عامل اصلی قتل رئیس یکی از بانکهای پایتخت که از سوی دختر و همسر سابق وی برای ارتکاب جنایت اجیر شده بود، صبح روز گذشته در مقابل بازپرس جنایی تهران به ارتکاب جنایت اعتراف کرد.
به گزارش همشهری، شروع این پرونده به سیزدهم شهریور امسال برمی گردد. آن روز به بازپرس جنایی تهران خبر رسید که مرد میانسالی در خانهاش به قتل رسیده است. وی رئیس یکی از بانکهای پایتخت بود که هدف ضربات چاقو قرار گرفته بود. این مرد سالها قبل از همسر اولش جدا شده و یک دختر نوجوان از وی داشت. وی حدود ۲ سال قبل با زن دیگری ازدواج کرده که از او هم جدا شده بود و تنها زندگی میکرد، اما هرازگاهی دختر نوجوانش به دیدن او میرفت.
آنطور که تحقیقات نشان میداد رئیس بانک، قربانی توطئه خانوادگی شده بود. دختر مقتول، همسر اولش و شوهر این زن برای قتل او ۲قاتل اجیر کرده بودند و آنها در فرصتی مناسب وارد خانه مقتول شده و او را به قتل رسانده بودند. با این اطلاعات تمامی متهمان دستگیر شدند، اما ۲قاتل اجیر شده جنایت را به گردن هم میانداختند.
با این وجود تحقیقات از آنها ادامه داشت تا اینکه صبح روز گذشته ۴نفر از متهمان پرونده (همسر سابق مقتول و شوهرش به همراه ۲آدمکش اجیر شده) به شعبه سوم دادسرای جنایی تهران منتقل شدند تا تحقیقات دوباره از آنها صورت بگیرد. این درحالی است که پرونده دختر نوجوان مقتول به دلیل اینکه هنوز به سن قانونی نرسیده به دادسرای اطفال فرستاده شده است.
در جلسه دیروز سرانجام عامل اصلی جنایت (یکی از قاتلان اجیر شده) به قتل اعتراف کرد و گفت روزهای اول قتل را انکار کرده به این امید که زنده بماند اما در نهایت تصمیم گرفته اسرار جنایت را فاش کند. پس از آنکه تحقیق از متهمان صورت گرفت، آنها روانه بازداشتگاه شدند. این درحالی است که اولیای دم راهی دادسرای جنایی تهران شدند و برای عاملان جنایت درخواست قصاص کردند.
متهم اصلی متولد سال ۷۶ و پسری لاغر است. در اواسط جلسه بازپرسی وقتی تصمیم گرفت حقایق را بگوید و به قتل اعتراف کند، به گریه افتاد و گفت دلش میخواهد زودتر قصاصش کنند چون تحمل اسارت و زندگی در زندان را ندارد.
چرا تا دیروز اصرار بر بیگناهی داشتی و میگفتی قاتل نیستی؟
چون میترسیدم؛ از زندان میترسیدم؛ از کابوسهای اعدام و قصاص میترسیدم. فکر میکردم اگر قتل را گردن نگیرم آزادم میکنند اما در این لحظه (جلسه بازپرسی) تصمیم گرفتم حقایق را عنوان کنم. از دروغ و فیلم بازی کردن خسته شده بودم و گفتم بهتر است اعتراف کنم تا خلاص شوم. تا دیروز تلاش میکردم زنده بمانم امروز اما دلم میخواهد قصاصم کنند یا در همین لحظه به زندگیم پایان بدهم.
چرا تصمیم به ارتکاب جنایت گرفتی؟
به خاطر پول. هرچند بارها و بارها پشیمان شدم اما انگار همه چیز دست در دست هم داده بود تا من جان رئیس بانک را بگیرم.
چطور؟ مگر چه اتفاقی رخ داد؟
از همان روز اول که ما از طریق یکی از دوستانمان با دختر و همسر سابق مقتول و شوهر این زن آشنا شدیم، بدبختی وارد زندگیام شد. چند بار تصمیم گرفتم بیخیال شوم اما همسر سابق مقتول به شدت اصرار میکرد و وعده پول میداد. من هم هر بار شیر یا خط میانداختم تا ببینم که درست است وارد این بازی شوم و هر بار اجرای قتل میافتاد. تا اینکه بالاخره رفتیم پای معامله و قرارداد فروش طلا نوشتیم. بر اساس قرارداد آنها باید ۲میلیارد تومان به ما پول میدادند. بعد از نوشتن این قرارداد هم چند بار پشیمان شدم اما در نهایت روز حادثه راهی خانه مقتول شدیم.
قبل از آن یک قرص متادون مصرف کرده بودم تا به آرامش برسم. وقتی به آنجا رسیدیم، دختر مقتول به ما کلید خانه پدرش را داد. ابتدا با کلید، ورودی ساختمان را باز کردیم اما وقتی به مقابل آپارتمان مقتول رسیدیم متوجه شدیم که او حفاظ را بسته و به آن قفل زده است. همانجا گفتم برگردیم اما باز همسر سابق مقتول به من زنگ زد و گفت صبر کن، باید همین امروز کار را تمام کنیم. سرانجام دختر مقتول به محل کار پدرش رفت و با هم به خانه برگشتند. در این بین مدام پشیمانی سراغم آمد و بعد دیدم داخل خانه مقتول هستم. دخترش در را به روی ما باز گذاشت و گفت پدرم در اتاق خواب است.
وقتی وارد خانه شدیم باز هم شیر یا خط آمد اما من نمیخواستم قتل را انجام بدهم. حتی به همدستم گفتم بیا کیف مدارک را برداریم و قبل از اینکه مقتول بیدار شود خانه را ترک کنیم. همدستم قبول کرد و ما کیف را برداشتیم، اما ناگهان پایم به میز خورد و مقتول بیدار شد.
آنجا بود که فهمیدم قدم در راه بیپایانی گذاشتهام و ناچار شدم جان مقتول را بگیرم، ولی حالا به شدت پشیمانم.
دستمزدت را گرفتی؟
نه. فقط یک میلیون تومان دستمان را گرفت که آن هم خرج ماشینهای کرایه ایمان تا خانه مقتول بود. درواقع به خاطر هیچ، آدم کشتم! خدا مرا ببخشد.