برای فیلمسازان و سازندگان برنامههای تلویزیونی هیچ کمبودی برای نمایش موجودات ماوراء طبیعی وجود ندارد تا در پروژههای خود به آنها بپردازند. یکی از رایجترین این موجودات خون آشامها هستند. آنها جزء اصلی سرگرمیهای فراطبیعی بودهاند، چه ترسناک، عاشقانه، اکشن، کمدی یا ترکیبی از همه آنها. اما جالب است که ببینیم افراد خلاق در هنر هفتم چگونه به خون آشامهای خود نزدیک میشوند.
آیا آنها شکل انسانی به خود میگیرند؟ یا شیطانیتر به نظر میرسند؟ آیا نقاط ضعف آنها نور خورشید خواهد بود؟ یا چیز دیگری به عنوان نقطه ضعف معرفی میشود.
از درامهای کلاسیک سیاه و سفید گرفته تا عاشقانههای تینیجری، علاقه به خونآشامها در طول سالها حفظ شده است؛ و در حالی که برخی از آنها موجودات بی نام و بی چهرهای هستند که در پس زمینه خودنمایی میکنند، برخی دیگر به شخصیتهای محبوب و نمادین تبدیل شدهاند، حتی اگر آنها شرور باشند. مقداری نقره خالص بردارید و بیایید تا در این مطلب مروری بر بهترین خون آشام تاریخ سینما و تلویزیون داشته باشیم.
مامان با یک خونآشام قرار ملاقات گذاشت یک تله فیلم تلویزیونی و یک ساعت عالی برای هالووین است. این فیلم در مورد دو خواهر و برادر است که در نامناسبترین آخر هفته زمانی که برنامههایی دارند و مادرشان را متقاعد میکنند که از خانه خارج شود، گرفتار میشوند. آنها انتظار نداشتند مادرشان با دیمیتری، مردی خوش تیپ که اتفاقا خون آشام هم هست، ملاقات کند.
دیمیتری شخصیتی خون آشام است که از دید بچهها تکامل پیدا میکند. اما این از سرگرمکننده بودن او، راه رفتن روی دیوار و هیپنوتیزم کردن مردم چیزی است که شاخص رفتاری این خون آشام است.
برای برخی، نوسفراتو همان مرجع عجیب و غریب در پایان یک قسمت باب اسفنجی شلوار مکعبی است. برای دیگران، نوسفراتو اصطلاحی است که به برخی از نمادینترین خون آشامها متصل است. بنابراین، کنت دراکولا در فیلم ترسناک آلمانی «نوسفراتو خون آشام» در سال ۱۹۷۹ شایسته جایگاهی در این لیست است. داستان درباره یک مشاور املاک و مستغلات است که به دنبال معامله با مردی ثروتمند در ترانسیلوانیا است.
اما زمانی که او به خانه کنت دراکولا میرسد، مامور متوجه میشود که مشتری احتمالی چیزی بیشتر از بحث در مورد زمین و امضای اوراق در ذهن دارد. کنت دراکولا این فیلم یک شخصیت ماندگار شوم است. بازی کلاوس کینسکی از این شخصیت به بهترین شکل ممکن باعث جذب شما میشود.
فرنچایز گرگ و میش در اواخر دهه ۲۰۰۰ میلادی علاقه به خون آشامها و موجودات ماوراء طبیعی را زنده کرد. وقتی بلا سوان عاشق یک خون آشام میشود، به سادگی وارد دنیایی از حوادث با حضور خونآشامها میشود. اما از جمله اعضای خانواده او روزالی است. اگرچه به او زمان زیادی روی صفحه نمایش داده نمیشود، ولی نگاه کردن به گذشته آسیب زا و متعاقب آن تبدیل شدن به یک خون آشام نشان میدهد که یک زندگی چند لایه برای او وجود دارد.
روزالی در اوایل دهه ۱۹۰۰ انسان بود و با مردی نامزد کرد. اما پس از اینکه او و دوستانش به او حمله کردند و او را مرده رها کردند، روزالی به یک خون آشام تبدیل میشود. روزالی انتقام خود را از مهاجمان، از جمله نامزد سابقش در حالی که لباس عروسی پوشیده بود، میگیرد. شاید بتوان به راحتی او را بهعنوان یک خون آشام بلوند دیگر از قلم انداخت، اما چیزهای بیشتری برای او وجود دارد و او شایسته فیلم خودش است.
سریال The Munsters یک کمدی است که زندگی یک خانواده هیولا را دنبال میکند. به دلیل برخی چیزها که حتی وقتی در مورد موجودات خیالی صحبت میشود نیز منطقی نیستند، شاید این اثر برای همه مخاطبان جذاب نباشد. اما جنس شخصیتسازی یک خون آشام از مدل پدر بزرگ چیز جالبی است که از این اثر بیرون آمده است.
با این حال، کسانی که این سریال را نادیده گرفتند، ممکن است پدربزرگ هیولا، که مسلماً بامزهترین شخصیت سریال و خونآشام گروه است را از دست داده باشند. پیرمردی مزاحم و کنایهآمیز با ابروهای پدربزرگی پرپشت که دل هر مخاطبی را به دست میآورد. در چنین لیستی این یک شخصیت واقعا لذت بخش است.
دیمون سالواتوره نیمی از دو برادر نمادین خون آشام در The Vampire Diaries است. طرفداران ابتدا با برادرش استفان آشنا شدند، اما زمانی که دیمون وارد شهر میستیک فالز شد، سخت بود که این خون آشام جذاب و فروتن را ریشه یابی نکنیم. دیمون به عنوان زبان مادری خود به طعنه صحبت میکند و برخلاف برادر خوبش به راحتی تسلیم خواستههای خود برای خون انسان میشود.
با این حال، حتی با وجود خشونت پذون این شخصیت، تحقیر او سخت است. البته از همان فصل اول، نقشه دیمون برای تخریب و ایجاد هرج و مرج تغییر میکند و او شروع به تسلیم شدن به احساسات انسانیتر خود میکند. بنابراین، هرگز لحظهای نیست که دیمون روی صفحه کسل کننده باشد.
ظاهر خون آشامی کرت بارلو با نسخههای معمولی جذاب، درخشان و ابتدایی که مخاطبان مدرن با آن آشنا شدهاند بسیار متفاوت است. فیلم Salem’s Lot (۱۹۷۹) یک مینی سریال بر اساس رمانی با همین عنوان اثر استیون کینگ است. داستان درباره مردی است که به زادگاهش برمیگردد و متوجه میشود که احساس شومی در اطراف شهر وجود دارد.
کرت بارلو یک خون آشام است که مسئول مرگ و ناپدید شدن بسیاری از ساکنان شهر است. پس نگاه کردن به او کاملاً وحشتناک است و نیازی به گفتن کلمهای برای ایجاد ترس در بینندگان ندارد. واضح است که چیزهای زیادی در سر او میگذرد، زیرا او بارها از قربانیان خود پیشی میگیرد و یک آنتاگونیست بزرگ برای خلق وحشت در مخاطب است.
«دختری در شب تنها به خانه میرود» یک فیلم مستقل فارسی زبان است که در سال ۲۰۱۴ منتشر شد. این فیلم درباره خون آشامی به نام The Girl یا همان دختر است که به دنبال مجازات افراد گناهکار در شهری بد رفتار است. برخی از کسانی که او به عنوان قربانی آنها را میکشد واقعاً افراد بدی هستند، اگرچه حس خاصی از نمایش این خشونت در بیننده نفوذ میکند که دوگانه است.
واضح است که دختر تنهاست و خشم زیادی در خود جای داده است، بنابراین وقتی با مردی به نام آرش آشنا میشود و از کشتن او جلوگیری میکند، نشان میدهد که او نیز احساس میکند چیزی از زندگیاش کم شده است. فیلم سیاه و سفید فیلمبرداری شده و بر عناصر ترسناک و تنهایی دو شخصیت اصلی تاکید ویژه دارد.
وقتی به سریالهای تند و تیز طنز فکر میکنید، بعید است که خون آشامها چیزی باشند که به ذهنتان خطور کند. اما. جود یک فضای طنز و گوتیک چیزی است که Dark Shadows را بسیار معروف کرده است. این سریال دارای ویژگیهای مشخصی از داستانهای آشنای دنبالهدار است. از ملودرام فراوان، پیچشهای داستانی غیرواقعی (اما سرگرمکننده) و شبکه عظیمی از شخصیتها. با این حال، با گنجاندن موجودات ماوراء طبیعی، مانند خون آشام بارناباس کالینز، خود را از بقیه جدا کرد.
گاهی وقتی به یک خون آشام فکر میکنیم نکاتی به ذهن ما میآید که نکاتی کلیشهای است. مانند نگاه نمادین بارناباس یا عصای سر گرگی او به عنوان خون آشام. اما این سخنرانی و شیوه متمایز او از دوران انسانیاش در دهه ۱۷۰۰ تا وفاداری او به خانواده کالینز امروزی است که به احیای علاقه مخاطبان به این سریال کمک کرد. اثری که یک خون آشام به نسبت متفاوت را به نمایش میگذاشت.
جری دندریج از فیلم Fright Night یکی از آن همسایههای عجیب و غریب و مرموزی است که مردم درباره آن شایعات فراوانی میگویند، و در این مورد بسیاری از شایعات درست هستند. پس چارلی یک نوجوان وسواسی ترسو است که پس از شنیدن و دیدن چیزهای عجیب و غریب در خانهاش و این واقعیت که مردم ناگهان در اطراف خانه آنها ناپدید شدهاند، متقاعد میشود که جری یک خون آشام است.
اما جری یک شرور کامل در این فیلم ماوراء طبیعی است. از یک طرف، او بسیار جذاب است، توجه دوست دختر چارلی را به خود جلب میکند و مرگ او را بیش از پیش برای چارلی مهم میکند. از طرف دیگر، او میتواند کاملاً بیحرکت باشد، در خانه چارلی کمین کرده و با حالتی عصبی به او حمله کند. پس این شخصیت نیز از خون آشامهای معروف این لیست است.
فیلم Underworld شروعکننده یک فرنچایز اکشن است که در دنیایی از خونآشامها و گرگینهها اتفاق میافتد که در تلاش برای به دست آوردن کنترل جهان هستند. در این بین سیلین با بازی کیت بکینسل یک خون آشام است که یک دلال مرگ (یک قاتل) است. انگیزه او برای کشتن گرگینهها فراتر از حفظ گونه خود در بالای زنجیره غذایی است. گرگها خانواده او را کشتند و هیچ چیز برای او شیرینتر از انتقام نیست.
اما انسانی که او به سمتش کشش دارد توسط یک گرگ گاز گرفته میشود و در نتیجه نبرد درونی سیلین در مورد اینکه وفاداریهایش در کدام سمت و کجاست آغاز میشود. بی رحمی و قدرت، این شخصیت را به فردی جذاب برای رهبری این فرنچیایز تبدیل میکند.
هتل ترانسیلوانیا یک مجموعه فیلم انیمیشنی است که به دنبال هیولاها و هتل محل زندگی خود دراکولا است. میویس با صدای سلنا گومز دختر صاحب هتل، یا همان دراکولا است. در این دنیا، هیولاها به دنبال مکانی دور از حضور انسانها هستند تا آرامش داشته باشند و خود هیولای واقعی باشند، جایی که هتل ترانسیلوانیا این امکان را به این موجودات میدهد. اما وقتی انسانی هتل را پیدا میکند، کنت دراکولا تمام تلاشش را میکند تا از قداست هتل خود دفاع کند.
اما نکته اینجاست که میویس عاشق همان انسان میشود. او کنجکاوی شدیدی برای دیدن دنیا دارد و هوس استقلال میکند، که او را به قهرمانی تبدیل میکند که بسیاری از کودکان میتوانند دوستش داشته باشند. چه راه رفتن او روی دیوارها برای آماده شدن برای ایستادن برای پدرش یا دیدن انتقال او به بزرگسالی در فیلمهای بعدی، او یک شخصیت سالم و جذاب در این لیست است.
این فیلم ترسناک سوئدی سزاوار تبلیغات بیشتر است، و به نوبه خود، شخصیت خون آشام الی نیز باید بیشتر مورد توجه قرار بگیرد. اما فیلم «آدم درست را راه بده» پسری به نام اسکار را دنبال میکند که طرد شده و مورد آزار و اذیت قرار میگیرد، اما امیدوار است که وقتی الی به همان نزدیکی نقل مکان میکند اوضاع تغییر کند. هیچ کس نمیتوانست بداند که الی بیش از یک بچه عجیب و غریب است. چرا که الی در واقع یک خون آشام است.
الی به وضوح در عذاب است و با تشنگی برای خون و سایر تمایلات خون آشامی با نیاز به ارتباط و دوستی مبارزه میکند. از آنجایی که این یک فیلم ترسناک است، الی اسکار را به مسیری تاریک میکشد و بینندگان را دعوت میکند تا در این سواری آزاردهنده آنها را همراهی کنند.
بلید یک فیلم ابرقهرمانی است و همچنین نام مستعار اریک بروکس زمانی که او به حالت شکارچی خون آشام تغییر میکند. اریک خود نیمه خون آشام است و برخی از تواناییهای این موجودات مانند افزایش قدرت، سرعت و چابکی را همراه خود دارد. با وجود این قدرتها، قابل درک است که چرا او زندگی خود را وقف خلاص شدن از شر خون آشامها میکند.
زمانی که مادرش او را باردار بود، مورد حمله یک خون آشام قرار گرفت. اگرچه او نجات یافت، اما مادرش مرد و نفرت او را شعله ور ساخت. این پس زمینه احساسی بینندگان را به سفر او متصل میکند. اگرچه CGI بد در فیلم به چشم میآید، ولی حضور شخصیت جذاب Blade و سکانسهای مبارزه با کیفیت بالا شما را دوباره به داخل فیلم میکشاند.
خیلی از مخاطبان این شخصیت را با رقص سلما هایک همراه با یک مار در نقش سانتانیکو پاندمونیوم در فیلم از گرگومیش تا سحر به یاد دارند، اما سانتانیکو خیلی بیشتر از اینهاست. او یک رقصنده و مجری است، بله، اما احتمالاً بسیار جالبتر این واقعیت است که او یک ملکه خون آشام است. اگرچه سانتانیکو در بخش زیادی از فیلم حضور ندارد، اما او از زمان نمایش خود بهترین استفاده را میکند و یکی از به یاد ماندنیترین افراد درون فیلم است.
دکتر هس گرین یک انسان شناس است که در این فیلم کلاسیک ترسناک به خون آشام تبدیل شده است. این فیلم کمک زیادی به تنوع بخشیدن به ژانر وحشت به عنوان یک کل کرد، اما همچنین گروه خون آشامهایی که اغلب به عنوان افرادی با پوست رنگ پریده به تصویر کشیده میشوند، برای اولین بار از این فیلم به آثار دیگر این ژانر معرفی شد.
دکتر گرین مرد برجستهای است که سعی میکند به دیگران کمک کند، که در این مورد یک بار کمک او منجر به تغییر شکلش میشود. پس از تبدیل شدن به یک خون آشام، دکتر گرین احساس انزوا میکند، اما پس از ملاقات با یک زن و تبدیل او به خون آشام، عمیقاً وارد این سبک زندگی جدید میشود. با این حال، او به زودی اعمال خود را زیر سوال میبرد و فیلم از قوس او برای کشف مضامین جاودانگی، خیر و شر و بسیاری موارد دیگر استفاده میکند.
آنچه در تاریکی انجام میدهیم یک سریال کمدی ترسناک است که سه خون آشام ساکن نیویورک را دنبال میکند. انتخاب تنها یکی از این سه نفر دشوار است، اما نادیا به عنوان یکی از این خون آشامها به قدری جذاب است که نمیتوان از آن گذشت. نادیا در این اثر نارضایتیهای خود را از زندگی و دلخوریهای خود را از کسانی که در زندگی او نقش دارند مستقیماً برای بیننده روایت میکند.
با وجود صدها سال زندگی نادیا از زمانی که در یونان بزرگ شده است، او از ابراز نارضایتی خود در زندگی روزانهاش ابایی ندارد. اما زبان تند و تیز این شخصیت را به عنوان نشانهای از بی عاطفه بودن او در نظر نگیرید. نادیا یک رمانتیک ناامید است، چه با هم خانههایش، چه آشنای انسانیاش، یا یک شوالیه تناسخ یافته که به نظر میرسد نمیتواند به صورت عادی استراحت کند. تمام این نکات یعنی این شخصین نیز باید دارای یک جای مناسب در این لیست باشد.
کل بازیگران فیلم خون آشام کوچک شیرین و دوست داشتنی هستند. با این حال، ممکن است این رودولف باشد که بیشتر از همه قلب بینندگان را جذب میکند. رودولف و تمام خانوادهاش خون آشام هستند و او کاملاً احساس تنهایی میکند، زیرا آنها باید در سایهها پنهان شوند. بنابراین، وقتی او با تونی، که به اعتقاد او یک خون آشام است، ملاقات میکند، ناکهان از دیدن یک انسان معمولی به وجد میآید.
حتی پس از اینکه او متوجه میشود تونی فقط یک انسان است، پیوند آنها شکسته نمیشود. رودولف باید بین بیزاری پدرش از انسانها، شکارچیان خون آشام مصمم و دوستی جدیدش تعادل برقرار کند. رودولف یک شخصیت شیرین است که فقط به دنبال ارتباط است و وفاداری او به تونی قابل تحسین است.
سریال Penny Dreadful یک نمایش ترسناک منحصر به فرد است که شخصیتهای آثار مختلف ادبیات را در یک مجموعه باهم ترکیب میکند. یکی از این شخصیتها مینا هارکر است که شخصیت او در ابتدا در دراکولا دیده شده بود. مینا چیزی است که شخصیتهای مختلف را در کنار هم جمع میکند، زیرا آنها سعی میکنند او را پس از ربوده شدن نجات دهند. اودر روند قصه به یک خون آشام تبدیل میشود که رابطه او با پدرش را پیچیده میکند.
مینا وزن عاطفی زیادی به سریال اضافه میکند، از دوستی او با ونسا گرفته تا احساسات مختلط او نسبت به دراکولا. شخصیت او از رمانها بسط یافته است و کسی است که مبارزات اصلیاش جهانی است.
فیلم گرسنگی یک چرخش منحصر به فرد در یک مثلث عشقی دارد. یک نقطه در این مثلث میریام است، خون آشامی که به طرز ناامیدکنندهای خونسرد، آرام و جمع و جور است. این طبیعت جذاب همان چیزی است که بسیاری از قربانیان او را به سمتش سوق میدهد. سابقه شکار او پیرامون قربانیان ناآگاه به مصر باستان و فرانسه قرن ۱۸ برمیگردد، جایی که او با معشوقش جان ملاقات کرد.
اما در این فضا ورود دکتر سارا رابرتز به زندگی او همه چیز را پیچیده میکند. میریام هیچ ابایی از استفاده و کنار گذاشتن افراد در گذشتهاش نداشت، اما این رابطه جدید با جان و سارا باعث میشود که او این سوال را ایجاد کند که چگونه عمر طولانی خود را گذرانده است؛ و همانطور که سارا با تبدیل شدن خود به یک خون آشام سر و کار دارد، خود میریام ممکن است نیاز به یادگیری جابجایی بخشهایی از انسانیت خود داشته باشد.
تفسیرهای زیادی از خون آشام نمادین کنت دراکولا وجود دارد، اما نقش بلا لوگوسی در فیلم دراکولای ۱۹۳۱ یکی از بهترینها است. این اولین انحراف از اقتباسهای فیلم صامت از دراکولا است، اگرچه فیلمسازان به طور مؤثری از سکوت برای افزودن به فضای گوتیک فیلمها استفاده میکنند.
همچنین این اثر یک فیلم سیاه و سفید است، اما کنت دراکولا با اجرای پرهیاهو خود رنگ کافی را به این نمایش میدهد تا تجربه تماشایی برای مخاطب ایجاد شود. شخصیت دراکولای فیلم از همه لحاظ دراماتیک است و بین کمدی و لحن ترسناک تعادل برقرار میکند. پس بدون شک نمیشود از خون آشام حرف زد و یادی از این شخصیت نکرد.
وقتی سلبریتیهای درجه یک در سریالها ظاهر میشوند، گاهی اوقات قدرت ستارهای آنها میتواند حواستان را پرت کند. اما لیدی گاگا درست در این اثر یعنی داستان ترسناک آمریکایی: هتل در نقش کنتس الیزابت قرار گرفت. در این فصل پنجم، کنتس الیزابت در هتل کورتز اقامت میکند، هتلی که مصیبتهای بسیاری را در خود جای داده است که برخی از آنها به عهده اوست.
کنتس به عنوان یک خون آشام، اغلب در محوطه هتل، قربانیان خود را میکشد و خونشان را مینوشد. جنایات وحشتناک او با ظاهر پر زرق و برق و شیک این شخصیت در تضاد است. از ورود به کلوپها با اسب گرفته تا نگاه هولناک او، شما را مجذوب وحشت این شخصیت میکند.
مصاحبه با خون آشام ابتدا رمانی از آن رایس بود، سپس به یک فیلم در سال ۱۹۹۴ تبدیل شد و سپس در سال ۲۰۲۲ به یک سریال در شبکه AMC تبدیل شد. در این نسخه، شخصیت محبوب لویی دو پونت دو لاک توسط ژاکوب اندرسون به تصویر کشیده شده است. لویی مردی ثروتمند در نیواورلئان در اوایل دهه ۱۹۰۰ است. او صاحب یک فاحشه خانه است و اگرچه از بیرون به نظر میرسد که همه چیز دارد، اما در داخل دنیای این شخصیت متفاوت است.
او نه تنها باید به عنوان یک مرد سیاه پوست این دوره زمانی را طی کند و با فشارهای مراقبت از خانوادهاش کنار بیاید، بلکه همجنس گرا است و احساس میکند باید این قسمت از خود را پنهان کند. اما فرانسوی کاریزماتیکی که این شخصیت با او ملاقات میکند (و بعداً او را به یک خون آشام تبدیل میکند) قرار است لویی را وادار کند تا با بسیاری از مسائل خود روبرو شود.
سریال True Blood یک درام ترسناک فراطبیعی است که دارای شخصیتهای قوی است. بسیاری از شخصیتها گونههای متفاوتی هستند – انسانها، جادوگران، گرگینهها و غیره. اما شخصیت پاملا در اوایل دهه ۱۹۰۰، یکی از کارگران یک فاحشه خانه بود که به خودکشی فکر میکرد. با این حال، او از فضا نجات مییابد و به یک خون آشام تبدیل میشود.
در طول فصول مختلف سریال، پاملا یاد میگیرد که به دیگران و خودش اعتماد کند و همچنین با گذشته خود کنار بیاید. ناگفته نماند که سبک تند و رکیک او در صحبت کردن، برخی از بهترین لحظات این سریال را ارائه میکند.
کلاوس میکائلسون یکی از چندین خواهر و برادر میکائلسون است که در چندین فصل و در چندین سریال قلبها را تسخیر کرد (این شخصیت اولین بار در The Vampire Diaries ظاهر شد). کلاوس ممکن است یکی از پیچیدهترین افراد بین خواهر و برادرهایش باشد. او بهخاطر سختترین و وحشیانهترین تنبیههایی که برای افراد غریبه و خانواده اعمال میکند، شناخته میشود، اما این تمام چیزی نیست که برای او وجود دارد.
وقتی The Originals به بررسی گذشته رنجدیده او با پدرش میپردازد، واکنش شدید کلاوس به خیانت و تاکید بر وفاداری چیزی است که در روند پرداخت شخصیت او منطقی میشود. شما میخواهید ببینید که کلاوس برنده میشود، حتی اگر او در اشتباه باشد، و در اوج و فرودهای احساسی که از آن عبور میکند، در کنار او خواهید ماند.
بافی قاتل خونآشامها یکی از سریالهای فراطبیعی اساسی در اواخر دهه ۹۰ و اوایل دهه ۲۰۰۰ است. هیچ کمبودی در شخصیتهای پیچیده این سریال وجود ندارد، اما اسپایک شخصیت خون آشام مورد علاقه طرفداران است (و دلیل خوبی هم دارد). او یک خون آشام است که از یک قوس شخصیتی بزرگ عبور میکند. برای نویسندگان میتوانست آسان باشد که او را به عنوان یک شرور قلمداد کنند، اما ریشه یابی او چیزی است که این شخصیت را در لحظاتی خاکستری و دوست داشتنی میکند.
اما زمانی که این شخصیت به بافی نزدیکتر میشود، شروع به نشان دادن بیشتر انسانیت خود میکند. طرفداران هم از این ویژگی استقبال کردند که اسپایک هرگز برتری خود را از دست نمیدهد، حتی زمانی که نمایش بیشتر به گذشته او میپردازد.
منبع: ویجیاتو