همه ما اتفاقات ناخوشایندی را در زندگی تجربه کردهایم، اما با گذشت زمان توانستهایم با آنها کنار بیاییم. در برخی موارد، این حوادث و عوارض ناشی از آن به راحتی از ذهن پاک نمیشوند. این وضعیت پیچیده معمولاً تأثیر قابلتوجهی بر زندگی روزمره افراد دارد و در صورت عدم تشخیص و درمان، عواقب جدی بر جای میگذارد. از این وضعیت با عنوان اختلال «استرس پس از سانحه» یا PTSD (Post-traumatic stress disorder) یاد میشود. این عارضه در افرادی به وجود میآید که یک رویداد آسیبزا را تجربه کرده یا شاهد آن بودهاند. حال این رویداد آسیبزا میتواند جسمی یا روحی باشد.
به گزارش خبرآنلاین، دکتر مهدی اسماعیلتبار، روانشناس و نویسنده، از اهمیت سندروم استرس پس از سانحه و اثرات آن بر جامعه امروز ایران میگوید: «انسان سهگانهای دارد که شامل جسم، فکر و روان اوست. سلامت کلی انسان نیز در گروی امنیت و سلامت این ابعاد است. هر فرد ایرانی در طول سالهای اخیر و با ظهور شبکههای اجتماعی، تجربیات تازه و جدیدی را در زندگی و خانواده کسب کرده است که شاید برخی از این تجربهها خوشایند نبوده و آسیبهای روانی را برای او در بر داشتهاند. «خودکشی یا مرگ خودخواسته» را میتوان یک مثال مهم برای این واقعیت در نظر گرفت. ما هرگز به اندازه ۱۰ سال اخیر خبر مرگ خودخواستهی اقشار مختلف اعم از مجری، بازیگر، خبرنگار، دانشآموز و ... را نشنیده بودیم. هرچند آمار خودکشی در جامعه ایرانی به نسبت جوامعی همچون امریکا کمتر است، اما نسبت به خودِ جامعه ایرانی چطور؟»
اسماعیلتبار مشکلات امروز جامعه ایرانی و تغییرات مربوط به آن را ناشی از سه اصل میداند و میگوید: «اکثر مشکلاتی که جامعه ما امروزه با آن دستوپنجه نرم میکند، در وهله نخست به «ورودی اطلاعات» شهروندان و خانوادهها برمیگردد؛ جامعهای که حتی در طول شش ماه گذشته، بالاترین نرخ طلاق را در شهرهای تهران (پایتخت سیاسی) و مشهد (پایتخت مذهبی) داشته است. انسانها که با هدف طلاق و جدایی با یکدیگر ازدواج نمیکنند، پس این تصادف مربوط به برآورد شناختی ما از خودمان است. من از امنیت روانی صحبت میکنم و دیدگاه من این است که منشأ بخشی از این اتفاقات، وابسته به ورودی اطلاعات ماست.
بخشی از این مصائب و مشکلات هم مربوط به موبایلی شدن شخصیت افراد است؛ «انسان موبایلی» تحرک کمتری دارد و قاعدتاً برای دستیابی به هرچیزی کمتر درجا میزند. این مفهوم بر گروهی اطلاق میشود که ورودی تمام دیتا و اطلاعاتشان از شبکههای اجتماعی است، این شبکهها به افکار و اعمال انسان جهت میدهند و به نوعی او را برده خود میکنند.
بخش دیگر ناشی از عدم تأمین «امنیت روانی» در جامعه امروز ماست. صدها کشور در دنیا وجود دارند، اما آیا مراکز آموزشی کشورهای دیگر هم به اندازه مدارس و دانشگاههای ایرانی طی یک سال اخیر با این حجم حاشیه و بحران روانی و امنیتی مواجه بودهاند؟»
این روانشناس، با تمثیل روابط فرا دست و فرو دست و نحوه برخورد طرفین، به ارائه راهکار برای رفع چالشها میپردازد و میگوید: «مشکلات همواره وجود دارند، اما باید برای حل آنها راهکاری هم ارائه کرد. مقصود من از این گفتگو رسیدن به آن راهکار است. به عنوان مثال، من به واسطه مشکلی که برایم پیش آمده و حتی جنبه عمومی هم دارد، میخواهم شهردار تهران را ببینم، اما مقام بالاتر این امکان را برای من فراهم نمیکند، رفتار درستی با منِ شهروند ندارد یا دستکم پاسخ درستی به من نمیدهد. چنین برخوردی بیشتر شبیه یک لجبازی است. این اتفاق خیلی شبیه رفتار برخی والدین در چارچوب خانواده است؛ فرزند شکایت و گلهای مطرح میکند که شاید خوشایند پدر و مادر نیست، پدر و مادر هم درگیریهای خودشان را دارند و چندان اعتنایی به مشکل فرزند نمیکنند و با لحنی تهدیدآمیز به او میگویند «بهت میفهمانم» که حالا وقت این حرفها نیست. به عنوان یک روانشناس میگویم چنین رفتاری بزرگمنشانه نیست و باعث میشود فرد مقابل شخصیت لجبازی پیدا کند. ادبیات «به تو میفهمانم» کار به جایی نمیبرد و باید آن را به «با هم میفهمیم» تغییر داد.»
به باور اسماعیلتبار، انسان موبایلی به واسطه شبکههای اجتماعی، ورودی اطلاعات زیادی دارد. همانطور که یک فرد در مواجهه با یک مار سمی، سعی میکند محل حادثه را ترک کرده و فرار کند، پس میتوان نتیجه گرفت فرار نتیجه ترس است.
او در پاسخ به این پرسش که ترس ناشی از چیست، اذعان میدارد: «این ترس به همان ورودی اطلاعات برمیگردد. چهار سال پیش با یکی از خبرگزاریها یک گفتوگوی تصویری داشتم، اما دریافتم در خروجی مصاحبه، تمام صحبتهای من پیرامون شهرداری تهران و آقای زاکانی حذف شده بود. چرا؟ اگر من شهروند به سیستمم اعتماد نکنم، اصلاً سنگ روی سنگ بند نمیشود. در چنین شرایطی، سیستم حاکمیتی معنای بالاتری به نام «اعتماد» را از دست میدهد. در خانواده و مدرسه هم همین است؛ گاه فرزند یا دانشآموز در آن محیط به اجبار تن به رعایت قانونی میدهد که هیچ اعتقادی به آن ندارد، اما در خارج از محیط هرگز آن عمل را انجام نخواهد داد، چون باور او چیزی دیگری است. باور هم یکشبه به وجود نمیآید.»
اختلال روانی «استرس پس از سانحه» همانطور که از نام آن پیداست، در افرادی ایجاد میشود که یک رویداد آسیبزا یا به عبارتی یک تروما را تجربه کردهاند. این اختلال میتواند افراد را در هر سن، جنسیت یا فرهنگی تحت تأثیر قرار دهد.
اسماعیلتبار بهعنوان یک روانشناس در این باره میگوید: «باور به شبکههای اجتماعی بسیار هولناکتر از یک جنگ فیزیکی است؛ شما هشت سال جنگ تحمیلی را با هشت ماه گذشته در ایران مقایسه کنید، چقدر فشار روانی به جامعه تحمیل شده؟ همین الآن اگر جویای احوال روانی یک شهروند شوید، چه جوابی به شما میدهد؟ قابل پیشبینی است. اختلال یا سندروم اضطراب یا استرس پس از سانحه امروزه در کشور ما چیز عجیبی نیست. از حدود یک سال گذشته و اتفاقاتی که شاهد آن بودیم، حجم انبوهی اطلاعات وارد ذهن ما شده که امنیت و سلامت روان هر فرد را به طرق گوناگون تهدید میکند. باید توجه داشت نشاط اجتماعی قبل از اینکه فرد به آشتی شخصی با خود برسد، ممکن نیست.»
این روانشناس، ضمن ارائه راهکار برای تأمین امنیت روانی، خطاب به عامه مردم میگوید: «حالا که شرایط اجتماعی اینچنین است، نه به کسی اعتماد داریم و نه کسی با ما صادق است، ما باید به فکر خودمان باشیم، به فکر اینکه برنامهریزی کنیم؛ مثلاً ساعت استفاده از موبایل را کنترل کنیم. موبایل واقعیتی است که بر تمام ابعاد زندگی تأثیر میگذارد و ما این مفهوم را نتوانستیم به فرزندان خود منتقل کنیم. فرزندان امروز ما با دیدن فیلمهای موجود در شبکههای اجتماعی [اصطلاحاً]فیلم شدهاند.»
اسماعیلتبار اضافه میکند: «در این راستا مهم است که: ۱) اینکه فضای مجازی را درک کنیم و ۲) قبول کنیم بخشی از مشکلات امروز جامعه به مدیران ما برمیگردد. در خانواده هم همینطور است؛ من به عنوان یک مختصص، مشکلی را در نوجوانان و نوجوانان ندیدهام که به پدر و مادر و افراط و تفریط آنها برنگردد. در خانوادههای ما معمولاً پدر میشود رهبر و مادر هم انگار نقش رئیس دولت را ایفا میکند و هردو با بهکارگیری سیاستهای غلط، فرزند را به اشتباهترین شیوه ممکن تربیت و بزرگ میکنند.»
او در پایان تأکید میکند: «مهم است که والدین بپذیرند مشکلات امروز فرزندانشان حاصل سیاست و تربیت غلطی است که به کار گرفتهاند. به عبارت دیگر درست نیست که یک نفر یا یک نهاد صاحب قدرت باشد، اما مسئولیت نداشته باشد. این معضل اگر از نظر روانی در نهاد قدرت حل نشود، منِ نوعی از طرفدار سخت به دشمن سدّ تبدیل خواهم شد.»