فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری
خورد ز غیرت روی تو هر گلی خاری
ز کفر زلف تو هر حلقهای و آشوبی
ز سحر چشم تو هر گوشهای و بیماری
مرو چو بخت منای چشم مست یار به خواب
که در پی است ز هر سویت آه بیداری
نثار خاک رهت نقد جان من هر چند
که نیست نقد روان را بر تو مقداری
دلا همیشه مزن لاف زلف دلبندان
چو تیره رای شوی کی گشایدت کاری
سرم برفت و زمانی به سر نرفت این کار
دلم گرفت و نبودت غم گرفتاری
چو نقطه گفتمش اندر میان دایره آی
به خنده گفت کهای حافظ این چه پرگاری
شرح لغت: پرگار به فتح اول و سکون دوم: سامان و حیله و چاره
دلدادگان معشوق هر آنچه از نیکی سرمایهی جان خود دارند، در راه معشوق نثار میکنند تا در کار عشق سامان یابند؛ چرا که ذات اقدس او سالکان بیشماری را در این راه ملول گردانده و از هر سو عاشقی بیدار در جستجوی دیدار روی اوست.
اگر تاکنون از فرصتهای زندگی بهرهی کافی نبرده ای، از این به بعد سعی کن که قدر فرصتهایی که برایت بوجود میآید را بدانی و از آن استفاده کنی که روزگار میگذرد و عمر ما هر روز به پایان خود نزدیکتر میشود. پس اگر خواسته ایی داری که برآوردن آن ممکن است، زودتر اقدام کن و فرصت را از دست مده که این روزها بازگشت ناپذیرند.