فرارو-اخراج دهها استاد از دانشگاههای ایران، طی ماههای اخیر و به ویژه یک هفته گذشته از یک سو و خبر جذب برخی چهرههای منتسب به جبهه پایداری به عنوان اساتید جدید، از سوی دیگر، موجی از واکنشها را به دنبال داشته است. محسن رنانی، عضو هیأت علمی گروه اقتصاد دانشگاه اصفهان وضعیت فعلی را، انقلاب فرهنگی دوم و کودتا علیه نظام علم میداند.
به گزارش فرارو، برخی از اساتید به شکل تلفنی و برخی کتبی، حکم اخراج خود را دریافت کرده اند. واکنشها به اخراجها شامل دو طیف اصلی است. طیف اول از این اخراجها استقبال کردهاند. حسین شریعتمداری، مدیرمسئول کیهان در یادداشتی نوشته است: «چند تن از اعضای هیئت علمی دانشگاهها که در جریان اغتشاشات پائیز سال گذشته نه فقط از اغتشاشات و اغتشاشگران حمایت کرده بودند بلکه در پارهای از موارد با اراذل و اوباش اغتشاشگر در جنایت علیه مردم مظلوم این مرز و بوم همراه بودهاند، از دانشگاه اخراج شدهاند و این کمترین و پیشپا افتادهترین مجازات در مقابل اقدامات پلشت و غیرانسانی آنهاست.»
طیف دوم، اما، به این نوع اخراج اساتید واکنش منفی نشان دادهاند. محمدرضا عارف، عضو هیات جذب دانشگاه صنعتی شریف، در اعتراض به اخراجها و به طور خاص اخراج علی شریفی زارچی، استاد دانشگاه شریف، گفت: «نام این، دیگر دانشگاه نیست.». علیاکبر صالحی، عضو هیأت علمی دانشگاه صنعتی شریف، در این خصوص گفت: «نمیتوانیم به صورت انبوه عدهای را بدون دقت کافی از حیث کیفیت علمی و سایر شایستگیها به دانشگاهها تزریق کنیم و به کلاس بفرستیم. اگر چنین کاری انجام شود، تا نسلها درگیر تبعات سلبی آن خواهیم بود.».
آیتالله سیدمصطفی محقق داماد، عضو پیوسته فرهنگستان علوم نیز گفت: «بدون شک آنها که این اتفاقات را ایجاد کرده و اجرا میکنند، به دنبال ضربه زدن به حکومت و کشورند، استقلال دانشگاه در این زمانه چه جایگاهی دارد؟» همزمان با این واکنشها، کانال «روزنامه شریف» خبر داد این دانشگاه، امیرحسین ثابتی و عباس موزون، مجریان صداوسیما را برای تدریس دعوت کرده است.
در این شرایط پرسشهایی مطرح است از جمله این که تحولات اخیر در هیئت علمی دانشگاهها، چه تاثیری بر وضعیت کیفی آموزش عالی خواهد داشت و آیا سیستم علمی کشور بدون میزبانی از اندیشههای گوناگون رشد خواهد کرد؟ ابراهیم آزادگان، عضو هیئت علمی گروه فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف و علی قنبری عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس در گفتگو با فرارو به این پرسشها پاسخ دادهاند:
ابراهیم آزادگان در پاسخ به فرارو گفت: «دانشگاه باید مکانی امن و بی حاشیه برای تقویت مسیر علمی کشور باشد؛ فضایی که زمینهها را برای پژوهشهای علمی فراهم میکند و به دانشجویان دکترا، نیز فضای پیشرفت ارائه دهد. اما متاسفانه اکنون شاهد تبدیل شدن دانشگاهها به فضایی پرتنش و امنیتی شدهایم. دانشگاه شریف در طول تابستان تقریبا تعطیل بود. برای مثال برق دانشگاه مدام قطع بود و سیستم سرمایش دانشگاه کار نمیکرد. در نتیجه عملاً فضایی برای دانشجویان و اساتید وجود نداشت که با آرامش کار و پژوهش کنند.
دانشگاه، مدرسه نیست که افراد، ساعاتی را در آن صرف کنند و بروند. دانشگاه مکانی است برای زندگی و تعامل پژوهشی و علمی. در نتیجه آزمایشگاهها، کتابخانهها و مراکز مختلف و کلیدی دانشگاه باید همواره در دسترس باشند. دانشجویان و اساتید باید دانشگاه را کاملاً امن و مانند خانه دوم خود ببینند. این استانداردی است که در تمام کشورهای دنیا رواج دارد. در حال حاضر دانشگاههای کشور ما در حال تبدیل شدن به آموزشگاههای ساده اند. اکنون تعدادی موسسه آموزشی (به جای دانشگاه) داریم که هر روز جوانان کشور در آنها درس میخوانند و میروند. با این شرایط، طبیعیست که خروجیهای دانشگاه هم، قابلیت تحول علمی ندارد و با مرزهای دانش بینالملل فاصله زیادی گرفته ایم. متاسفانه دانشگاههای کشور آخرین نفسهای خود را میکشند و حیات علمی دانشگاهها در خطر جدی قرار دارد.»
وی افزود: «تمامی تحولات بشری و تمدنهایی که شکل گرفته، به واسطه تضارب آراء و ورود اندیشههای نو و مختلف به جامعه و جذب این موارد توسط جامعه است. دوران تمدن اسلامی، نتیجه ترجمه تعداد زیادی از کتب یونانی بود که به زبانهای عربی و فارسی برگشت و تحول فلسفی/فکری ایجاد کرد.
بعد از تحولات مذکور که در قرنهای چهارم و پنجم میلادی رخ داد، نهضت ترجمه در اروپا رخ داد. در جریان این نهضت، بسیاری از تفکرات و دادههای اسلامی که با تفکرات غالب غرب و اروپا متفاوت بود، بهتر دیده شد و جهان مدرن نیز نتیجه تمامی این تحولاتی است که از خلال تضارب آراء و اندیشهها تشکیل شده است. از این مثالها میخواهم این نتیجه را بگیرم که در جهان امروز، نمیتوانیم مانع از اندیشهها و عقاید متفاوت و متضاد شویم و با سوار شدن بر یک جریان خالص سازی، تصمیم گرفته و رفتار کنیم.»
این استاد دانشگاه گفت: «دانشگاه محلی است که محور و مبداء آزادی در نظر گرفته میشود. شاید بتوان در دولت، خالصسازی انجام داد و یک اندیشه را غالب کرد، که البته این نوع رفتار، قطعا ناکارامدی و افزایش نارضایتیهای اجتماعی و اقتصادی را درپی خواهد داشت. اما دانشگاه جایی است که با ورود جریان خالصساز، هویت خود را از دست میدهد. هویت دانشگاه مبتنی بر رشد، تربیت و حتی درگیری عقاید متفاوت است. این درگیری گلهای جدیدی را پرورش میدهد. اگر قرار باشد این فضا را خالص سازی کنیم، عملا دانشگاه را تبدیل به نوعی مدرسه عالی خواهیم کرد. در این شرایط هیچ تحولی در جامعه نمیبینم.»
وی افزود: «ما با سیستمی مواجهیم که از هر نوع چالش، تفکر و دانش جدید، هراس دارد. اگر استدلال یا اندیشه قدرتمندی داشته باشید، دستتان برای دعوت از دگر اندیشی و جذب نظرات متفاوت باز خواهد بود، چرا که تفکر شما آنچنان قدرتمند است که میتواند به راحتی در برابر اندیشههای دیگر مطرح باشد. این دقیقا همان چیزی است که در همه دپارتمانهای آموزشی و به ویژه در دپارتمان علوم انسانی باید وجود داشته باشد. اما وقتی یک گروه فکری متوجه شود ضعف دارد و توانایی دفاع از خود را ندارد و فاقد استدلال آوری در برابر دیگر اندیشهها است، مدام به دنبال پذیرش صرف است. این نوع تک قطبی گرایی، نتیجهای به جز تضعیف دپارتمانهای علمی ندارد. در همین چند ماه اخیر شاهد تضعیف بسیاری از گروههای آموزشی رشتههای علوم انسانی بودیم. دانشگاه امیرکبیر در ترم جدید برای گروه «فلسفه علم» دانشجو پذیرش نکرده و در یکی از دانشگاههای کرمان، دپارتمان فلسفه به طور کامل بسته شده است. درواقع، جلوی ورود دانشجوها و گسترش دپارتمانهای برتر علوم انسانی گرفته میشود.»
عضو هیئت علمی گروه فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف گفت: «این رفتارها همگی نتیجه معکوس میدهند و به جای تقویت جامعه علمی کشور، روندی رو به زوال ایجاد میکند. شاید تصور شود که با رواج این رفتارها، از بیرون ضربهای نمیپذیریم، اما باید بدانیم که از درون، رو به نابودی میرویم. اگر هدف ما ایجاد یک تمدن پایدار است و حتی اگر به دنبال تحقق شعار «ایرانی/اسلامی» هستیم، راهی نداریم به جز آزادی. همه ما مایلیم کشورمان بالنده شود، اما این راه، راه درستی برای رسیدن به خواستهای ما نیست. مسیر بالندگی از آزادی اندیشه میگذرد.»
وی افزود: «بحث مهاجرت، دیگر از سطح نخبگان گذشته و همه اقشار جامعه را در برگرفته است. متاسفانه بسیاری از مهاجران ایرانی به یک زندگی بهتر و مطلوبتر نیز نمیرسند و حتی با افسردگی و سرخوردگی مواجه میشوند، اما باز هم روند مهاجرت در سایه فشارهای اقتصادی، اجتماعی روند افزایشی دارد. از ۱۰۰ نفر همکلاسی من در دوره کارشناسی، اکنون کمتر از ۱۰ نفر در ایران حضور دارند. همه همکلاسیهای من در کشورهای غربی مشغول به کار هستند. هر سال میلیاردها دلار خرج میشود تا جوانان نخبهای را پرورش دهیم و سپس این نخبگان از کشور میروند و دیگر باز نمیگردند. هر چند که حتی اگر برگردند، با موانع متعدد شغلی و اجتماعی رو به رو خواهند شد و بارها دیده ام که افرادی به ایران بازگشته اند، اما تحت همین فشارها، مجددا مهاجرت کرده اند.
نتیجه این رفتارها چه خواهد بود به جز ضعف علمی و فرهنگی کشور؟ در حوزه علوم انسانی وضعیت بسیار وخیمتر است. شاید بتوان با خروج پزشکان کشور (که آن هم تاسف برانگیز است)، از پزشکان خارجی استفاده کرد، اما در بحث علوم انسانی نمیتوان واردات انجام داد. علوم انسانی مانند میوهای است که از دل خاک وطن بر میآید. کشور ما تشنه تفکرات نو است. علوم انسانی میتواند تفکر جدید خلق کند. تاکید میکنم که ما برای پیشرفت کشور هیچ راهی به جز آزادی بیان نداریم.»
علی قنبری به فرارو گفت: «دانشگاه باید آشیانهای گرم برای رشد فکری دانشجویان و محفلی برای شنیده شدن رویکردهای متفاوت و متضاد باشد. ولی متاسفانه اخیرا با برخورد عجیبی که با اساتید شده، شاهد نوعی تصفیه آشکار در دانشگاهها هستیم. در سایه همین رفتارهای تک قطبی، محیط دانشگاهها به سمت ناامنی کشیده شده و از جایگاه درست خود فاصله گرفته است. اثرات این اتفاقات در بلند مدت، وخیم است و بالندگی اجتماعی را از دست خواهیم داد.»
وی افزود: «معتقدم این شیوه تصفیه اساتید و برخورد با دانشجویان، نه تنها رشد فکری جامعه را متوقف میکند، بلکه در آینده نزدیک شاهد افول همه جانبه علمی در کشور خواهیم بود. اساسا توان علمی کشور بر تفکر حزبی و نگرش سیاسی یا اندیشههای شخصی افراد ارجحیت دارد. برخوردهای جناحی با اساتید و دانشجویان، یعنی خداحافظی با کیفیت سطح علمی دانشگاههای کشور. این نوع رفتار در سطح آموزش عالی کشور باورنکردنی و غیرقابل پذیرش است.»
این استاد دانشگاه گفت: «این نوع دیدگاه که برخی تصور میکنند با خالص سازی، اخراج یا بازنشسته کردن اساتید، میتوان یک جریان یکدست را ایجاد کرد و از این طریق به اهداف بزرگی رسید، کاملا غلط و غیرواقع بینانه است. این دیگاه واپسگرایانه است و هیچ تحرکی در سطح آموزش عالی ایجاد نمیکند. افرادی که وابستگی به یک جناح سیاسی خاص دارند، بدون آن که به مصلحت نظام آموزشی یا سطح علمی کشور فکر کنند، با رفتارهای غیرمنطقی خود، تمامی دانشجویان و اساتید طراز اول کشور را فراری میدهند. در نتیجه همین رفتارها، افرادی که کیفیت تدریس و توان علمی پایینی دارند، جایگزین افراد شایسته میشوند. چنین وضعیتی، روند حرکت دانشگاههای کشور را از مسیر رو به جلو، به سمت مسیر رو به عقب میبرد.»
وی افزود: «این شرایط، «ناامنی علمی/تحصیلی» ایجاد میکند، یعنی هم استاد و هم دانشجو احساس هراس، عدم امنیت و ناامیدی را تجربه میکنند. از یک سو دانشجو احساس میکند هر اندازه که تلاش کند، در نهایت به فهرست اساتید مدنظر یک جریان فکری خاص که اساتید دانشگاه را تعیین میکنند، راه پیدا نخواهد کرد و درواقع آیندهای روشن را برای خود متصور نخواهد بود. از سوی دیگر، اساتید نیز حس میکنند هر لحظه باید با شغل خود خداحافظی کنند یا ناچارند به شرایط و ضوابطی تن دهند که با عقاید حقیقی آنان متفاوت است. این وضعیت دو پیامد اصلی دارد: مهاجرت و ترک تحصیل یا توقف تحصیل پس از دریافت مدرک دیپلم. درواقع عدهای که توان علمی یا مادی کافی دارند به دانشگاههای خارج از کشور مهاجرت میکنند و عدهای دیگر که از اقشار متوسط یا پایینتر اقتصادی هستند، تصمیم میگیرند به جای دانشگاه رفتن، یک مهارت یا فن را بیاموزند تا زودتر به درآمد برسند و به مدرک دیپلم اکتفا خواهند کرد. در هر دو صورت، بار علمی کشور تنزل و ریزش جدی را تجربه خواهد کرد.»
قنبری تاکید کرد: «طرز تفکر اصلی پشت این رفتارها و تلاش برای یکدست سازی دانشگاهها از همان جایی ناشی میشود که مدتی پیش در ادارهها، سازمانها و نهادهای رسمی کشور آغاز شده بود. طرز فکری که میگوید همه باید به شکلی اندیشه کنند که مطلوب این جریان خاص است. ورود این نوع طرز فکر به مراکز علمی و آموزشی مساویست با یکه تازی نیروهای ناتوان، ضعیف و ناکارامد.
متاسفانه در شرایط اینچنینی، به زودی شاهد مهاجرت دانش آموزان سال آخر دبیرستان یا دارای مدرک دیپلم به دانشگاههای کشورهای اطراف خواهیم بود. خانوادهها و دانش آموزان دیگر دلیلی ندارند حتی برای ورود به دانشگاههای داخلی تلاش کنند و از همان اواخر مقطع دبیرستان، برای ورود به دانشگاههای دیگر کشورها، اقدام خواهند کرد. رواج این طرز فکردر سطح جامعه تبعاتی جبران ناپذیر خواهد داشت.»