اسکار نیلسون مردی است که بیوقفه برای پیوند زدن باستانشناسی و هنر است. او تا به حال چهرههای باستانی زیادی را احیا کرده و در معرض تماشای مردم دنیا قرار داده است.
به گزارش فرادید، نیلسون پس از صرف چندین ماه برای بازسازی ساختار صورت انسانی که مدتهاست مرده، در استودیوی خود در استکهلم، شروع به کشیدن لایهای از «پوست» روی آخرین نیمتنه سیلیکونی خود میکند. او از سوزنهای بسیار ریز برای ایجاد چین و چروک و منافذ استفاده میکند، از رنگهایی استفاده میکند که با روپوست (بیرونیترین لایه پوست) انسان مو نمیزنند و موهای بینهایت ریز را روی پوست مخلوق خود فرو میکند. سپس پلکهایش را باز میکند.
نیلسون، باستانشناس و مجسمهساز آموزشدیده که در بازسازی سه بعدی صورت انسانهای باستانی تخصص دارد، میگوید: «بلافاصله تبدیل به چهره میشود. پس از گذشت بیش از ۲۰ سال، امروز هم یک روز عالی در استودیو است.».
اما نیلسون تنها نیست؛ «بازسازی صورت» روش محبوبی برای نزدیک شدن به گذشته است. اما بازسازی فقط موضوع خاک رس و دستهای مطمئن نیست، بلکه فرآیند پرزحمتی است که هنر را به لبهی علم و علم را به لبهی هنر میبرد و نتیجه کار میتواند نفس شما را بند بیاورد. در ادامه، با نحوه زنده کردن چهرههای تاریخی بشر توسط باستانشناسان آشنا میشوید.
عمل بازسازی صورت قدیمیتر از آن چیزی است که فکر میکنید: همانطور که تیمی از محققان زیستباستانشناسی نوشتهاند: «ایدهی احیای جمجمه هزاران سال بخشی از داستان انسان بوده است. در شام نوسنگی حدود ۱۰۸۰۰ سال پیش و آناتولی اواخر دوره نوسنگی حدود ۸۵۰۰ سال پیش، جمجمهها پس از گذشت زمان مناسبی بیرون آورده شده، سپس با گچ، خاک رس و رنگدانههایی که شکل و رنگ آنها طوری بود که شبیه انسان مرده باشد، پوشانده میشد.»
پدران بازسازی صورت مدرن در قرن نوزدهم نیز از استراتژیهای مشابهی استفاده میکردند، اما به دانش و تخصص پزشکان و کالبدشناسان ماهر افزودند. آنها با انگیزهی تجلیل و جنبه آرمانی دادن به شخصیتهای محترم، اما متوفی، ابتدا استخوانهای مرده را قبل از شبیه کردن ظاهرشان در قالب مجسمه، بررسی میکردند.
یکی از این مجسمهها آهنگساز افسانهای، یوهان سباستین باخ بود. ویلهلم هیس، کالبدشناس آلمانی برای تعیین اینکه آیا بقایای انسان نبش قبرشده در حیاط کلیسای آلمان واقعا متعلق به باخ است یا نه، تلاش کرد چهره این آهنگساز را بازسازی کند. ویلهلم با استفاده از دادهها در مورد عمق متوسط بافت صورت که با بررسی صورت ۲۷ جسد انسان جمعآوری کرده بود این کار را با استفاده از پوشاندن خاک رس به طور مستقیم روی جمجمه انجام داد. چهرهای که ظاهر شد شبیه پرترههای موجود از باخ بود و به مورخان اطمینان داد که این اسکلت احتمالاً متعلق به آهنگساز فقید بوده است و بعداً به عنوان مبنایی برای آثار هنری آینده و دفن مجدد باخ در لایپزیگ عمل کرد.
این کار موجب اوج گرفتن علاقه به آناتومی صورت انسان و تفاوتهای ظریف در عمق صورت و شکلگیری بافت شد که هر چهره را منحصر به فرد میکند. دادههای مربوط به ضخامت بافت صورت که توسط این کالبدشناسان اولیه بدست آمده بود، هنوز توسط احیاکنندگان صورت مانند نیلسون استفاده میشود.
قبل از اینکه بازسازی سه بعدی صورت بتواند آغاز شود، محققان باید تا حد امکان اطلاعات بیشتری در مورد زندگی سوژه خود جمعآوری کنند. او که بوده؟ کجا زندگی کرده و از دنیا رفته؟ رژیم غذایی، سبک زندگی و وضعیت سلامتش چطور بوده؟ امروزه، پیشرفتها در تجزیه و تحلیل باستانشناسی این امکان را فراهم کرده که با بررسی ایزوتوپهای یک نمونه، انواع اطلاعات در مورد افراد، از غذاهای مورد علاقهشان گرفته تا نوع آبوهوای محل سکونتشان را مشخص کنیم؛ و این تازه شروع کار است: شمار رو به رشدی از بازسازیهای صورت در حال حاضر شامل شواهدی از تجزیه و تحلیل DNA نیز میشود که میتواند نه تنها اصل و نسب فرد، بلکه احتمالاً پوست، مو و رنگ چشم او را مشخص کند. نیلسون میگوید: «تحلیلهای DNA باستانی برای من برگ برنده بوده است، چون گمانهزنی را از بسیاری از جنبههای بازسازی که زمانی به هنرمند واگذار میشد، حذف میکند.»
جنسیت، قومیت، وزن و سن فرد هنگام مرگ، همگی عمق چهره و سایر ویژگیها را نشان میدهند، در حالی که جمجمه آنها دارای نشانههای ظریفی است که نشاندهنده مکانهایی است که زمانی بافت به استخوان متصل بوده است.
«گاهیاوقات شناسایی این که عضله دقیقا کجا قرار داشته بسیار آسان است، چون آثار فشار یا برجستگی روی جمجمه باقی میماند. تمام این اطلاعات به بازسازیکننده کمک میکند تا تصمیم بگیرد چه چیزی به کجا میرود و در نتیجه یک مدل آناتومیک وهمآور ایجاد میشود.»
برای گام بعدی، درک کامل آناتومی صورت مهم است: بازسازیکنندههای مجسمهساز مانند نیلسون با دقت تکههای غضروف و ماهیچه را از خاک رس قالبگیری میکنند و هر کدام را مستقیماً روی یک کپی چاپشده سهبعدی از جمجمه سوژهشان قرار میدهند.
اگرچه میتوان بازسازی سه بعدی صورت را با کمک کامپیوتر انجام داد، اما نیلسون روش عملی را ترجیح میدهد. او میگوید: «از زمانی که یادم میآید به چهرهها علاقه داشتم.»
از آنجا که تلفیق این حدسهای آگاهانه به آهستگی چهره انسانی به خود میگیرد، بازسازیکننده از بازآفرینی به سمت تفسیر حرکت میکند و از آنچه در مورد فرد شناخته شده، برای شکل دادن به چشمها، دهان و پوست او استفاده میکند. برای مثال، ممکن است چروکها یا لکهای آفتاب را به صورت فردی که در سنین پیری فوت کرده اضافه کند یا شواهدی از بیماریهای کشفشده در تحقیقات DNA را اضافه کند.
نیلسون میگوید: «معمولاً احساس میکنم کار من یک فرآیند دو مرحلهای است.» اول، کار او این است که به عنوان یک ناظر بیطرف عمل کند، از قوانین باستانشناسی پیروی کند و به دادههای عینی پایبند باشد. او میگوید: «و سپس نتیجه را به هنر واگذار میکنم».
در نهایت، جمجمه پوشیده از خاک رس به عنوان پایهای برای نیمتنه سیلیکونی قالبگیریشده از فرد استفاده میشود. رنگ و مو به دقت اعمال میشوند تا به بازسازی روح ببخشند.
اخلاقیات چنین بازسازیهایی همچنان موضوع بحث و گفتگو در جامعه علمی است. به هر حال، هیچ راهی برای دانستن اینکه آیا این تصاویر دقیق هستند وجود ندارد و شخصی که بازسازی روی او انجام میشود هم حرفی برای گفتن ندارد. سپس این مسئله وجود دارد که چگونه میتوان از نتیجهگیری بیش از حد گسترده عوام در مورد گستره تاریخ بشریت از روی یک چهره جلوگیری کرد.
اما راه دیگری برای نگاه کردن به چهرههای گاهی عجیب که از این فرآیند ظاهر میشوند، وجود دارد. هر بازسازی صورت فرصتی برای تأمل و حتی ادای احترام به فردی است که در گذشته بسیار دور میزیسته است. این بازسازیها لایهای از انسانیت را به چیزی اضافه میکنند که در غیر این صورت صرفاً انبوهی از استخوانهای انسان به نظر میرسید. به بیان دیگر، این رقص پیچیده بین هنر، آناتومی و باستانشناسی میتواند گذشته را زنده کند.