روزنامه هم میهن نوشت: اصلاحطلبان از دومخرداد سال ۱۳۷۶ بدینسو مبنای نظری هماورد خود با رقیب را براساس دوگانههایی نظیر دموکراسی و اقتدارگرایی، مشروعیت مردمی و مشروعیت دینی، جامعه مدنی و جامعه تودهای و... شکل دادهاند.
حال اینکه در سالهای اخیر بهویژه از انتخابات ۱۴۰۰ بدینسو مناقشه اصلی بر سر کارآمدی دولت مستقر در رتق و فتق امور عمومی جامعه در حوزههای مختلف سیاستگذاری عمومی (خط مشیگذاری)، از سیاست خارجی تا سیاست اقتصادی، سیاست اجتماعی، سیاست فرهنگی، سیاست زیستمحیطی و ... – شکل گرفته است.
به عبارت بهتر در شرایطی که در وضعیت شکست سیاستگذاری به سر میبریم، اولویت اساسی برای حاکمیت و مردم، کارآمدسازی سیاستها است. این در حالی است که اگر بپذیریم مقدمه سیاستگذاری روشن بودن اندیشه پشتیبان آن است؛ در جریان اصلاحطلب در مورد این اندیشههای پشتیبان وفاق گفتمانی وجود ندارد. بهطوریکه چپ و راست کلاسیک سیاسی همگی خود را در طیف اصلاحطلبان تعریف میکنند.
بهعنوان مثال اگر از استراتژیستها و افراد تأثیرگذار این جبهه پرسیده شود که آیا سوسیالیست هستند یا لیبرال، صدای واحدی از آنها شنیده نخواهد شد. احتمالا عدهای خود را سوسیالدموکرات مسلمان و عدهای دیگر لیبرالدموکرات مسلمان و دیگرانی لیبرال یا سوسیالیست بدون هرگونه پیشوند و پسوند میدانند. خلاصه اینکه مادامی که وضعیت ناهمگون گفتمانی حاکم است نمیتوان انتظار داشت اصلاحطلبان در پیش از بزنگاههایی نظیر انتخابات برنامههای مدون سیاستی خود را تدوین و با اتکاء بر آن بهدنبال کسب اکثریت بروند.
خلاصه اینکه در وضعیتی که شکست سیاستگذاری عمومی در ایران بیش از پیش آشکار شده است و در عین حال دولت مستقر توهم کارآمدی دارد؛ گفتوگوی انتقادی اصلاحطلبان در مورد دامهایی که در آن گرفتار شدهاند میتواند پیامهای معناداری خطاب به جامعه و حاکمیت در مورد توان ایشان برای مشارکت در حل مسائل انباشته و نجات کشور از شر دولت ناکارآمد تولید کند.