اعتماد نوشت: «راه نجات کشور از مسیر تعامل و تفاهم میگذرد.» این عبارت و عبارات دیگری از این دست، محتوای اغلب راهبردهایی است که این روزها از سوی بسیاری از دلسوزان کشور برای عبور از چالشهای فعلی ارائه میشود. دلسوزان، متفکران و سیاستمدارانی که تلاش میکنند کشور را از سرنوشت محتوم دوگانهای ذیل عنوان «براندازی و افراط» یا «سکوت و انفعال» برهانند تا کشور از ناکجاآباد تندروی و بیتفاوتی به سمت سواحل تعامل، تفاهم و همزیستی مسالمتآمیز حرکت کند. بر این اساس است که بسیاری از فعالان سیاسی اصلاحطلب این روزها تلاش میکنند راه میانهای یافته و حاکمیت را متوجه آن کنند.
از منظر گفتمان اصلاحات بیانیه ۱۵ مادهای سیدمحمد خاتمی، رهبر اصلاحات میتواند محور این مسیر تازه قلمداد شود. بیانیهای که در آن خاتمی به مواردی چون، ضرورت توجه به همه گرایشها، سلیقهها و اقوام و مذاهب و طبقات و گروههای اجتماعی، پایان دادن به تنشها و درگیریها در جامعه، آرامش بخشیدن به افکار عمومی از جمله حوادث ۸۸ و پایان حصر، آزادی زندانیان سیاسی و اعلام عفو عمومی و زمینهسازی برای بازگشت مهاجران ایرانی به کشور، آزادی اطلاعرسانی و حمایت از رسانههای آزاد، مبارزه با فساد در همه اشکال آن، حاکمیت قانون، اصلاح ساز و کار تشکیل مجلس خبرگان، اصلاح شورای نگهبان و پایان نظارت استصوابی، بازگرداندن مجلس شورای اسلامی به جایگاه واقعی و قانونی خود، اصلاح ساز و کار تشکیل مجمع تشخیص مصلحت نظام و حضور متخصصان در این مجلس، نیروهای نظامی به جایگاه و مسوولیتهای خود و تغییر سیاست خارجی از دیپلماسی انزواگرا به دیپلماسی فعال، ۱۵ ضرورت عاجلی است که رهبر اصلاحات آنها را پیشزمینه هر نوع اصلاحی در کشور قلمداد میکند.
از بهمن ماه ۱۴۰۱ تا به امروز که کمتر از ۴ ماه به موعد رسمی انتخابات ۱۴۰۲ در کشور است، این ۱۵ ماده بدل به محوریت اصلی گفتمانی شده که گروه اصلاحطلب میانهرو و همه دلسوزان کشور بر آن تاکید دارند. محتوایی که برآمده از مطالبه ایرانیان برای داشتن زندگی بهتر و آزادتر است.
به همین دلیل است که اظهارات هر کدام از چهرههای سیاسی اصلاحطلب، استادان دانشگاه و فعالان جامعه مدنی را که مرور کنیم، ردپایی از این بیانیه و این محتوا میتوان ردیابی کرد. به اعتقاد خاتمی و اکثریت اصلاحطلبان و بسیاری از استادان دانشگاهی، عدم توجه به این ضرورتها و بایدها، معنای دیگری جز خودتحریمی و خودبراندازی ندارد. رویکردی که برخی طیفهای تندرو و رادیکال تلاش میکنند با بیاعتنایی به آن، کشور را هر روز بیشتر از قبل وارد سیلابهای آسیبزا کنند.
در روزهای پایانی هفته قبل بود که محسن آرمین، نایبرییس جبهه اصلاحات در گفتگو با ایلنا تلاش کرد همین گفتمان و همین ضرورت را برای تصمیمسازان و حاکمان بازخوانی کند. آرمین معتقد است اصلاحطلبان در مقایسه با دیگر جریانهای سیاسی اعم از برانداز و غیربرانداز کارنامه بهتری دارند و اکنون جامعه نه امیدی به صاحبان و حاملان گفتمان رادیکال و آوانگارد دارد و نه قدرتهای خارجی را دلسوز و حامی خود میداند. از اینرو گوش جامعه به گفتمان اصلاحطلبی شنواتر شده است. وی تاکید دارد که راهکارهای رادیکال بسیار پرهزینه و ناموفق است و در صورت توفیق نتیجهای جز هرج و مرج و بیثباتی و خونریزی و احتمالا تجزیه نخواهد داشت.
نایبرییس جبهه اصلاحات گفت: میخواهم بگویم چه خوشمان بیاید چه بدمان بیاید ما محکوم به مبارزه مسالمتآمیز و کمهزینه برای نجات کشور هستیم. اگر این حقیقت را بپذیریم آنگاه فضای ذهنی برای کشف و ابداع راهکارهای تازه و موثر فراهم میشود. وقتی فهمیدیم که به کسی جز خودمان نمیتوانیم تکیه کنیم و به جای طلبکاری از یکدیگر، کمک، همیاری، همسویی و استفاده از همه ظرفیتهای سیاسی، اجتماعی و مدنی برای ما یک اصل شد، آنگاه دیگر نه منتظر دعوت حاکمیت مینشینیم و نه میپرسیم اصلاحطلبان برای تغییر وضعیت کشور چه راهحلی دارند، بلکه خواهیم پرسید چه ظرفیتهای نامکشوف و عقلانی در بخشهای سیاسی و اجتماعی و مدنی وجود دارد که باید فعال شود.
محسن آرمین میگوید: مبانی گفتمان اصلاحی این ظرفیت را دارد که متناسب با تحولات جامعه، نوسازی شود به گونهای که پاسخگوی مطالبات و انتظارات جامعه تحول یافته کنونی باشد، اما در چگونگی و چند و، چون این نوسازی اختلافنظرها و اختلاف سلایقی وجود دارد که راهحلش نامهنگاری و اتخاذ مواضع آوانگارد یا نوشتن مقالات ژورنالیستی کممایه نیست.
آرمین معتقد است ۱۵ ماده پیشنهادی آقای خاتمی میتواند موضوع توافق اصلاحطلبان و مبنای گفتمان جدید اصلاحی در شرایط کنونی قرار بگیرد.
از نظر وی، پس از این مرحله، گام بعدی گفتوگوی اصلاحطلبان با جامعه براساس این گفتمان جدید و ایجاد وفاقی در سطح جامعه یا دستکم در سطح نیروهای اجتماعی بدنه اصلاحات است که اگر این دو گام به درستی برداشته شود گام سوم یعنی راهکارها و برنامهها برای قانع کردن یا وادار کردن حکومت به اصلاح به دست خواهد آمد.
وی میگوید رویکرد اصلاحطلبی از عدم شرکت در انتخابات استقبال نمیکند، مگر آنکه عدم شرکت به اصلاحطلبان تحمیل شود. از منظر آرمین، هیچ فعال و آگاه سیاسی معتدلی نمیتواند فرصت حضور موثر در قدرت به منظور بهبود نسبی وضعیت جامعه و تامین هرچه بیشتر مصالح ملی را فدای شعارهای احساسی و پوپولیستی و مطلقگرایانه کند.
آرمین میگوید اصلاحطلبان در مقایسه با دیگر جریانهای سیاسی اعم از برانداز و غیربرانداز کارنامه بهتری دارند و اکنون جامعه نه امیدی به صاحبان و حاملان گفتمان رادیکال و آوانگارد دارد و نه قدرتهای خارجی را دلسوز و حامی خود میداند. از این رو گوش جامعه به گفتمان اصلاحطلبی شنواتر شده است.
وی تاکید دارد که راهکارهای رادیکال بسیار پرهزینه و ناموفق است و در صورت توفیق نتیجهای جز هرج و مرج و بیثباتی و خونریزی و احتمالا تجزیه نخواهد داشت.
آرمین در این گفتگو در پاسخ به پرسشی درخصوص دوگانگی میان اصلاحطلبان درخصوص حضور در انتخابات میگوید: جریانهای سیاسی اعم از احزاب یا اتحادها و ائتلافهای سیاسی همواره حول مهمترین مسائل مطرح در عرصه سیاسی - اجتماعی شکل میگیرند. با تغییر آن مسائل یا پیدایی چالشها و مسائل جدید، طبعا این جریانها دستخوش تحول میشوند یا خود را متناسب با شرایط جدید نوسازی میکنند، یا قوه هاضمه خود را برای پذیرش و گنجایش گرایشهای مختلف آماده میکنند یا دست به انشعاب میزنند. کشور ما طی چند سال اخیر شاهد تحولی مهم و بیسابقه در عرصههای اجتماع و قدرت شده است. یا بهتر است بگویم در این دو عرصه شاهد گذار و زایمان است. تردیدی نیست که این تحول آثار محتوم خود را بر احزاب و اتحادها و ائتلافهای سیاسی برجای خواهد گذاشت. آنها ناگزیر از بازسازی و نوسازی گفتمان خود متناسب با شرایط تحول یافته جدید هستند. اصلاحطلبان نیز از این قاعده مستثنی نیستند. در حال حاضر نشانههای چنین تلاش و تحولی در مواضع رهبری اصلاحات و برخی احزاب اصلاحطلب مشاهده میشود. اما اینکه این روند به کجا ختم خواهد شد فعلا نمیتوان با قطعیت درباره آن سخن گفت.
او ادامه میدهد: به گمان من مبانی گفتمان اصلاحی این ظرفیت را دارد که متناسب با تحولات مذکور، نوسازی شود به گونهای که پاسخگوی مطالبات و انتظارات جامعه تحول یافته کنونی باشد. طبعا ممکن است در چگونگی و چند و، چون این نوسازی اختلافنظرها و اختلاف سلایقی در درون جبهه اصلاحات وجود داشته باشد که دارد، اما راهحل و فصل آنها نامهنگاری و اتخاذ مواضع آوانگارد یا نوشتن مقالات ژورنالیستی کممایه نیست.
اصلاحطلبان نیازمند گفتوگوی سازنده در فضایی دموکراتیک در درون جبهه هستند تا اختلافنظرها را به حداقل برسانند. ایجاد چنین فضایی در گرو چند مساله است: اول تلاش برای تولید «کلمه» و «معنا» به جای «صدا» و «جنجال»، به قول مرحوم عابد الجابری در کتاب دموکراسی و حقوق بشر «ما نه تنها از کلمه محروم هستیم بلکه از حق مطالبه کلمه نیز محرومیم...» دوم افزایش ظرفیت و بلوغ سیاسی لازم و سوم آگاهی و هوشیاری نسبت به عملیات روانی و اجتناب از ایفای نقش در سناریوهایی که به منظور دامن زدن به اختلافنظرها میان اصلاحطلبان طراحی میشود.
آرمین درباره سیاست انتخاباتی اصلاحطلبان در انتخابات پیش رو میگوید: آنچه از مواضع اعلامی جبهه اصلاحات میتوان دریافت این است که اصلاح قانون انتخابات و پیشثبتنام کاندیداها را نشانه عدم عزم حاکمیت بر برگزاری انتخاباتی رقابتی ارزیابی میکند و معتقد است این اقدام در جهت برگزاری انتخاباتی با نتایج مطمئن در چارچوب راهبرد کنونی در اداره کشور است. ظاهرا بیشتر قریب به اتفاق اصلاحطلبان در این نظر مشترکند.
در عین حال جبهه اصلاحات درباره انتخابات فعلا به «عدم توصیه درباره ثبت نام کاندیداها» اکتفا کرده است. به این ترتیب موضع نهایی را به آیندهای که وضعیت روشنتر خواهد شد، واگذاشته است. به نظرم این موضعی هوشمندانه و متناسب با رویکرد اصلاحی است، زیرا رویکرد اصلاحطلبی از عدم شرکت در انتخابات استقبال نمیکند، مگر آنکه عدم شرکت به اصلاحطلبان تحمیل شود.
به نظر من انتخابات پیش رو بیش از آنکه مساله مردم و جریانهای سیاسی باشد، مساله حاکمیت است. علت هم این است که حاکمیت نسبت به این انتخابات موضعی پارادوکسیکال دارد. از یکسو در پی بحران سال ۱۴۰۱ و نیز مشکلات مختلف اقتصادی، سیاست خارجی و... نیازمند انتخاباتی با مشارکت بالاست و از سوی دیگر به سبب حوادث مذکور و نیز تجربه انتخابات ۹۸ و ۱۴۰۰ بخشی از جامعه با صندوق رای قهر کردهاند و اصرار بر ادامه خطمشی آغاز شده در جهت یکپارچهسازی و ویژهگزینی اجازه نمیدهد برای جلبنظر جامعه و امیدوار کردن آن به حل مشکلات کشور از طریق شرکت در انتخابات اقدام موثری انجام بدهد.
نایبرییس جبهه اصلاحات خاطرنشان میکند: طبیعتا اگر حاکمیت در حل مشکلات اقتصادی و اجتماعی چهرهای کارآمد از خود نشان بدهد و نیز در سیاست خارجی تغییر رویکرد بدهد و مصالح کشور را بر مصالح یک تفکر خاص ایدئولوژیک مقدم بدارد، و جامعه را قانع کند که شرکت در انتخابات به تشکیل مجلسی خواهد انجامید که در اداره امور کشور موثر است؛ در این صورت نباید نسبت به انتخابات آینده نگرانی داشته باشد. اما در شرایط کنونی نه هیچ نشانی از وجود چنین عزمی مشاهده میشود و نه دولت و مجلس از ظرفیت و توان لازم برای چنین تحولی برخوردارند.
این همان پارادوکسی است که عرض کردم و راهحل خروج از این پارادوکس را هم هشدار دادن و خط و نشان کشیدن برای اصلاحطلبان میدانند. تهدید امثال آقای باهنر مبنی بر اینکه اگر در انتخابات شرکت نکنید باید عواقب آن را بپذیرید، فقط بخش ظاهر این هشدارهاست. در صورتی که اگر حاکمیت مشکل خود را با مردم حل کرده و جامعه را به شرکت در انتخابات قانع کند، اصلاحطلبان حتی به فرض اینکه جامعه به آنها اقبال نکند مجبور به شرکت در انتخابات هستند و اگر حاکمیت مشکل خود را با مردم حل نکند، شرکت اصلاحطلبان در انتخابات موجب افزایش مشارکت مردم و رونق انتخابات نخواهد شد.