هممیهن نوشت: «امیدوارم اصلاحطلبان از فرصت انتخابات پیش رو استفاده کنند و ضمن اعتراف به ضعف و ناکارآمدیهای گذشتهشان، از مردم بخواهند به آنها فرصت جبران اشتباه بدهند... اصلاحطلبان برای آنکه از مرگ خاموش، تدریجی و قطعی بخواهند خود را نجات دهند، باید در عرصه سیاسی حضور پیدا کنند و وزنکشی انجام دهند (سیدمهدی هاشمی، فعال سیاسی اصولگرا)».
«من جبهه اصلاحات را نصیحت میکنم که به صندوق رأی بازگردند. در غیر این صورت دیگر باید جوابگوی هسته سخت نظام باشند... هیچ حکومتی با دشمنان خود رودربایستی ندارد. اصلاحطلبان اگر میخواهند داخل نظام باشند، باید در انتخابات شرکت کنند... در مجموع اینکه برخی برای آمدن به صحنه انتخابات شرط میگذارند، معنا ندارد. آقای حجاریان برای آمدن شما، حاکمیت شرط میگذارد، نه آنکه شما برای حاکمیت شرط بگذارید (محمدرضا باهنر، دبیر کل جامعه مهندسین).»
«ما اصولگرایان، چه بگوییم و چه نگوییم اصلاً اصلاحطلبان باید حضور پیدا کنند و این هم تاکید رهبری است و هم انتظار عموم مردم است. همچنین اساساً یک حزب سیاسی همه تلاشهای خود را میکند برای روز انتخابات و اگر بنا باشد روز انتخابات هم به صحنه نیاید، عملاً بخشی از کارکردهایش از بین میرود (بیژن مقدم، فعال سیاسی اصولگرا)».
اینها بخشهایی از گفتوگوی اصولگرایان طی روزهای اخیر در واکنش به ۶ فرض و یک عمل پیشنهادی سعید حجاریان، فعال سیاسی و تئوریسین است؛ آنجایی که حجاریان در پاسخ به چگونگی احتمال حضور اصلاحطلبان در انتخابات اسفندماه پیش رو به روزنامه اعتماد گفته بود: «معتقدم خوب است اصلاحطلبان درباره انتخابات مجلس آینده راجع به ۶ فرض و یک عمل تأمل کنند. ابتدا فرضها را برمیشمارم؛ فرض اول آن است که تمامی اصلاحطلبان بپذیرند در انتخابات مشارکت کنند، فرض دوم آن است که شورای نگهبان کسی را ردصلاحیت نکند، فرض سوم آن است که مردم متقاعد شوند، لازم است در انتخابات شرکت کنند، فرض چهارم آن است که تمام کرسیهای مجلس آینده در اختیار اصلاحطلبان قرار بگیرد، فرض پنجم آن است که انتخابات بدون هیچ شکوشبههای برگزار شود و فرض ششم آن است که لوایح اصلاحطلبان توسط شورای نگهبان رد نشود.»
وی همچنین در ادامه افزوده بود: «معتقدم در صورت وقوع همه این فرضها و تمهید شرایط، مسئله ناتوانی و نخواستن دولت مستقر پیش روی مجلس آینده است، لذا میگویم به شرطی که آقای رئیسی به نحوی از کابینه استعفا دهد یا به دلیل عدم کفایت عزل شود، میتوان به شرط وجود یا حتی عدم فرضهای ششگانه در انتخابات مشارکت کرد.»
واکنشها به سخنان حجاریان و رویکرد اصلاحطلبان از دو منظر اصلاحطلبی و اصولگرایی قابل بررسی است. آنجایی که خط و نشان و تهدید در پسِ سخنان باهنر احساس میشود و از «پاسخگویی به هسته سخت قدرت» سخن به میان میآید و آنجا که به شرط گذاشتن اصلاحطلبان طعنه میزنند و این نیامدن و شرط گذاشتن را حکم به مرگ اصلاحات میدانند. بهنوعی حاکمیت منت بگذارد و لطف کند تا اجازه حضور در انتخابات را به اصلاحطلبان بدهد. اینکه رابطه مردم و حکومت چیست و افزایش مشارکت یا کاهش آن چقدر برای سیستم مهم است، در کنار نوع فعالیت اصلاحطلبها در انتخابات مختلف و نسبت آنها با صندوق رای، از آن دست موضوعاتی است که بررسی آن به درک آن فرضهای حجاریان و واکنش باهنر کمک خواهد کرد.
وقتی رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران این جمله مشهور «میزان رای ملت است» را برای ثبت در تاریخ و حکومتمداران و آیندگان گذاشت؛ مطمئناً به دنبال آن بود که جایگاه مردم را در تصمیمگیریهای کلان و نقشآفرینی آنها در سرنوشتشان را تبیین کند. بهعبارتی ایشان با این جمله و بسیاری سخنان دیگرشان وزن بال جمهوریت نظام و همسنگی آن با بال دوم و اسلام را بیان کردهاند. چنانچه ایشان گفتهاند: «مردم به هر چیزی رای دادند ما باید از آن تبعیت کنیم و تابع نظر مردم باشیم. (کتاب حق انتخاب و حق انتقاد مردم در حکومت اسلامی نوشته علیاکبر محتشمیپور). از طرفی معمولاً در همه کشورهای دموکراتیک که بهدنبال دستیابی به این حق تعیین سرنوشت هستند نظر و رای مردم از اهمیت بالایی برخوردار است و عملاً رای مردم پشتوانه آن مقام منتخب برای تحقق وعدهها و خواستههای جامعه میشود، اما بهخاطر برخی عملکردها به مرور این روند زیر سوال رفته است.
سال ۷۶ وقتی سیدمحمد خاتمی با پشتوانه ۲۰ میلیون رای مردم روی کار آمد، رهبری چنین ابراز کردند که «من آرزویم این بود که جمعیت زیادی شرکت کند» و حتی در انتخاباتهای بعدی چنین عنوان داشتند که «حتی کسانی که نظام را و رهبری را قبول ندارند، پای صندوقها بیایند. زیرا انتخابات متعلق به ملت، ایران و نظام جمهوری اسلامی است (دیماه ۹۴، در جمع مردم قم).»، اما در انتخابات ۱۴۰۰ اگرچه از حضور پرشور از سوی ایشان سخنانی منتشر شد، اما بعضی از مقامات و بسیاری از چهرههای اصولگرا و کارشناسان تلویزیون فحوای کلامشان این بود که «انتخابات حداکثری به ضرر کشور است» و صداوسیما در برخی نظرسنجیهایی که پیش از انتخابات پخش کرد، درصد مشارکت را برای اولینبار، حتی کمتر از آنچه در عمل اتفاق افتاد، پیشبینی کرد. همه این اتفاقات در دو انتخابات پیش رو نشان داد این حضور حداقلی به مذاق خیلیها در ابتدای کار خوش آمد.
پس از رحلت امام و تغییراتی که در قانون اساسی اتفاق افتاد و در نهایت شورای نگهبان تعریف جدیدی از عملکرد خود و نوع نظارت خود در انتخابات به میان آورد؛ تقریباً در اکثر انتخاباتها جناح چپ که بعدها جریان اصلاحطلب حول آن شکل گرفت و همیشه سیبل اصلی حذف از طریق نظارت استصوابی بود؛ منتقد و معترض به ردصلاحیتها و چنین عملکردی بود، اما معمولاً در نهایت خیلی به ندرت پیش آمد که دست به تحریم انتخابات بزند؛ پیش از انتخابات مجلس چهارم پس از نامهنگاری با اکبر هاشمیرفسنجانی و رهبری باز هم به صندوق رای پشت نکرد و با وجود ناراحتیها و انتقادات و حتی نبود امید به موفقیت با بیانیهای که خبر از توصیه رهبری برای چنین حضوری میداد؛ تحت عنوان «ائتلاف خط امام» به رقابت پرداختند و مشارکت حدود ۵۸ درصد شد و در تهران به زیر ۵۰ درصد رسید. عملاً در انتخابات مجلس پنجم هم اگرچه مجمع روحانیون مبارز، فعالیتی در انتخابات نکرد، اما کارگزاران نوپا و خط امامیها در بسیاری از حوزههای انتخابیه سعی کردند از همان محدود فرصتها بهره ببرند و نگذارند انتخابات از شور و هیجان بیفتد. مجلس ششم هم که تحت تأثیر فضای پس از دوم خرداد تایید صلاحیت قابل قبولتری داشت؛ دومخردادیها و احزاب آنها بهطور فعال در این انتخابات شرکت کردند و مشارکت هم بیش از ۶۷ درصد شد.
این موضوع در مجلس هفتم و پس از ردصلاحیتهای گسترده موجب شد پایینترین میزان مشارکت تا آن زمان یعنی ۵۱ درصد رقم زده شود. چنانچه در این انتخابات شورای هماهنگی جبهه دومخرداد، پس از اعتراض گسترده به ردصلاحیتها و درخواست کتبی از رئیسجمهور برای تلاش در راستای تغییر وضع، از مشارکت تشکیلاتی در انتخابات مجلس هفتم انصراف داده بود. در این بین فقط دفتر تحکیم وحدت (طیف علامه) انتخابات را تحریم کرد و بهجز مجمع روحانیون مبارز، خانه کارگر و مجمع اسلامی بانوان، بقیه گروهها (از جمله سازمان مجاهدین انقلاب، حزب مشارکت، حزب همبستگی) و همچنین نهضت آزادی و ملیمذهبیها اعلام کردند که در انتخابات شرکت نمیکنند.
حزب کارگزاران نیز اعلام کرد با وجود خودداری از ارائه لیست، از مردم برای شرکت در انتخابات و انتخاب چهرههای شایسته دعوت میکند. عملاً اینجا هم که به نوعی اصلاحطلبان معترض بودند، اما رفتارشان در راستای دعوت به عدم مشارکت نبود. اعتراض مطرح بود، اما از سوی جناح چپ و دومخردادیها تحریم شکل نگرفت.
در مجلس هشتم هم که «به جز تهران اصلاحطلبان از ۲۵۵ کرسی فقط امکان رقابت در ۸۴ کرسی داشتند (صفدر حسینی، رئیس کمیته ائتلاف اصلاحطلبان در نشست خبری سال ۸۶)» باز هم با تاکید سیدمحمدخاتمی، مهدی کروبی و اکبر هاشمیرفسنجانی دست به مشارکت در حد توان و ارائه لیست زدند. مجلس نهم پس از حوادث ۸۸ و انحلال حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب برگزار شد؛ حامیان این دو تشکل مخالف شرکت در انتخابات و خواهان تحریم آن بودند، اما حزب اعتماد ملی و مجمع روحانیون مبارز مخالفت خود را با تحریم انتخابات اعلام کردند. احزاب دیگری، چون کارگزاران و مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم نیز اگرچه انتخابات را تحریم نکردند، اما هیچ لیست انتخاباتیای نیز ارائه ندادند و حمایتی هم از هیچ لیستی نداشتند.
پس در این انتخابات هم اگرچه بدنه اجتماعی حامی اصلاحطلبان ناامید بودند، اما بخش عمدهای از اصلاحطلبان برای اثبات باور به صندوق رای و همراهی با نظام از تحریم و خروج صحبت نکردند. مجلس دهم هم که بیشترین ردصلاحیتها پس از پیروزی انقلاب را داشت و ۶۰ درصد از کاندیداها حکم به عدم صلاحیتشان داده شد با حضور فعال اصلاحطلبان مشارکت ۶۱ درصدی رقم خورد و بعد هم که در مجلس یازدهم در امتداد همان ردصلاحیتهای گسترده و این بار عدم همراهی جریان اصلاحطلب و البته بدون دعوت عموم به عدم مشارکت کمترین مشارکت طول تاریخ جمهوری اسلامی ایران یعنی ۴۲ درصد اتفاق افتاد.
سال ۸۸ وقتی برخورد با اصلاحطلبان و احزاب آنها در پی اعتراضات به نتایج انتخابات و یکدستی در حاکمیت پازل مدنظر اصولگرایان را تکمیل کرد؛ بسیاری از اصولگرایان از جمله اسدالله بادامچیان از «مرگ اصلاحات» و «تشیع جنازه آن» سخن گفتند و برای این عدمحضور و حذف آنها جشن گرفتند (بماند آنکه در نهایت در ۹۲ و انتخابات ریاستجمهوری فهمیدند خیال باطل بود و جریانی که در جامعه ریشه دوانده به این راحتی حذف نمیشود).
اما حالا اتفاق جدیدی در حال وقوع است؛ یکدستی در نهادهای انتخابی چیزی شبیه به آنچه در آن سالها، اصولگرایان خواهانش بودهاند، رخ داده است، اما برخلاف گذشته به نظر میآید این جریان هم نگران از کاهش مشارکت و نیامدنها هستند؛ لحن تشویق برخی از این افراد و لحن تهدیدی که باهنر و روزنامه جوان (البته خطاب به فائزه هاشمی در تشویق به عدم حضور در انتخابات و تحریم آن) داشت؛ دو برداشت را به اذهان متبادر میکند؛ اول، نگاه مثبت، حوادث سال گذشته و وضعیت کشور که موجب شده مردم هم نسبت به وضعیت اقتصادیشان و هم رضایتمندی اجتماعی و سیاسی در وضعیت خطرناکی قرار بگیرند، موجب شده حاکمیت به این نتیجه برسد که باید از حداکثر ظرفیتها استفاده کند. در نتیجه جریان نزدیک به آن هم در تلاش است به هر نحوی که میتواند اصلاحطلبان را وارد بازی کنند.
دوم؛ همان است که طی این روزها مطرح میشود که استفاده ابزاری از اصلاحطلبان برای گرم کردن تنور انتخابات و افزایش مشارکت و در نهایت حذف آنها از گردونه انتخاب و رقابت.
البته اگرچه برداشت دوم بنا بر آنچه در فضای سیاسی کشور در جریان است، محتملتر به نظر میرسد، اما اگر واقعاً دلسوزان ایران و نظام به خواست اول فکر میکنند قطعاً فرضهای حجاریان تا حدی قابلتوجه میشود. اگرچه بسترسازی آن احتمالاً نیاز به زمان و اتاق فکری متناسب با فضای سیاسی و اجتماعی مردم دارد. در نهایت اینکه مسئله مهم همراهی مردم است؛ فشارهای اقتصادی و بیاثر به نظر آمدن رای آنها براساس تجربیات اخیر که نشان از افول موقعیت مجلس و دولت در برآوردن خواستههای آنها دارد؛ علت مکفی برای عدم تمایل به مشارکت در انتخابات است. تعیین سرنوشت وقتی از طریق صندوق رای تضعیف میشود، نارضایتی افزایش و خشم و عصیان در جامعه حتی شده به صورت پنهان شکل میگیرد و منتظر بروز است. به هر حال اگر مسئولان نظام به جمهوریت اعتقاد دارند، باید برای صندوق رای و حق تعیین سرنوشت مردم ارزش قائل شوند و این حکومت معتقد به جمهوری است که برای تدبیر امورش به مردم، نهادها و تشکلهایی که نمایندگی از مردم میکنند، نیاز دارد و نه اینکه مسئولینی از نظام در برابر آن قرار گیرد. پس به جای لحن تهدید و برخوردی از این دست که به اجبار اصلاحطلبان یا هر جریان دیگر را میخواهد به حضور در انتخابات سوق دهد، باید برای اعتماد مردم و افزایش مشارکت با تصمیمات بجا و مناسب در حوزههای سیاست خارجی و داخلی به مردم اطمینان دهند صدای نگرانی و عصبانیتشان را شنیدهاند.
روزی که این اتفاق بیفتد نه ضرورت بر اجبار حضور در انتخابات و نه تحریم آن باقی میماند و برای افزایش مشارکت همین تشکلها و برنامههایشان برای مردم کفایت میکند و آن وقت اصلاحطلبان هم نیازی به فرض و شرط نخواهند داشت. اگرچه هستند برخی دیگر از اصلاحطلبان که سیاست مشروطسازی و حضور به هر قیمت را مطلوب اصلاحطلبان نمیدانند و بر این باورند که باید از فرصتها برای بهبود و پیشبرد راه اصلاحطلبی و تامین منافع ملی بهره ببرند و بنا بر هر موقعیتی تصمیم بگیرند.