اوپنهایمر مخاطب را در دنیایی پیچیده غوطه ور میکند، با فلش بکها و فلش فورواردهایی در هم تنیده برای کشف نبوغ مرموز پشت توسعه این سلاح ویرانگر. توجه دقیق نولان به صحت تاریخی سرنوشت و فعالیتهای این شخصیت در طول فیلم مشهود است، تصویری که به شدت از کتاب بیوگرافی برنده جایزه پولیتزر American Prometheus نوشته کای برد و مارتین جی. شروین الهام گرفته است.
به گزارش روزیاتو، حتی با چنین تحقیقات پر زحمتی، برخی جنبههای حیاتی زندگی اوپنهایمر کشف نشده باقی میماند. این فیلم عمدتاً به نقش محوری او در پروژه منهتن میپردازد، اما تنها کمی از کمکهای فوق العاده او به علم را نشان میدهد. در حالی که اوپنهایمر تجربه نمایشی جذابی برای مخاطب ایجاد میکند که بینشی از زندگی این فیزیکدان مشهور ارائه میدهد، مخاطبان را به اکتشافی جامعتر از مرد پشت این افسانه ترغیب میسازد.
بدین بهانه، در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با واقعیاتی بزرگ در مورد زندگی اوپنهایمر که در فیلم نولان به آنها پرداخته نشده، آشنا کنیم.
۱۰- کودکی اوپنهایمر
جولیوس رابرت اوپنهایمر در ۲۲ آوریل ۱۹۰۴ در منهتن به دنیا آمد. برادر کوچک ترش فرانک اوپنهایمر نیز در بزرگسالی فیزیکدان شد. بر اساس کتاب پرومته آمریکایی، دوران کودکی و نوجوانی آنها تحت تاثیر تربیت غیرنظارتی و غیرسختگیرانه پدر و مادر یهودی شان، الا، نقاش، و جولیوس، وارد کننده پارچه شکل گرفت.
در فیلم، وقتی اوپنهایمر میگوید که پدرش یک مرد خودساخته بوده است، به طور ضمنی به پیشینه شخصیت اصلی اش اشاره میکند. جولیوس به عنوان یک مهاجر بی پول وارد آمریکا شد و شروع به کار در یک کارخانه نساجی کرد. در طول چند دهه، او به عنوان یک وارد کننده پارچه به موفقیت مالی دست یافت و تاثیری ماندگار بر مسیر زندگی خانواده گذاشت.
علی رغم اشاره گذرای فیلم اوپنهایمر به این پیشینه، آن طور که باید و شاید به کودکی اوپنهایمر پرداخته نشده است. پیشینه این فیزیکدان، پیچیدگیهای شخصیت او و ارزشهایی که زندگی اش را شکل دادند را روشن میسازد. با بزرگ شدن در خانوادهای که در آن هنر و فرهنگ در کنار کنجکاوی علمی بسیار ارجمند شناخته میشد، محیط پرورشی مناسبی برای رشد ذهنی اوپنهایمر فراهم کرد. این سالهای شکل دهندهی شخصیت، نقش مهمی در شکل دادن به دانشمند و مردی داشت که اوپنهایمر بعدها به آن تبدیل شد.
اگرچه او از خانوادهای با تمایلات غیرنظارتی سختگیرانه بود، مذهب بخش مهمی از داستان شخصی اوپنهایمر بود و یهودی ستیزی ممکن است در عداوتی که او بعدها در زندگی خود با آن مواجه شد، نقش داشته است.
۹- اوپنهایمر و برادرش ثروتمند بودند
تربیت همراه با رفاه اوپنهایمر در کودکی و نوجوانی به او امکان دسترسی به تحصیلات عالی و فرصتهای فراوان برای سفر را میداد. با بزرگ شدن در آپارتمانی لوکس و مملو از آثار هنری مشهوری مانند آثار ون گوگ، اوپنهایمر و برادرش با زندگی د رفاه و راحتی غریبه نبودند.
هنگامی که پدرشان در سال ۱۹۳۷ از دنیا رفت، ارث قابل توجهی معادل ۴ میلیون دلار برای پسرانش به جای گذاشت. این ثروت بادآورده در دوران تاریک مک کارتییسم بسیار مهم بود، زمانی که هر دو برادر شغل خود را با قرار گرفتن در لیست سیاه مبارزه با کمونیسم، نابود شده دیدند. در دورهای که مردان اغلب تنها نان آور خانوادهها بودند، از دست دادن فرصتهای شغلی تهدیدی واقعی برای معیشت آنها بود.
فرانک که در سال ۱۹۴۹ در فهرست سیاه مک کارتی قرار گرفت، دشواریهای زیادی را برای ادامه کار در رشته فیزیک تجربه کرد. او تا سال ۱۹۵۹ امکان تدریس در دانشگاه کلرادو را به دست نیاورد. خوشبختانه در این دوره او توانست یک نقاشی ارزشمند ون گوگ را بفروشد و در این میان یک مزرعه در کلرادو خریداری کند، چیزی که فیلم اوپنهایمر هنگام افشای سرنوشت این شخصیت نیز از قلم میاندازد.
در سال ۱۹۵۳ در یک جلسه پرسش و پاسخ بحث برانگیز، حکم تبرئه رابرت از اتهام داشتن تمایلات کمونیستی لغو میشود. اما علیرغم قرار گرفتن در لیست سیاه، او جایگاه خود را به عنوان مدیر موسسه مطالعات پیشرفته در پرینستون حفظ کرد که گواهی بر عزم او در برابر فشارهای سیاسی بود. تبرئه او از این اتهامات تنها پس از مرگ در سال ۲۰۲۲ احیا شد که بر تاثیر طولانی مدت اتهامات مک کارتیسم گری بر زندگی و حرفه این برادران تاکید دارد.
۸- علاقه اوپنهایمر به فلسفه شرقی و ادبیات فرانسه
هوش قاب توجه اوپنهایمر از همان دوران کودکی آشکار بود. او در سن ۲۱ سالگی با درجه ممتاز فاز دانشگاه هاروارد فارغ التحصیل شد. فراتر از قلمرو علم، اوپنهایمر از طریق علاقه اش به فلسفه شرقی و ادبیات فرانسه به دنبال برآورده کردن نیازهای ذهنی خود بود.
او که به هندوئیسم علاقهمند شده بود، زبان سانسکریت را در خانه آموخت تا متون مقدسی مانند بهاگاواد گیتا را به زبان اصلی خود بخواند. بینشهای عمیق این متون عمیقاً اوپنهایمر را تحت تاثیر قرار داد، اگر چه هرگز او را به سمت تغییر مذهب سوق نداد. در واقع نقل قول غم انگیز اوپنهایمر با عنوان “من مرگ شدم، نابودگر دنیاها” از بهاگاواد گیتا گرفته شده است و اشاره به آن در یکی از سکانسهای جنجالی فیلم با اعتراض هندوها مواجه شده است.
عطش سیری ناپذیر اوپنهایمر برای کسب دانش، به زبانهای دیگر نیز گسترش یافت. علاقه او به زبان فرانسه با دوستی نزدیکش با هاکون شوالیه، استاد فرانسوی که همراه با او در برکلی تدریس میکرد، بیشتر شد. یادگیری زبانهای جدید برای اوپنهایمر ساده به نظر میرسید، کسی که در نهایت مجموعه زبانهای مسلط خود را گسترش داده و به زبانهای یونانی، لاتین، آلمانی، انگلیسی، سانسکریت، هلندی و حتی مقداری چینی تسلط پیدا کرد.
فیلم اوپنهایمر از طریق صحنهای که در آن با خواندن زبان سانسکریت، جین تاتلاک را تحت تاثیر قرار میدهد، به چندزبانه بودن این شخصیت اشاره میکند. با این حال، فیلم خیلی عمیق به این واقعیت نمیپردازد که اوپنهایمر یک دانشمند چندزبانه با تسلط کامل بر چندین زبان بود.
۷- فروپاشی عصبی اوپنهایمر در دوران دانشجویی
فیلم اوپنهایمر به مشکلات سلامت روانی این شخصیت اشاره میکند و صحنههایی از او را به تصویر میکشد که در رختخواب بدنش را جمع کرده و نفرت خود را از کمبریج ابراز میکند. این فیلم حتی اوپنهایمر را در حال مسموم کردن سیب استاد منفورش، پاتریک بلکت نشان میدهد، اتفاقی که در زندگی واقعی او نیز رخ داد. اگرچه بلکت هرگز آن سیب مسموم را نخورد، اما این حادثه نگرانیهایی را در مورد سلامت روانی اوپنهایمر به وجود آورد.
در واکنش به این اتفاق، پدر اوپنهایمر برای جلوگیری از اخراج پسرش از کمبریج مداخله کرد. بخشی از شروط ادامه تحصیل اوپنهایمر در کمبریج، شامل درمان شدن نزد یک روان درمانگر بود. در طول این مدت درمان، اوپنهایمر تشخیص بیماری روانی “جنون جوانی” را دریافت کرد که امروزه با نام شیزوفرنی شناخته میشود.
پس از این دوره، اوپنهایمر به دانشگاه گوتینگن در آلمان نقل مکان کرد، اما افسردگی در طول زندگی اوپنهایمر همچنان ادامه داشت. متاسفانه، دسترسی به کمک و پشتیبانی مناسب در دوران زندگی اوپنهایمر محدود بود. در نتیجه این فیزیکدان هرگز کمکی که نیاز داشت را دریافت نکرد. این عدم درک و منابع، شاهدی بر زندگی تلخ اوست و مانع از آن شد که او بتواند به طور موثر با مشکلات روانی اش کنار بیاید.
۶- مکس بورن مرشد و راهنمای جی رابرت اوپنهایمر بود
مکس بورن با وجود حضور پررنگ چهرههایی مانند انریکو فرمی، آلبرت اینشتین، ریچارد فاینمن، ورنر هایزنبرگ و نیلز بور، به طرز عجیبی در روایت نولان از زندگی اوپنهایمر غایب است. بورن نقش مهمی در شکل گیری رشد علمی اوپنهایمر داشت. تحت هدایت بورن بود که اوپنهایمر در سن ۲۳ سالگی دکترای خود را در فیزیک کوانتوم دریافت کرد. نقطه عطفی که در همکاری آنها در سال ۱۹۲۷ رخ داد، زمانی بود که بورن و اوپنهایمر به طور مشترک تقریب بورن – اوپنهایمر را توسعه دادند.
علی رغم تاثیر قابل توجه بورن بر رشد علمی اوپنهایمر و همکارهای علمی که آنها با هم داشتند، متأسفانه فیلم نولان این جنبه از زندگی اوپنهایمر را حذف میکند. تقریب بورن – اوپنهایمر همچنان سنگ بنای فیزیک کوانتوم است و اهمیت آن در حوزههای مختلف و تلاشهای تحقیقاتی دیده میشود.
همچنین این تقریب، پر استنادترین اثر علمی اوپنهایمر به شمار میرود. اذعان به تاثیر بورن روی سالهای اولیه تحصیلی اوپنهایمر، قطعاً دانش بینندگان فیلم را از شبکه پیچیده روابط و ایدههایی که ماجراجوییهای علمی اوپنهایمر را شکل دادند، گسترش میداد.
۵- اولین فعالیتهای علمی اوپنهایمر
اوپنهایمر اغلب به عنوان پدر بمب اتمی شناخته میشود، اما به همین راحتی میتوان او را پدر سیاه چاله ها، الکترودینامیک کوانتومی یا پوزیترونها نیز دانست. اوپنهایمر اگر چه بیشتر به خاطر کارهای خود در پروژه منهتن به یاد آورده میشود، اما سهم اوپنهایمر در نجوم نظری، مکانیک کوانتومی و فیزیک هستهای بسیار متنوع و گسترده است. بیشتر تحقیقات پیشگامانه او قبل از جنگ جهانی دوم انجام شد و تاثیر پایداری بر فیزیک و ستاره شناسی قرن بیستم گذاشت.
اوپنهایمر در زمینه طیف سنجی هم کار کرد و روشهایی را برای تجزیه و تحلیل تشعشعات ساطع شده از ستارهها و تعیین ترکیب گازی آنها ابداع نمود.
مطالعات او در شکافت هستهای و تابش مصنوعی به کشف فرآیند اوپنهایمر – فیلیپس کمک کرد. علاوه بر این، تحقیقات او در مورد تابشهای کیهانی و گرانشی، اکتشافات متعددی در رشته ستاره شناسی به همراه داشت و وجود پدیدههایی مانند فروپاشی گرانشی ستاره ها، ستارههای نوترونی و به ویژه سیاه چالهها را پیش بینی کرد. این دستاوردهای خارق العاده، جایگاه اوپنهایمر را به عنوان دانشمندی تاثیرگذار در زمان خود و پیش از درگیر شدن در پروژه تسلیحات اتمی تثبیت کرد.
۴- اولین دیدار اوپنهایمر و آلبرت اینشتین
اوپنهایمرِ نولان گفتگویی ساختگی بین اوپنهایمر و آلبرت اینشتین را به تصویر میکشد که در اوایل دهه ۱۹۵۰ در پرینستون انجام میشود. در طول این گفتگو، اینشتین به اوپنهایمر توصیه میکند که چگونه از پسِ جلسات دادرسی که با آن مواجه است برآید. این دو مرد همچنین درباره هویت یهودی خود و چگونگی واکنش به ماجرای تعقیب افراد مظنون به داشتن تمایلات کمونیستی بحث میکنند.
اوپنهایمر در جریان این گفتگو اظهار میکند که آنها چندین دهه است که یکدیگر را میشناسند. مکالمه خاصی که در فیلم رخ میدهد، احتمالاً هرگز در زندگی واقعی اتفاق نیفتاده است. با این حال، این گفتگوی ساختگی نمادی از رابطه دو مرد است و به زمینه سازی انتخابهای اوپنهایمر در طول دوران ترس از کمونیستها کمک میکند.
اینشتین و اوپنهایمر در واقعیت برای اولین بار در ژانویه ۱۹۳۲ با هم ملاقات کردند، زمانی که اینشتین از CalTech دیدن کرد، همزمان با دورانی که اوپنهایمر در آنجا تدریس میکرد. این دو در آن زمان بر حسب حرفه شان با هم آشنا شدند، اما تا چند دهه بعد که هر دو در پرینستون استاد بودند، به عنوان دوست به هم نزدیک نشدند.
در این دوره، آنها به شدت در مورد بسیاری از نظریههای علمی اختلاف نظر داشتند. علی رغم اختلافات عمیق حرفه ای، این دو مرد به دستاوردهای علمی یکدیگر احترام میگذاشتند و بر سر نیاز به خویشتنداری و کنترل شدید هستهای پس از جنگ توافق داشتند. فیلم اوپنهایمر این دوران را نادیده گرفته و به زمانی میپردازد که رابطه آنها از قبل برقرار شده است و بدین ترتیب نمیتوانند تاریخچه طولانی رابطه این دو با یکدیگر را نشان دهد.
۳- درگیری اوپنهایمر با بیماری سل و خریدن یک مزرعه
سفر اوپنهایمر به نیومکزیکو در سال ۱۹۲۱ زمانی آغاز شد که او در سن ۱۷ سالگی برای نجات از حمله کولیت روده به این منطقه نقل مکان کرد. تجربه زندگی در نیومکزیکو تاثیر غیرقابل انکاری بر او گذاشت و او علاقه زیادی به مناظر جذاب منطقه پیدا کرد. بنابراین، هنگامی که اوپنهایمر در سال ۱۹۲۸ به بیماری سل مبتلا شد، این آگاهی که آب و هوای گرم و خشک نیومکزیکو برای درمان مشکلات تنفسی مفید است، بر تصمیم او برای سکونت در آنجا تاثیر گذار بود.
وی مزرعهای را در کنار مزرعه برادرش اجاره و سپس خریداری کرد و نام آن را Perro Caliente گذاشت که در انگلیسی به “سگ داغ” ترجمه میشود. پسر اوپنهایمر، پیتر، تا به امروز در این مزرعه زندگی میکند.
کلبه چوبی سادهای که در مزرعه پررو کالینته وجود داشت، در طول زندگی اوپنهایمر به پناهگاهی برای او تبدیل شد. اوپنهایمر آرامش و قدرت مورد نیازش را در زیباییهای کوهستانی این منطقه مییافت. عشق او به این سرزمین در پیشنهاد او مبنی بر تاسیس برنامه هستهای توسط دولت آمریکا در لوس آلاموس موثر بود. نکته خنده دار اینکه، این پیشنهاد بدان معنا بود که او به پرتاب اولین انفجار اتمی در قلب سرزمینی که دوست داشت، کمک کرد.
۲- رابطه عاشقانه دوم اوپنهایمر در دوران ازدواج با کیتی
فیلم نولان به اتفاقاتی که برای جین تاتلاک افتاد نیز میپردازد. ماجرای رابطه اوپنهایمر با تاتلاک چندین سال طول کشید و همه از جمله همسرش، کیتی نیز از آن مطلع بودند. در سال ۱۹۴۳ تاتلاک خودکشی کرد. اوپنهایمر احساس میکرد که مرگ او با خودکشی، دست کم تا حدی تقصیر او بوده است.
دولت به رابطه او با تاتلاک پی برده بود و تا جایی پیش رفته بود که آنها را تا یک محل قرار تعقیب کرده بود. تاتلاک عضو حزب کمونیست بود و دولت نگران وفاداری اوپنهایمر بود. به خاطر این نظارت ها، اوپنهایمر به تاتلاک گفت که بهتر است رابطه خود را قطع کنند.
اگرچه فیلم نولان رابطه اوپنهایمر با تاتلاک را به طور عمیق بررسی میکند، اما در این میان تنها به صورت گذرا به معشوقه دوم او اشاره میکند. رابطه اوپنهایمر با روث شرمن تولمن چندین دهه به طول انجامید، بنابراین جای تعجب دارد که بیشتر از آنچه که میبینیم، در فیلم نولان به آن پرداخته نشده است.
تولمن یک روانشناس بود که در طول جنگ جهانی دوم با اداره خدمات استراتژیک (OSS) همکاری میکرد. رابطه او با اوپنهایمر تا مدتها پس از جنگ ادامه داشت و برخی تصور میکردند که درگذشت شوهر تولمن به خاطر دلشکستگی از خیانت همسرش بوده است.
۱- مرگ اوپنهایمر در سال ۱۹۶۷
در ۱۸ فوریه ۱۹۶۷، اوپنهایمر در پرینستون، نیوجرسی درگذشت. او کار خود را در موسسه مطالعات پیشرفته در دانشگاه پرینستون ادامه داد، تا اینکه در سال ۱۹۶۶ وضعیت سلامتی او به سرعت رو به وخامت گذاشت. اوپنهایمر در سن ۶۲ سالگی و تنها دو سال پس از تشخیص ابتلا به سرطان گلو، درگذشت. عادت سیگار کشیدن بی وقفه، که در طول زندگی خود آن را ادامه داده بود، احتمالاً در پیشرفت بیماری اوپنهایمر نقش داشت.
کسانی که اوپنهایمر را میشناختند، تایید کرده اند که او بیش از آنچه میخورد، سیگار میکشید و گفته میشود که پدر بمب اتمی روزانه تا ۱۰۰ نخ سیگار مصرف میکرد. فیلم اوپنهایمر به مرگ شخصیت اصلی فیلم اشاره نمیکند، چرا که داستان فیلم قبل از سال ۱۹۶۷ روایت میشود.