملیاتی باقی بمانند، بهرغم اینکه تنها چهار هلیکوپتر کاملاً ضروری بودند، مأموریت متوقف شود. در اقدامی که هنوز در محافل نظامی بحث میشود، فرماندهان میدانی به رئیسجمهور کارتر توصیه کردند که این مأموریت را متوقف کند و او به این توصیه عمل کرد. درحالیکه نیروهای آمریکایی برای عقبنشینی از صحرای طبس آماده میشدند، یکی از هلیکوپترهای باقیمانده با هواپیمای ترابری که شامل نیروهای نظامی و سوخت جت بود، برخورد کرد. آتشسوزی منجر به نابودی هر دو هواپیما و کشته شدن هشت سرباز شد. امام خمینی در واکنش به این عملیات اظهار داشت: «آیا جز این بود که یک دست غیبی در کار است؟ چه کسی هلیکوپترهای آقای کارتر را ساقط کرد؟ ما ساقط کردیم؟ شنها ساقط کردند. شنها مامور خدا بودند، باد مامور خداست». دولت کارتر باخت خود در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در سال ۱۹۸۰ را عمدتاً به دلیل شکست خود در آزادی گروگانها دانست. این شکست نظامی یگانهای عملیات ویژه آمریکا منجر به یک رسوایی نظامی و اصلاحات در ارتش آمریکا شد.
اگرچه کارتر موفق شد نامزد دموکراتها باشد، اما در ماه نوامبر همه ایالتها به جز شش ایالت به اضافه ناحیه کلمبیا را به رونالد ریگان باخت. ایرانیها گروگانها را برای مدت طولانیتر از آنچه که هر کسی (از جمله خودشان) انتظار داشت، نگه داشته بودند. گروگانها در ۲۰ ژانویه ۱۹۸۱ - روز تحلیف رونالد ریگان - آزاد شدند.
۱۳ آبان هر سال بهعنوان «روز ملی مبارزه با استکبار جهانی» نامگذاری شده و تظاهرات ضدآمریکایی در تهران و دیگر شهرهای بزرگ ایران ترتیب داده میشود. ایالات متحده پس از شکست مذاکرات و همچنین تلاش نظامی برای آزادی گروگانها روابط دیپلماتیک خود را با ایران در ۱۶ فروردین ۱۳۵۹ قطع کرد. گروگانها سرانجام در ۳۰ دی ۱۳۵۹ آزاد شدند. آمریکا از همان زمان واردات نفت ایران را تحریم و داراییهای ایران در آمریکا را مسدود کرد. پس از ۴۴۴ روز، گروگانها براساس توافقنامه الجزایر آزاد شدند و تنها چند دقیقه پس از تحلیف رئیسجمهور رونالد ریگان امضا شد. بهعنوان بخشی از این توافق، ایالات متحده قول داد دیگر در سیاست داخلی ایران مداخله نکند. روابط دیپلماتیک از آن زمان همچنان قطع شده است و سوئیس در حال حاضر بهعنوان حافظ منافع ایالات متحده در ایران عمل میکند.
هرچند کاستن علت خصومت میان ایران و آمریکا به بحران گروگانگیری یک مبالغه و اشتباه بزرگ است، اما قطعاً این رویداد یکی از نتایج و نقاط عطف این خصومت بود. در سال ۱۳۵۷ ایران شاهد یک انقلاب بزرگ علیه دولتی نزدیک و متحد ایالات متحده آمریکا بود. ایرانیان از چند دهه دخالت و حضور آمریکا در ایران ناخرسند بودند و ایدههای چپ مارکسیستی نیز بر این سابقه تاکید بسیار میکرد و احساسات عمومی را علیه آمریکا تهییج میکرد. آمریکا که از درک عمق این خشم و بحران ناتوان بود، در تلاش بود از طریق عناصر لیبرال و معتدل درون انقلاب به تجدید روابط خود با ایران بپردازد، اما ماجرا عمیقتر از آن بود که به این سادگی بتوان آن را ترمیم کرد. ایرانیان استمرار حکومت مستبدانه شاه پس از کودتای ۱۳۳۲ را مرهون کمکها و حمایتهای آمریکا از شاه میدانستند و تنها به مجازات شاه و حامی اصلیاش میاندیشیدند و در این میان سفارت تنها نماد در دسترس بود. در واقع تسخیر سفارت آمریکا نه دلیل خصومت چنددهه بعدی که یکی از نشانهها و نتایج این خصومت بود.
هرچند جیمی کارتر، رئیسجمهور دموکرات آمریکا تلاش داشت حقوق بشر را به یکی از محورهای سیاست خارجی آمریکا بدل کند و بتواند با کاهش حمایت آمریکا از دیکتاتورهای مستبد چهره جهانی آمریکا را بهبود ببخشد، اما این سیاست با چند دهه سیاست مداخلهجویانه آمریکا در کشورهای توسعهنیافته در تعارض قرار داشت و نتایج فاجعهباری نیز برای آمریکا به بار آورد که سرنگون شدن مهمترین متحد در غرب آسیا از جمله آنها بود. کارتر در کنفرانس گودالوپ برخلاف انتظار سایر کشورهای غربی از پشتیبانی شاه دست کشیده بود، اما در پناه دادن به شاه تردید کمتری کرد و همین نیز به تاوان سختی برای او و آمریکا منتهی شد. کارتر همین سیاست نرم در قبال انقلاب ایران را ادامه داد و تلاش کرد بتواند با دولت تازهانقلابی ارتباط برقرار کند. اما برخلاف دولت کارتر جانشین او رونالد ریگان در ابتدا سیاست سختی با ایران در پیش گرفت. ریگان هرچند حمایت تسلیحاتی چندانی از عراق متحد شوروی نکرد، اما در حمایت اطلاعاتی و سیاسی از صدام کوتاهی نکرد تا انقلابیون در تهران را مجازات کند. با گذشت زمان دیدگاه دولت ریگان در قبال ایران تغییر کرد.
رونالد ریگان در سال ۱۹۸۶ در یک سخنرانی تلویزیونی برای مردم آمریکا گفت: «بین منافع ملی ایران و آمریکا نیازی به تضاد دائمی نیست». او گفت که انقلاب ایران یک واقعیت تاریخی است. این ادبیاتی است که از آن زمان تاکنون از رؤسایجمهور آمریکا زیاد ندیدهایم. تلاش دولت ریگان برای نزدیکی به تهران در دور دوم دولت او به یک رسوایی دیگر بدل شد و ایران بار دیگر علت شکست یک دولت در آمریکا شد. در ماجرای ایران-کنترا دولت ریگان تلاش داشت با فروش تسلیحات به ایران به موازنه در منطقه با عراق و شوروی کمک کند و عواید این فروش را به گروه کنترا در نیاکاراگوئه که علیه دولت ساندینیستی میجنگیدند تخصیص و در عین حال ایران نیز متعهد میشد به آزادی گروگانهای آمریکایی در لبنان کمک کند. هم فروش تسلیحات به ایران و هم کمک به کنترا توسط کنگره ممنوع اعلام شده بود. افشای این تلاش رسوایی سیاسی بزرگی برای دولت ریگان شد، اما ایران هم بخشی از تسلیحات را از طریق دلالها دریافت کرده بود و هم به آزادی گروگانها کمک کرد.
پس از پایان جنگ هشتساله ایران و آمریکا شرایط متفاوت بود. هم هاشمیرفسنجانی و هم سیدمحمد خاتمی بهدنبال کاهش تنشها با دنیای خارج بودند. بهویژه سیدمحمد خاتمی در مصاحبه معروفی با کریستین امانپور، خبرنگار سیانان فرهنگ و تاریخ آمریکا را ستایش کرد و از بحران گروگانگیری ابراز تاسف کرد. در آن زمان، دولت کلینتون دچار تناقض شده بود تا حدی به این دلیل که نمیدانستند با ایران چه بکنند و از سوی دیگر به این دلیل که حواسشان به بحران مونیکا لوینسکی پرت شده بود. زمانی که مادلین آلبرایت، وزیر امور خارجه کلینتون از کودتا علیه دولت مردمی دکتر مصدق عذرخواهی کرد، خاتمی بهطور فزایندهای توسط جناح تندرو در داخل تضعیف شده بود و ایالاتمتحده ناخواسته این تصور را ایجاد کرد که آنها با حمایت از یک جناح در برابر جناح دیگر سعی در ایجاد تفرقه در سیاست ایران دارند، بنابراین نتیجه معکوس داد. در سال ۲۰۰۵، همزمان با دولت تندرو جورج بوش در ایالات متحده، رئیسجمهور تندرویی نیز در ایران انتخاب شد. بوش و احمدینژاد دو روی یک سکه بودند. تعارض و تنش و خصومتها عمیقتر شد و پرونده هستهای نیز به بالاتر رفتن اختلافات کمک کرد.
دولت معتدل حسن روحانی تلاش بسیاری برای کاهش تنش و خصومت بین ایران و آمریکا کرد و البته از سایر دولتها در این زمینه موفقتر هم بود؛ هرچند باز هم نتیجه کار دوباره دورتر شدن دو کشور از هم بود. بحران گروگانگیری در ابتدای شروع به کار دولت روحانی برای هر دو کشور یادآوری شد زمانی که دولت روحانی حمید ابوطالبی را بهعنوان نماینده ایران در سازمان ملل معرفی کرد و دولت آمریکا به خاطر حضور ابوطالبی در بین دانشجویان تسخیرکننده سفارت از صدور ویزا برای ابوطالبی سرباز زد. با وجود اصرار دولت روحانی واشنگتن هرگز ابوطالبی را در آمریکا نپذیرفت و ایران مجبور به تغییر نماینده خود در سازمان ملل شد. دولت روحانی در مذاکرات هستهای موفق شد به قرارداد برجام میان ایران و آمریکا و شش کشور دیگر دست یابد و علاوه بر مذاکرات دوجانبه محمدجواد ظریف و جان کری که بیسابقه بود رؤسایجمهور دو کشور نیز برای نخستین بار به صورت تلفنی با هم به گفتگو پرداختند. اما با روی کارآمدن دونالد ترامپ در واشنگتن این ماه عسل نیز به پایان رسید و ترامپ با خروج از قرارداد برجام بر بیاعتمادی میان دو کشور افزود. تندروها در تهران بهانه مناسبی یافتند تا با تاکید بر غیرقابل اعتماد بودن آمریکا دولت روحانی را منزوی و منفعل کنند و زمینه برای روی کارآمدن دولت سیدابراهیم رئیسی در تهران فراهم شد و با وجود بازگشت دموکراتها در واشنگتن در دولت جو بایدن، این بار تهران به کاهش دیوار خصومت بین دو کشور تن نمیدهد و همچنان این دیوار مستحکم مانده و هر روز آجر دیگری روی آن چیده میشود.
بحران گروگانگیری که به موج آمریکاستیزی در ایران مبدل شد تقریباً هیچ برآورد خواستهای برای ایران نداشت. محمدرضاشاه در دوران گروگانگیری به خاطر بیماری درگذشت و در قاهره پایتخت مصر به خاک سپرده شد. اموال مسدودشده ایران در آمریکا هرگز آزاد نشد و آمریکا هرگز بهطور آشکار از ایران عذرخواهی نکرد و دست از تلاش برای آنچه که مهار ایران نامیده میشود، برنداشت. در بیانیه الجزایر که منجر به آزادی گروگانها شد ایران در قبال آزادی گروگانها تنها یک بیانیه سیاسی بدون مابهازای اجرایی دریافت کرد که ارزش چندانی نداشت. ایران تنها موفق شد دولت ملایم کارتر را سرنگون کند و به روی کارآمدن ریگان کمک کند.
البته بحران گروگانگیری به تسلط جمهوری اسلامی بر فضای سیاسی داخلی کشور کمک کرد و ابتکار عمل را از دست گروههای چپ مارکسیستی خارج کرد و انقلابیون نزدیک به امام خمینی را به مرکز سیاست تبدیل کرد. انسجام سیاسی که حول تسخیر سفارت ایجاد شد جناح لیبرال درون حکومت را منفعل و دولت موقت را وادار به استعفا کرد و به تسلط بیشتر روحانیون به امور کمک کرد، اما دستاورد خارجی به دنبال نداشت. به نادرستی گاهی حمله عراق به ایران به موضوع تسخیر سفارت آمریکا نسبت داده میشود درحالیکه با گذشت چهاردهه از آن زمان، هیچ سندی که بتواند این دو واقعه را به هم ربط بدهد وجود ندارد بلکه میدانیم که دولت عراق بیش از همه به حمایت شوروی در حمله به ایران متکی بوده است و طبیعتاً پیروزی عراق در این جنگ به تقویت جبهه شوروی در غرب آسیا کمک میکرد و این موضوعی نبود که آمریکا با همه خصومتی که با دولت انقلابی در تهران پیدا کرده بود، از آن استقبال کند.
بحران گروگانگیری در آمریکا به بیاعتباری دولت کارتر منجر شد و همه توجه دولتش را در سال پایانی ریاست جمهوری به خود معطوف کرد. عملیات پنجه عقاب در صحرای طبس که برای نجات گروگانها طراحی شد نیز به یک آبروریزی نظامی بدل شد و منجر به بیاعتباری نیروهای ویژه ارتش آمریکا و در سالهای بعد اصلاحات در نیروهای ویژه آمریکا را رقم زد. گروگانگیری یک بیاعتباری سیاسی نیز برای آمریکا محسوب میشد و مواضع ایرانیان در قبال دخالتها و حمایتهای واشنگتن از دولت مستبد شاه را در کانون توجه جهانی قرار داد.