فرارو- آلون پینکاس؛ دیپلماتی اسرائیلی است. او در رشته علوم سیاسی از دانشگاه عبری فارغ التحصیل شد. پس از کسب مدرک لیسانس به ایالات متحده رفت تا دوره فوق لیسانس خود را بگذراند و از دانشگاه جورج تاون فارغ التحصیل شد. پینکاس به عنوان رئیس ستاد "شلومو بن آمی" و "دیوید لوی" (وزرای امور خارجه اسبق اسرائیل) کار کرده بود. او مشاور سیاست خارجی "ایهود باراک" و مشاور سیاسی شیمون پرز بود. او از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۴ میلادی سرکنسول اسرائیل در شهر نیویورک بود. او یکی از تحلیلگران مسائل خارجی برای شبکه تلویزیونی "فاکس نیوز" است.
به گزارش فرارو به نقل از هاارتص، در ظاهر میانجی گری ایالات متحده برای عادی سازی رابطه اسرائیل و عربستان سعودی جذاب و سودآور به نظر می رسد اما واقعیت های سیاسی در شرایط فعلی دستیابی به چنین هدفی را ناممکن و دست نیافتنی می سازد.
حال بیایید بدعت گذار شویم و فرض ذیل را در نظر بگیریم: چنین معامله ای بسیار خوب خواهد بود حتی دراماتیک اما برای هیچ یک از اضلاع در این مثلث خاص دگرگون کننده نخواهد بود. در واقع، هزینه های متحمل شده ممکن است بیش تر از اثربخشی بالقوه آن باشد. توافق اسرائیل و عربستان هم چنین به تلاش زیادی نیاز دارد اما ما می دانیم که بزرگترین مانع پیش روی اسرائیل برای این کار چیست: شما نمی توانید کودتای قضایی نتانیاهو را به جهان بفروشید.
در نگاه اول، منطق و زیبایی چنین معامله ای قانع کننده است و منافع آن ملموس به نظر می رسد: ایالات متحده خاورمیانه را بیش تر باثبات می کند، قدرت و حضور دیپلماتیک را به گونه ای طراحی می کند که عملا ادامه جدایی آن کشور از منطقه را آسان تر می سازد و گسترش حضور و اولویت های خود در هند و اقیانوسیه را امکان پذیر می سازد.
عربستان سعودی یک پیمان دفاعی با امریکا امضا می کند و طبق گزارش ها هم چنین درخواست "ماده 5" مشابه ناتو در مورد امنیت جمعی (که به معنای تضمین ایالات متحده است که فعالانه از پادشاهی دفاع خواهد کرد) را مطرح خواهد کرد. سعودی ها جت های اف – 35 و مهم تر از همه یک رآکتور هسته ای غیرنظامی با چرخه سوخت غنی سازی اورانیوم دریافت می کنند. در همین حال، اسرائیل با عربستان سعودی که هرگز واقعا در جنگ های اعراب و اسرائیل فعال نبود یک توافق صلح امضا می کند که عاملی موثر برای مهار تهران است و به "بنیامین نتانیاهو" نخست وزیر این کشور اجازه می دهد تا به مهارت دیپلماتیک خود ببالد. هم چنین، این توافق نشان خواهد داد که علیرغم انتقادهای صورت گرفته او مغز متفکر روابط با ایالات متحده است، حواس افکار عمومی را از کودتای آشکار قانون اساسی خود منحرف می کند و موضع خود را مبنی بر این که "این هرگز درباره فلسطینی ها نبوده است" را اثبات می کند.
در ظاهر توافقی با نتیجه برد – برد به نظر می رسد این گونه نیست؟ نه واقعا. واقعیت آن است که نتیجه آن به همین سادگی یا سرراست بودن نیست و از این مفروض فاصله زیادی دارد.
در ایالات متحده بیزاری عمیق دموکرات ها از "محمد بن سلمان" ولیعهد سعودی تنها با احساسات آنان نسبت به نتانیاهو انطباق دارد. جمهوری خواهان نیز مشتاق پذیرش ولیعهد سعودی نیستند نه پس از یازدهم سپتامبر و نه پس از ترور جمال خاشقجی که توسط دولت سعودی در سال 2018 میلادی مورد تایید قرار گرفت. آنان طرفدار بایدن نیز نیستند در نتیجه نمی خواهند او در یک سال باقی مانده به انتخابات عکس های پر زرق و برق گرفته و موفقیت بزرگ دیپلماتیک داشته باشد. هم چنین، سیاستمداران امریکایی که نسبت به نزدیکی عربستان سعودی به چین با دیده تردید می نگرند اشتهایی برای انعقاد پیمان دفاعی و نظامی با سعودی ها ندارند. همان طور که "آرون دیوید میلر" فرستاده سابق امریکا به خاورمیانه به درستی و مکررا اشاره می کند عربستان سعودی دیگر از سوی امریکایی ها به عنوان یک متحد معتبر قلمداد نمی شود. به نوبه خود، سعودی ها تضمین های دفاعی ایالات متحده را دوست دارند اما نیازی به ارتقای رسمی و تشریفاتی روابط با اسرائیل ندارند. همکاری دفاعی و اطلاعاتی و همچنین همکاری با شرکت های فناوری اسرائیلی که ریاض با آنان تجارت می کنند مدتی است که بی سر و صدا ادامه دارد. در مورد اسرائیل با توجه به روابط ریاض با پاکستان و چین دارای قابلیت هسته ای پیوستن عربستان سعودی به برنامه هسته ای اقدامی بی پروا محسوب می شود.
با این وجود، مانع بزرگ در عادی سازی روابط دو کشور مسئله فلسطین خواهد بود. به نظر می رسد که عبارت "سعودی ها واقعا به فلسطینیان اهمیت نمیدهند" به راحتی از زبان اسرائیلیها خارج میشود. شاید در ظاهر درست به نظر برسد اما سعودی ها نیز مانند بایدن و سایر دموکرات ها بر لزوم ایجاد تغییر قابل توجه در سیاست اسرائیل پافشاری خواهند کرد. نتانیاهو با توجه به ائتلاف راست افراطی حاکم بر اسرائیل هم قادر نیست و هم تمایلی به انجام این تغییرات ندارد. پس پرسش باقی مانده این است: چرا ایالات متحده فوریتی را در بررسی امکان پذیری چنین توافقی احساس می کند؟ آیا این وسیله ای برای مجبور کردن نتانیاهو به تغییر هم ائتلافی اش در دولت ائتلافی می باشد؟ واقعیت آن است که نتانیاهو چنین کاری را انجام نخواهد داد. بایدن پیش تر فریب خورده بود همان گونه که توسط محمد بن سلمان درباره قیمت نفت فریب خورد. بایدن آن قدر باتجربه و باهوش است که نمی تواند دوباره در تله ای مشابهی گرفتار شود.
هفته گذشته، "توماس فریدمن" مقاله ای را در "نیویورک تایمز" با عنوان "بایدن در حال بررسی یک توافق بزرگ خاورمیانه است" نوشته بود. در دنیای ملودراماتیک رسانه ها و سیاست اسرائیل این موضوع فورا بهعنوان نشانه ای از قریب الوقوع بودن توافق عادی سازی رابطه بین اسرائیل و عربستان به اشتباه تعبیر شد. معترضان خشمگین طرفدار دموکراسی و رقبای سیاسی نتانیاهو در اسرائیل این امر را به عنوان راه نجات بایدن برای نتانیاهو قلمداد کردند این که چنین توافقی به نتانیاهو این امکان را می دهد تا از کودتای غیرمحبوب، خطرناک و شکست خورده قانون اساسی چشم پوشی کند و در عوض دستاوردهای دیپلماتیک بزرگی را کسب نماید. برخی دیگر این را به گونه ای تفسیر کردند که گویی ایالات متحده روابط عربستان و اسرائیل را به یکی از منافع اصلی سیاست خارجی تبدیل کرده است.
به تمام این افراد توصیه می شود ستون فریدمن را دوباره بخوانند یا به مصاحبه او با "فرید زکریا" در سی ان ان ان در روز یکشنبه گوش دهند. این همان چیزی است که او نوشت: "بایدن در حال تلاش برای این موضوع است که آیا می توان یک پیمان امنیتی متقابل بین امریکا و عربستان که شامل عادی سازی روابط عربستان سعودی با اسرائیل می شود را به نتیجه رساند یا خیر مشروط بر آن که اسرائیل امتیازاتی را به فلسطینی ها بدهد از جمله آن که امکان پذیری راه حل دو کشور حفظ و تضمین شود. رئیس جمهور هنوز برای ادامه دادن این مسیر تصمیم گیری نکرده اما به تیم اش چراغ سبز نشان داده تا با محمد بن سلمان رایزنی کنند تا بینند آیا نوعی توافق امکان پذیر است یا خیر و با چه قیمتی".
به عبارت دیگر، بایدن در حال بررسی وضعیت است تصمیمی نگرفته و از پیچیدگی ها و موانع کاملا آگاه است و کاری را انجام داد که هر رئیس جمهوری انجام می دهد: اعزام فرستادگان برای بررسی چشم انداز ژئوپولیتیک.
ایده ارتقای سطح روابط عربستان و اسرائیل حتی عادی سازی و روابط کامل دیپلماتیک موضوع تازه ای نیست. تصور کنید که اسرائیل "ابتکار عمل صلح عربی" در سال 2002 میلادی را می پذیرفت یا حداقل تمایل خود را برای مبنا قلمداد کردن آن به منظور گفتگو ابراز می کرد، طرحی مختصر و واضح که توسط ولیعهد (و بعدا پادشاه) ملک عبدالله ارائه شد. آن طرح خواستار عادی سازی روابط در ازای عقب نشینی کامل اسرائیل از اراضی اشغالی (از جمله بلندی های جولان) و ایجاد یک کشور فلسطینی به پایتختی بیت المقدس شرقی بود. هضم آن طرح در بحبوحه انتفاضه دوم و کم تر از یک سال پس از حملات 11 سپتامبر برای اسرائیل امری آسان نبود اما این همه آن چیزی بود که اسرائیل از سال 1967 میلادی به آن امید داشت و می خواست.