وقتی کلمه «کارآفرین» را میشنویم، مهارتها و استعدادهایی که یک فرد نیاز دارد تا کسب و کاری ایجاد کند و رشد اقتصادی را رقم بزند، به دنبال آن میآیند.
به گزارش دنیای اقتصاد، کارآفرینان افرادی هستند که چشم انداز را به واقعیت تبدیل میکنند، شغل ایجاد میکنند، محصول درست میکنند و آنها را به دست ما میرسانند. کارآفرینان عاملان تغییر هستند و میتوانند از قابلیتهای رهبری خود برای تیم سازی استفاده کنند و وقتی دنیا را ترک میکنند که تغییری در آن اعمال کرده باشند.
در کنار اسامی معاصری مثل بیل گیتس و استیو جابز، رسانهها با رواج اصطلاحات مربوط به کارآفرینی، نامهای قدیمی تری مثل توماس ادیسون را هم دوباره به زبان میآورند؛ فردی که همچنان نیاز داریم روحیه شکست ناپذیرش را بستاییم، در محیط کار از آن بهره ببریم و در کلاسهای درس آموزشش دهیم. ادیسون یک الگوی تمام و کمال کارآفرینی است، چون هر چهار اقدامی را که ژوزف شومپیتر، اقتصاددان بزرگ، از اجزای کارآفرینی میداند را انجام میداد: تولید محصولات جدید، تولید متدهای جدید تولید، ایجاد بازارهای جدید و ایجاد اشکال جدیدی از سازمانها.
ادیسون با تلاش بی وقفه برای نوآوری توانست اثری بزرگ بر جهان داشته باشد. تجربیات و اقدامات او، برای بنیانگذاران استارتآپهای امروزی که در تلاششان برای ساختن کسب و کارهای موفق با کمک تکنولوژی نوآورانه، با چالشهای مشابهی روبه رو هستند، درسهای ارزشمندی دارد.
در این مطلب، سه درس مهم را که بنیانگذاران استارتآپها میتوانند از داستان توماس ادیسون بیاموزند، عنوان میکنیم:
«من شکست نخورده ام، بلکه ۱۰هزار راه را پیدا کرده ام که کارآیی ندارند.» - توماس ادیسون
داستان ادیسون گواهی است بر قدرت مقاومت او در مواجهه با شکست. معروفترین اختراع او که لامپ رشتهای است، قبل از اینکه به موفقیت برسد، به هزاران آزمایش نیاز داشت. ادیسون شکستها را مانع نمیدید، بلکه آنها را فرصتهای یادگیری ارزشمند میدانست. هر تلاش ناموفقی، او را به درک موضوع فنی یا بازاریابی که در دست داشت، نزدیکتر میکرد. به طور کلی، یادگیری مسیری به سوی موفقیت است و یادگیری هم معمولا از شکستها حاصل میشود. هیچ کارآفرینی دوست ندارد شکست بخورد، اما واقعیت این است که این اتفاق برای بیشتر آنها میافتد.
بنابراین، تعجبی ندارد که انعطاف پذیری و پشتکار را دو ویژگی شخصیتی کلیدی بدانیم که بنیانگذاران استارتآپها برای رسیدن به موفقیت، لازم دارند. ماهیت پروژه شما مهم نیست. با هر سطحی از نوآوری در آن، قبل از اینکه به این نتیجه برسید چه چیزهایی کارآیی دارند و چه چیزهایی ندارند، مجبورید چند بار «شکست» را بپذیرید.
«بیشتر مردم فرصت را از دست میدهند، چون با پوشیدن لباس کار غرق روتینهای کار میشوند.» - توماس ادیسون
این را دیگر همه میدانند که پرورش یک فرهنگ استارتآپی مولد، کلید موفقیت تیم شماست.
ادیسون به سختکوشی، انجام آزمایشهای بی وقفه و تعهد به پیشرفت مداوم معروف بود.
او میدانست که نوآوری نیازمند تمایل به کشف قلمروهای ناشناخته و به چالش کشیدن باورهای همگانی است. در لابراتوار منلو پارک (Menlo Park)، او محیطی درست کرده بود که کنجکاوی، همکاری و یادگیری مستمر را مورد تشویق قرار میداد. بهعنوان مثال، ادیسون میدانست که هوش جمعی و چشم اندازهای متنوع اعضای تیمش، میتوانست به نوآوریهای پیشرو منجر شود. او خیلی فعالانه ارتباطات باز، کار تیمی و به اشتراک گذاری ایدهها را رواج میداد.
در واقع، او فعالیتی موسوم به «پژوهش گروهی» را اجرایی میکرد. در این فعالیت، محققان با تخصصهای مختلف روی پروژهها کار اشتراکی میکردند و دانش و مهارتهای منحصر به فرد خودشان را به کار میگرفتند. این رویکرد مشارکتی، باعث پخش شدن ایدهها بین افراد میشد و سرعت نوآوری را بین آنها بالا میبرد.
یادگیری مستمر عمیقا در فرهنگ منلو پارک نهادینه شده بود. ادیسون معتقد بود که یادگیری باید یک پیگیری مادام العمر باشد و دانش برای هر پیشرفتی ضروری است. او اعضای تیمش را تشویق میکرد همواره مهارتهای جدید به دست آورند، خودشان را در برابر آخرین پیشرفتها به روز نگه دارند و از ذهنیت رشد استقبال کنند.
اشتهای سیری ناپذیر ادیسون برای یادگیری معروف بود و اغلب ساعتها برای مطالعه و آزمایش کردن وقت صرف میکرد.
وقتی او خودش را وقف یادگیری مداوم میکرد، الگویی برای کل لابراتوار میشد و الهام بخش تیمش بود تا همیشه به دنبال پیشرفت باشند و پایگاه دانش خود را توسعه دهند.
«چیزی که فروش نمیرود را نمیخواهم اختراع کنم. فروش هر چیزی نشانه کاربردی بودن آن است و کاربرد داشتن همان موفقیت است.» - توماس ادیسون
ادیسون همزمان با نگاهی که به آینده داشت، عمیقا در رویکردش عمل گرا بود. او میدانست ایدههایی که به کاربرد عملی تبدیل میشوند و به نفع جامعه هستند، چقدر اهمیت دارند؛ و این کاربردپذیری را با سودآوری اقتصادی اختراعات تیمش میسنجید.
این توازن بین تفکر آینده نگرانه و اجرای عملی، درسی مهم برای بنیانگذاران استارتآپ هاست. داشتن چشم انداز واضح نسبت به آینده شرکت ضروری است، اما همزمان باید این چشم انداز را در اهداف واقع بینانه و طرحهای عملی پیاده کرد.
استارتآپها باید نیازهای بازار را بشناسند، مدلهای کسب و کار سودآور درست کنند و محصولات و خدماتی تولید کنند که ارزش محسوس برای مشتریان دارد.
بنیانگذاران باید مثل ادیسون سرسخت، سازگارپذیر و متعهد به حل مشکلات باشند. آنها با الهام از میراثی که او به جا گذاشته، میتوانند این درسها را در مورد بنگاههای خودشان به کار بگیرند و شانس یک اثرگذاری ماندگار در دنیای نوآوری را افزایش دهند.