سید عبدالجواد موسوی در خبرآنلاین نوشت: یک مقدار زیادی داریم شلوغش میکنیم. همکاران خودم را عرض میکنم. بعضی هاشان چنان از نحوه استقبال چند صد نفر ایرانی از رونالدو متعجب شده اند و آن را به مسائل فرهنگی و سیاسی ربط میدهند کانه این پدیده نوظهور است و تا به حال در هیچ کجای جهان سابقه نداشته است. فوتبال است دیگر. چه توقعی دارید؟ جام جهانی ۲۰۱۸ را از یاد برده اید؟
شبی که هواداران تیم ملی ایران ریختند دم هتل اقامت رونالدو و شروع کردند به طبل زدن و شعار دادن تا رونالدو بدخواب و یا بی خواب شود و نتواند مقابل تیم ملی کشورمان درست بازی کند؟ شاید هم بر اثر همان سر و صداها بود که بنده خدا فردایش نتوانست حواسش را درست جمع و جور کند و پنالتی اش را به گل تبدیل کند! نمیخواهم رفتار هموطنانی را که ریختند و در هتل را شکستند و باعث شدند عربستانیها برای مان کُری بخوانند و از موضع بالا به ما نگاه کنند توجیه کنم. من هم از دیدن آن صحنهها حالم بد شد، اما دو نکته: اول آن که بخشی از این رفتارها به اقتضائات فوتبال برمی گردد.
در همه جای دنیا عشق فوتبالیها از این کارها کم نمیکنند، لطفا به خودمان کمتر سرکوفت بزنیم. دوم این که ما ایرانیها از این دسته گلها کم به آب نداده ایم. نه تنها در مواجه با فوتبالیستها که در نسبت با آدمهایی که حتی فکرش را هم نمیتوانید بکنید. نمیدانم حضور هابرماس فیلسوف آلمانی را در دانشگاه تهران به خاطر دارید یا نه؟ پیر مرد کم مانده بود از تعجب سکته کند.
در هیچ کجای این کره آسفالت چنین استقبالی از او نشده بود. دانشجویان در آن سال ها- که به سالهای دوم خرداد مشهور بود- انرژی مضاعفی داشتند. وقتی پیرمرد آلمانی وارد سالن دانشگاه شد با جوانان شادابی مواجه شد که سوت میزدند و هلهله میکردند و یک صدا فریاد میزدند: هابرماس! هابرماس! انگاری توی استادیوم باشند و مثلا بگویند: رونالدو! رونالدو! منظور این که بخشی از این رفتار به ظاهر عجیب ما به روحیه خاص مهمان نوازی مان برمی گردد و الا خدا میداند که از این حرکات به ظاهر جلف نیت بدی نداریم.
علاوه بر همه اینها کمی هم به تماشاچی ایرانی حق بدهید. کار فرهنگی که هیچ. همه باشگاههای ورزشی ما یک پسوند فرهنگی دارند و موظفند بخشی از بودجههای بی حساب و کتابشان را صرف کار فرهنگی کنند، اما اگر بدانید به نام کار فرهنگی چهها میکنند شاخ در میآورید.
در تلویزیون هم که تنها چیزی که نمیبینید فرهنگ است. مشتی سرود لوس و بی مزه درست کرده اند که اصلا نمیدانند کجا و کی باید پخش کنند. یک برنامه نصفه و نیمه خوب فوتبالی هم داشتند که خودشان تعطیلش کردند. در و دیوار استادیومها هم پُر است از شعارهای مناسبتی و بی مناسبتی که باز هیچ دخلی به فرهنگ تماشاچیها ندارد. این که قبل از بازی یک مداح بیاوریم و یا سرود سلام فرمانده پخش کنیم که ربطی به آموزش و فرهنگ سازی ندارد. حتی استادیوم درست و حسابی نداریم. دو شب مانده به بازی چندتا لودر و غلتک میآوریم که آسفالت اطراف ورزشگاه را درست کنیم. به عمد یا به سهو فدراسیون را چنان مدیریت میکنیم که به ما لطف میکنند و اجازه میدهند بدون تماشاگر در استادیوم خودمان بازی کنیم.
سال به سال هم دو بازیکن مطرح و نام آشنای فوتبالی پایشان به این مملکت باز نمیشود. واقعا چه توقعی میتوان از تماشاگران فوتبال داشت؟ چه چیزی به آنها داده ایم که در ازایش از آنها انتظار داریم سنگین و باوقار و حرفهای برخورد کنند؟ کجای کارمان بی عیب و ایراد است؟
تا همین چند سال پیش فوتبال آخرین امید ناامیدان بود. آخرین چیزی که میشد به آن چنگ انداخت و در ذیل آن همه آدمها را با هر سلیقه و عنوان و مذهب و عقیدهای دور هم جمع کرد. فوتبال تنها جایی بود که در آن ایران برای همه ایرانیان معنا پیدا میکرد. آیا هنوز هم فوتبال چنین کارکردی دارد؟ یا این یکی را هم به گند سیاست آلوده کردیم و رفت پی کارش؟
سر و کله شکستن برای رونالدو آن هم به این شیوه ناخوشایند مایه سرافکندگی است و قطعا من آن را نمیپسندم. اما بحث بر سر خوش آمد و بد آمد من نیست. نمیتوانید فوتبال را به عنوان یک سرگرمی بپذیرید و از مواهبش به ویژه پولهای بی حساب و کتابش لذت ببرید، اما از اقتضائاتش بگریزید. آن هم در حالی که حتی یک قدم برای بهبود وضعیت فرهنگی این فوتبال برنداشته اید. تمنای تجلی و اظهار هویت کردن آن هم در پناه ستارههای دنیای فوتبال و سینما و موسیقی و دیگر صنایع پولساز جهان مدرن، بیماری فراگیر عامه مردم در سراسر جهان است، اما این نکته را هم از یاد نبریم که هرچه دل و دیده مشتریان این صنایع سیرتر باشد رفتارشان هم به همان نسبت معقولتر است.