فرارو- انتشار روایتهایی از اخراج تعدادی از اساتید دانشگاههای کشور، با واکنشهایی گسترده همراه شده است. این اخراجها از سوی برخی مورد حمایت و از سوی برخی دیگر مورد نقد جدی قرار گرفته است.
به گزارش فرارو، محمود کمرهای، معاون آموزشی دانشگاه تهران با تاکید بر اینکه این دانشگاه استاد اخراجی ندارد، گفت: «ممکن است فردی به دلایل شخصی از ادامه همکاری با دانشگاه استعفا کند، اما موردی مبنی بر اینکه ما فردی را به دلایلی اخراج کنیم یا خاتمه کار وی را اعلام کرده باشیم، نداریم.»
علیرضا سلیمی نماینده مجلس شورای اسلامی نیز موضوعی موافق به این اخراجها دارد و گفته است: «امنیت کشور مهم است. بحث، بحثِ توطیه علیه کشور است. در دانشگاه کشورهای آمریکا، فرانسه، کانادا و انگلیس در برابر افرادی که حتی اظهار نظر داشتند، برخورد میشود.». حسن روحانی، رئیس جمهور پیشین کشور، اما، موضوعی مخالق دارد و گفته است: «محروم کردن دانشگاهها از اساتید برجسته، ظلم به علم و کشور است. ناامیدی دانشگاهیان به مصلحت کشور و نظام نیست.»
حسین شریعتمداری، مدیرمسئول روزنامه کیهان که پیشتر نیز از اخراج اساتید ابراز خشنودی کرده بود، در واکنش به اظهارات روحانی گفت: «متاسفانه اظهارات آقای روحانی و برخی دیگر از مدعیان اصلاحات تکرار سیاه نمائی رسانههای غربی و عبری و شبکه رسانههای اپوزیسیون نظام است که البته وارونه نمائی واقعیات بخشی از ماموریت دشمنان بیرونی است، اما از کسانی که خود را زیر تابلوی ایران اسلامی تعریف میکنند، اینگونه اظهار نظرهای بی سند دور از انتظار است.»
احمد زیدآبادی و صادق زیباکلام از دیگر افرادی هستند که در کانالهای تلگرامی خود، به اخراج اساتید واکنش منفی نشان داده و نسبت به تبعات این تصمیمات ابراز نگرانی کرده اند. امیرحسین ثابتی، مجری برنامه جهانآرا که در اوج مناقشات درباره اخراج اساتید دانشگاه شریف، برای تدریس به این دانشگاه دعوت شده گفته است: «افتخارمی کنم مواضع فکری من به سعید جلیلی نزدیک است، البته عضو هیات علمی دانشگاه شریف نمیشوم، فقط استاد مدعو هستم.» با توجه به این شرایط، پرسشهایی مطرح است، از جمله این که آینده دانشگاهها در سایه تصمیمات جریان خالص ساز به کدام سمت و سو خواهد رفت و تک قطبی شدن فضای دانشگاهی کشور چه تاثیری بر آینده ایران میگذارد. حسین راغفر، عضو هیئت علمی دانشگاه الزهرا و حسین کنعانی مقدم، فعال سیاسی اصولگرا به این پرسشها پاسخ داده اند:
حسین راغفر گفت: «هدف از این نوع برخورد، تلاش برای «همنواسازی دانشگاه» با ساختار قدرت است. این مسئله بارها و بارها تکرار شده و هیچگاه به نتیجه نرسیده است. گاهی، افرادی که مورد هدف قرار میگیرند، در کنار این که پژوهشگران و چهرههای علمی قابلی هستند، افراد بسیار معتقد و علاقهمند به وطن هستند و مایلند که کاری برای جامعه انجام دهند. این گروه، در برابر بحرانهایی که ساخته نظام تصمیم گیریها است راه حلهایی را مطرح میکنند. به همین دلیل است که اگر راه حلهای پیشنهادی آنان با خواست و منویات حاکمیت همخوانی نداشته باشد، با واکنشهای سیاسی رو به رو میشوند.»
وی افزود: «یکی از پیامدهای اصلی چنین نحوه برخوردی، عقب ماندگی شدید علوم انسانی و علوم اجتماعی در ایران است. مهمترین دلیل این که محققان علوم انسانی و اجتماعی نمیتوانند نقش جدی تری در حل مسائل جامعه خود و کمک به پیشرفت جامعه داشته باشند، این است که با تهدید مواجه میشوند. این در حالی است که اصلیترین دلیل رشد علوم اجتماعی و انسانی، اتخاذ یک رویکرد انتقادی است. اگر قرار باشد که فقط به تایید سیاستهایی که از سوی ساخت قدرت مطرح و اعمال میشود بپردازیم، هیچ پیشرفتی در علوم اجتماعی حاصل نمیشود. نگاه انتقادی میکوشد که وضع موجود را تغییر داده و جامعه را به سمتی بهتر هدایت کند.»
این استاد دانشگاه گفت: «اصلیترین عامل عقب ماندگی علوم اجتماعی و علوم انسانی در کشور ما همین نحوه برخورد و امنیتی کردن اندیشه اجتماعی در کشور است. کار پژوهشگر نقدهای گسترده و همه جانبه به سیاستهای فعلی است که منجر به شرایط اجتماعی، اقتصادی موجود شده است. یکی از دلایل بحران اجتماعی کنونی در ایران، این است که نه تنها توجهی به اخطارها و هشدارهای محققین علوم انسانی نشده، بلکه در مقابل تذکرات و نقدهایی که شده، مقاومتهای سیاسی/امنیتی رخ داده است. این رفتارها باعث میشود، جامعه از نقد و انتقاد تهی شود و مدیحه گویی جایگزین آن شود. در این شرایط، گویی هیچ مشکلی در جامعه وجود ندارد و در نتیجه نقدی نیز وجود ندارد. این یک ظلم بزرگ است که علیه جامعه انجام میشود.»
وی افزود: «گسست عمیق نسلی که در جامعه به وجود آمده، در تاریخ معاصر ایران بی سابقه است و بخش قابل توجه آن، محصول بی توجهی به هشدارهای محققان علوم انسانی است. با فعالان این حوزه رفتارهایی شده که یا از کشور مهاجرت کرده اند، یا در داخل کشور به سکوت واداشته شده اند و با برچسب زدن به آنان سعی شده اعتبار سخنان و مواضعشان مورد تردید قرار گیرد. این رفتارها، خود، از دلایل اصلی مهاجرتهای گسترده نسل جوان و روشن اندیش از کشور شده است. کل فضای سیاست گذاری کشور در اختیار افرادی است که تنها وظیفه خود را مدح سیاستهای موجود، میدانند و متاسفانه در ماههای اخیر نیز به دلیل شکست سیاستهای اقتصادی هجده سال اخیر، شاهد تلاش سیاست گذاران و دولت مردان برای موجه جلوه دادن سیاستهای خودشان هستیم. به همین دلیل دادههایی غیرواقعی و غیرقابل تایید را مطرح میکنند که میتواند شرایط فعلی را بدتر کرده و بی اعتمادی جامعه را نسبت به بخش عمومی تشدید کند.»
راغفر گفت: «در همه جای دنیا، این منتقدین هستند که با انتقاد خود، راه حلهای مناسب را از دل انتقادها و شناخت کاستیها استنتاج و استخراج میکنند و همین رفتار، ثبات بخش سیاسی، اقتصادی و حتی تضمیمن کننده اعتماد عمومی نسبت به حاکمیت است. بی اعتمادی عمومی فعلی که در جامعه ما رخنه کرده، به طور قطع، ماحصل سرکوب اندیشه در فضایی است که انتظار میرود، افراد، شرایط فعلی را نقد کرده و چشمهای سیاست گذاران را نسبت به کاستیها باز کنند. اتفاقات اخیر در جامعه و دانشگاه نشان میدهد، سخنانی که در صدا و سیما، مبنی بر آزادی بیان مطرح میشود، تا چه حد در تناقض با اتفاقاتی است که در دانشگاه شاهدیم.»
وی افزود: «پس از ناآرامیهای پاییز ۱۴۰۱ در رسانه ملی، نقدپذیری برجسته و تلاش میشد منتقدین، نقدهای خود را بیان کنند، اما همزمان میبینیم که بسته بودن و انسداد فکری در حوزههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و به خصوص در مراکز دانشگاهی و تحقیقاتی، به نحوی است که در تقابل کامل با نمایش رسانههای دولتی پس از بحران ۱۴۰۱ است. بهتر است به جای آن که متوسل به تلاشهای مقطعی در زمانهای خاص از جمله انتخابات شویم و فقط در آن دوره فضا را برای نقد باز کنیم، در همه مقاطع، اجازه نقد بدهیم. در سایه این شرایط، بخشی از افراد و چهرههای علمی از کشور مهاجرت میکنند و بخشی دیگر نیز، به انزوا و گوشه گیری روی میآورند. اقداماتی که این روزها در دانشگاهها رخ میدهد، درواقع ادامه تلاش برای انسداد فکری بیشتر در جامعه است. پیامدهای این شرایط بسیار گسترده است. ولی مهمترین پیامد این شرایط، گرفتن فرصتها از نخبگان و اعطای آن به پخمگان است.»
حسین کنعانی مقدم گفت: «سالهای سال است که دشمنان رشد و تعالی ایران به دانشگاهها طمع دارند (چه قبل از انقلاب و چه پس از انقلاب). برخی در تلاشند که دانشگاهها را به عنوان پایگاهی برای گروهها و جریانهای خاص خود، تعریف کنند. به عنوان فردی که هم به عنوان دانشجو و هم به عنوان مدرس در دانشگاهها حضور داشتم، تاکید میکنم که دانشگاهها، همیشه از حساسترین مراکز بوده اند. رفتار با استاد و دانشجو نباید تبدیل به خودزنی یا عملیات انتحاری علیه خودمان باشد. در عملیات انتحاری، نه تنها خود فرد حمله کننده منفجر میشود، بلکه تمامی محیط اطراف را هم نابود میکند. این روش جدید برخورد با اساتید در دانشگاهها به همین شکل است.»
وی افزود: «تحت فشار قرار دادن اساتید دانشگاه همان رفتار انتحاری نابودگر است. رفتار با دانشجو و دانشگاه نیازمند رویکرد عقلانی و فارغ از هر نوع احساسات و اعمال سلیقه است. برخورد با مسائلی که در دانشگاه رخ میدهد نباید ملاک عمل مسئولان باشد. این که در هیئت علمی دانشگاه روی یک جریان خاص تمرکز و تسویه حسابهای جناحی و حتی خودزنی میکنند اشتباهی بزرگ و نابخشودنی است. اصل موضوع این است که دانشجو و دانشگاه به عنوان یکی از مصادیق رشد، توسعه و نخبگی، مطرح است و رفتارها باید کاملا قانونمند باشد. به همین دلیل معتقدم باید عدالت سیاسی و رفتاری درباره اساتید دانشگاه و دانشجویان اعمال شود و دانشگاه را نمیتوان دستخوش یک جریان خاص و یا سیاستهای خاص کرد.»
این فعال سیاسی اصولگرا گفت: «آنها که فکر میکنند با حضور در دانشگاه و عملیات انتحاری، میتوانند دانشگاه را به یک جایگاه خاص برسانند، کاملا در اشتباهند. زمانی که مدرس دانشگاه بودم با دختران و پسرانی رو به رو بودم که همگی جوان و دارای روحیه پر شور و اشتیاق بودند. اما برخی از آنان تصور میکردند که فقط باید به دانشگاه آمده و تعدادی واحد را پاس کنند و بروند و هیچ نوع فعالیت اجتماعی نداشته باشند. در حالی که پیش از انقلاب و در دوران دانشجویی من، دانشگاهها برای ما، مرکز فکر و اندیشه و تضارب آراء بود و حتی افرادی مثل دکتر بهشتی، دکتر شریعتی، دکتر مفتح، که در دانشگاهها حضور داشتند، با حمایت دانشجویان به روشنگری میپرداختند.»
وی افزود: «برخی فکر میکنند دانشگاه مثل بیمارستان است، یعنی تعدادی مریض آمده اند و دکتر و پرستار هم در دانشگاه حضور دارند و باید دانشجویان یا همان مریضها را شفا داده و مرخص کنند. در صورتی که این نگاه بسیار غلط است. دانشگاه نه بیمارستان است و نه پادگان. اگر ما مولفههای یک دانشگاه موفق را در نظر نگیریم و اعمال نکنیم، به جای دانشجو، ربات از دانشگاه فارغ التحصیل خواهیم کرد.»
کنعانی مقدم تاکید کرد: «اساسا دانشگاه باید سیاسی باشد. وقتی دانشگاه سیاسی نباشد یا تبدیل به محل نفوذ و حضور یک عده خاص باشد، همان بیمارستان یا پادگان است. برخی تصور میکنند در دانشگاه، همه باید مثل مسئولین کشور فکر کنند در حالی که دانشگاه جایی است که باید فضایی ایجاد شود که افراد بتوانند غیر از منویات و افکار حاکمیت، نیز فکر کرده و مسائل و مشکلات کشور را دیده و حل کنند. برخی نگاه پادگانی، بیمارستانی و حتی تیمارستانی نسبت به مسائل دانشگاهی دارند. این طرز فکر، کاملا انحرافی است و باید مورد بازنگری قرار گیرد. دربها باید باز شود تا صدای مخالف در دانشگاهها شنیده شود. رهبری نیز بر ایجاد کرسیهای آزاداندیشی تاکید کرده اند. چطور ممکن است در دانشگاه اسلامی این کشور، راه را بر مخالفان و منتقدین حاکمیت ببندیم.»