حتما شما هم بارها ضربالمثل «خیاط در کوزه افتاد» را شنیدهاید. احتمالا وقتی برای اولین بار این ضربالمثل را شنیدید، تعجب کردید که چگونه ممکن است خیاط داخل کورزه بیفتد. این ضربالمثل دقیقا زمانی به کار میرود که فردی دچار بلایی شود که خودش قبلا از آن زیاد صحبت میکرده است. اگر دوست دارید معنای این ضربالمثل و داستان پشت آن را بدانید، در ادامه این مطلب با ما همراه باشید.
به گزارش فرادید، در روزگاران گذشته مرد خیاطی در شهر ری دکان خیاطی داشت. از آنجا که دکان او سر راه حرم شاه عبدالعظیم (ع) بود، هر روز میدید که مردم جنازهای را تشییع میکنند و به سمت حرم میبرند تا او را دفن کنند. مرد خیاط هر روز که به دکانش میرفت، شاهد بدرقه جنازه یک یا چند جنازه بود که به سمت قبرستان میرفتند.
روزی مرد خیاط تصمیم گرفت کوزهای را جلوی در مغازه آویزان کند تا هربار که مردهای را از جلوی دکان او عبور میدهند، یک سنگ کوچک داخل کوزه بیاندازد. مرد خیاط هر روز این کار را میکرد و در پایان هر ماه کوزه را خالی میکرد و سنگها را میشمرد تا بفهمد چند نفر در آن ماه مردهاند.
این کار خیاط آنقدر مشهور شد که همه همسایهها و دوستانش از ماجرا باخبر شدند و هر روز از مرد خیاط میپرسند، امروز چند نفر فوت شدهاند؟ روزها میگذرد و مرد خیاط هم چشم از دنیا فرو میبندد. چند روز بعد یکی از مشتریانش که از همه جا بیخبر بود، برای تحویل گرفتن لباسش به دکان خیاط رفت و متوجه شد که درب دکان بسته است و از دکان بغلی پرسید: «خیاط کجاست؟» مرد دکاندار خنیدید و گفت: «خیاط در کوزه افتاد»
از آن پس این ضربالمثل بر سر زبانهای مردم کوچه و بازار افتاد و مشهور شد و تا به امروز هم کاربرد دارد و وقتی شخصی دچار گرفتاری و بلایی میشود که زیاد دربارهاش صحبت میکرد، میگویند عاقبت خیاط در کوزه افتاد.